آیا تاکنون اتفاق افتاده تا دراین سالها یکی از مدیران ارشد یا حتی میانی و متوسط و پایین دستی بجز مسئولان فنی صدا و سیما؛ یک چهارم و کمتر از اوقات خود را در طول شبانه روز به تماشای تلویزیون با صحنههای پرزرق و برق ویا گوش دادن به رادیو با برنامههای مملو از غلطهای لپی گویندگان و مجریان که از این سه طریق و حالا گوشیهای تلفن همراه به خورد جامعه منگ و مسخ از مشکلات عدیده زندگی داده میشود، اختصاص دهند تا و اگر خللی از هر نظر در آنها میبینند به اصلاحشان بپردازند که از پشتوانه لقب فرهنگی رسانه ملی برخوردارند؟
نمی خواهیم پیرامون تکرار ومکررات پخش سریالهای پاچرخی که هیچگونه آموزش به روزی درآنها یافت نمیشود ویا دیگر برنامههای فرسوده وتاریخ مصرف گذشته غیرمستند نقادی کنیم بلکه هدف از نگارش این نقد تلنگرزدن به کسانی است که ازاین صندوق بیت المال حقوق دریافت میکنند وبجای 30 سال 25 سرکارند وضمن اینکه معادل 5 سال به صندوقهای بیمه خسارت میزنند، دستگاه راهم با چالش فقدان نیروهای باتجربه مواجه میسازند و باید بدانند حساسترین شغل سیاسی؛ اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی را به عهده دارند که میتواند بصورتی قبله آمال برای انتخاب آینده همه نسلها باشد تابه آنچه میگویند ونمایش میدهند اعتقاد قلبی پیدا کنند. رسانه ملی شاید برنامه نویسان وهدف گیران خوب ومعتقدی داشته باشد اما این قالب بزرگ ازیخ وقتی دست به دست میشود تا به چشم و گوش واحساس آخرین نفر یعنی مخاطبان برسد؛ قطره آب یا رطوبتی از آن بجا نمیماند که بنظر میرسد هنوزهم سایههایی از کسانی که اعتقاد چندانی به اهداف عالیه و تعریف شده این رسانه در قانون اساسی ندارند، بر آن گسترده است و گروهی محدود نیز اصولاً از زیر لایههای این مسیر بیخبرند تا وقتی قلم به دست میگیرند که برنامه بنویسند یا جلوی دوربین و پشت میکروفون بروند، از دیدگاه شخصی به جامعه نگاه میکنند درحالی که آنگونه که تشریح شده اهداف عالیه این رسانه فراتر ازهمه تفکرات موجود است وآینده نگری آن باید تا هفت نسل بعد را پوشش دهد. بنابراین بخش گزینش رسانه را موظف و متعهد میسازد تا قبل ازشروع به کار، خود نیز برگزیده کسانی باشند که اعتقادات مذهبی و ملیشان خلل ناپذیر است و با یک غوره سردی وبا یک مویز گرمیشان نمیشود. امروز این مجموعه فراگیر درسطح سرزمین یعنی از بلندای البرز تا عمق کویر و از دورترین نقطه خلیج فارس تا شمالیترین آبهای کشور واز درههای سبزغرب کشورتا شرقیترین خط مرزی و حتی فراتراز همه اینها به همراه شبکههای بینالمللی برون مرزی توانسته است جمعیتی تا یک میلیارد نفر از کره زمین را به سوی خود جلب کند که کوچکترین خلل و انحراف خواسته ویا ناخواسته تفکری و سلیقهای قادر است همه زحمات گذشتگان درآن را به باد فنا بدهد،حتی اگر نقطهای ریز وپیش پا افتاده باشد.
رسانه ملی مالکیت مطلق ندارد که به هر ایرانی در سطح کشور واقصی نقاط جهان متعلق است. بنابراین مدیریتهای کلان وشبکهای آن را موظف میسازد عینکهای دو بین را از چشم بردارند تا همه را یکسان ببینند واگر هم قرار است به دلایلی حضورها محدود باشد، ضمن توجیه مدعوان، موضوع تفهیم تا طرف مقابل مطالب قابل ارائه خود را طبقه بندی وابراز نماید که نه تنها مجری ویا گوینده بلکه مخاطبان نیزبه آنچه ارائه میدهند مشکوک نباشند.
چگونه است که تهیه کننده یا ناظر پخش قیچی سانسور بدست گرفته تا هرکجا که میخواهد کلام دعوت شده را قطع نماید یا به دیگری فرصت بیشتری برای ابراز عقیده بدهد؟! صحبت پیرامون شبکهای خاص دریک منطقه یا استان ویژه نیست زیرا این مسئله روز به روز عمومیت بیشتری پیدا میکند که اولین ترکش رها شده از آن افت مخاطب از کانالهای متعدد صدا و سیما و شبکههای اینترنتی آن است و کم رنگ و ضعیف شدن پخش شبکههای رادیویی در موجAM که هنوز هم اکثریت جامعه بخصوص در روستاها از آن استفاده میکنند و اگر آگهیهای تبلیغاتی هم افزایش پیدا کند، ریزش مخاطب میتواند خسارات را دوچندان کند. البته به نظر نمیرسد کسی مخالف انعکاس تبلیغات ودریافت هزینههای آن بمنظور ارتقاء رسانه باشد که این منبع به سود طرفین ودر نهایت کسانی است که ساعات فراغت خود رابا صدا وسیما طی میکنند وهمین امر میتواند میزان فراگیری تخلفات اجتماعی ازدیگر شبکههای نامأنوس اینترنتی را به شدت کاهش دهد اما این که هرچه بیشتر پول بدهی آش بیشتر میخوری، این روزها در رسانه ملی تا حدودی پررنگتر شده زیرا برای نمونه آگهیهای تبلیغاتی درست در زمانهایی پخش میشود که تعداد مخاطبان بیشتر هستند وزمان پخش مصاحبه متولیان تعلیم وتربیت ویا بهزیستی را در اوقات پرت این رسانه آن هم هفتهای یکبار و ظرف کمتر از 5 دقیقه جای میدهند در حالی که متولیان امور مالیاتی و ورزشی وشهرداری میتوانند اوقات پخش مصاحبه و طول آن را خودشان تعیین کنند و دیگر ارگانهایی که پول بیشتری میدهند بالطبع آش بیشتر هم میخورند تادر طول روز چند نوبت به تکرار خبرهایی بپردازند که دربین مخاطبان رسانه به اصطلاح ملی خریدارچندانی ندارد! اگر دقت و توجه بیشتری دراین مورد داشته باشیم بخوبی میتوانیم فرق میان گزارش دادن دو نهاد و ارگان که یکی ناشر فرهنگ و تعلیم وتربیت است و پولی دربساط ندارد و اگر خیران در کنارش نباشند کمیتش لنگ است،با صنعتی سنگین که بخودی خود دولتی در سایه است و درآمد ارزی و ریالیش بسیار؛ به خوبی درک خواهیم کرد که در طول شبانه روز بارها به تبلیغ آن پرداخته میشود و اگر قرار بر مصاحبه با متولیان و مدیران ریز ودرشت آن باشد اکیپهای فنی ومجهز رسانه ملی شامل شبکههای ضبط صدا وتصویر همراه با تهیه کننده، کارگردان، متصدیان صدا ونورو مصاحبه گر ومجری به محل صنعت پول ساز میروند تا به آگراندیسمان یا همان بزرگنمایی نشست بپردازند و ثابت کنند رسانه مذکور مالی است نه ملی!
نمی خواهیم پیرامون تکرار ومکررات پخش سریالهای پاچرخی که هیچگونه آموزش به روزی درآنها یافت نمیشود ویا دیگر برنامههای فرسوده وتاریخ مصرف گذشته غیرمستند نقادی کنیم بلکه هدف از نگارش این نقد تلنگرزدن به کسانی است که ازاین صندوق بیت المال حقوق دریافت میکنند وبجای 30 سال 25 سرکارند وضمن اینکه معادل 5 سال به صندوقهای بیمه خسارت میزنند، دستگاه راهم با چالش فقدان نیروهای باتجربه مواجه میسازند و باید بدانند حساسترین شغل سیاسی؛ اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی را به عهده دارند که میتواند بصورتی قبله آمال برای انتخاب آینده همه نسلها باشد تابه آنچه میگویند ونمایش میدهند اعتقاد قلبی پیدا کنند. رسانه ملی شاید برنامه نویسان وهدف گیران خوب ومعتقدی داشته باشد اما این قالب بزرگ ازیخ وقتی دست به دست میشود تا به چشم و گوش واحساس آخرین نفر یعنی مخاطبان برسد؛ قطره آب یا رطوبتی از آن بجا نمیماند که بنظر میرسد هنوزهم سایههایی از کسانی که اعتقاد چندانی به اهداف عالیه و تعریف شده این رسانه در قانون اساسی ندارند، بر آن گسترده است و گروهی محدود نیز اصولاً از زیر لایههای این مسیر بیخبرند تا وقتی قلم به دست میگیرند که برنامه بنویسند یا جلوی دوربین و پشت میکروفون بروند، از دیدگاه شخصی به جامعه نگاه میکنند درحالی که آنگونه که تشریح شده اهداف عالیه این رسانه فراتر ازهمه تفکرات موجود است وآینده نگری آن باید تا هفت نسل بعد را پوشش دهد. بنابراین بخش گزینش رسانه را موظف و متعهد میسازد تا قبل ازشروع به کار، خود نیز برگزیده کسانی باشند که اعتقادات مذهبی و ملیشان خلل ناپذیر است و با یک غوره سردی وبا یک مویز گرمیشان نمیشود. امروز این مجموعه فراگیر درسطح سرزمین یعنی از بلندای البرز تا عمق کویر و از دورترین نقطه خلیج فارس تا شمالیترین آبهای کشور واز درههای سبزغرب کشورتا شرقیترین خط مرزی و حتی فراتراز همه اینها به همراه شبکههای بینالمللی برون مرزی توانسته است جمعیتی تا یک میلیارد نفر از کره زمین را به سوی خود جلب کند که کوچکترین خلل و انحراف خواسته ویا ناخواسته تفکری و سلیقهای قادر است همه زحمات گذشتگان درآن را به باد فنا بدهد،حتی اگر نقطهای ریز وپیش پا افتاده باشد.
رسانه ملی مالکیت مطلق ندارد که به هر ایرانی در سطح کشور واقصی نقاط جهان متعلق است. بنابراین مدیریتهای کلان وشبکهای آن را موظف میسازد عینکهای دو بین را از چشم بردارند تا همه را یکسان ببینند واگر هم قرار است به دلایلی حضورها محدود باشد، ضمن توجیه مدعوان، موضوع تفهیم تا طرف مقابل مطالب قابل ارائه خود را طبقه بندی وابراز نماید که نه تنها مجری ویا گوینده بلکه مخاطبان نیزبه آنچه ارائه میدهند مشکوک نباشند.
چگونه است که تهیه کننده یا ناظر پخش قیچی سانسور بدست گرفته تا هرکجا که میخواهد کلام دعوت شده را قطع نماید یا به دیگری فرصت بیشتری برای ابراز عقیده بدهد؟! صحبت پیرامون شبکهای خاص دریک منطقه یا استان ویژه نیست زیرا این مسئله روز به روز عمومیت بیشتری پیدا میکند که اولین ترکش رها شده از آن افت مخاطب از کانالهای متعدد صدا و سیما و شبکههای اینترنتی آن است و کم رنگ و ضعیف شدن پخش شبکههای رادیویی در موجAM که هنوز هم اکثریت جامعه بخصوص در روستاها از آن استفاده میکنند و اگر آگهیهای تبلیغاتی هم افزایش پیدا کند، ریزش مخاطب میتواند خسارات را دوچندان کند. البته به نظر نمیرسد کسی مخالف انعکاس تبلیغات ودریافت هزینههای آن بمنظور ارتقاء رسانه باشد که این منبع به سود طرفین ودر نهایت کسانی است که ساعات فراغت خود رابا صدا وسیما طی میکنند وهمین امر میتواند میزان فراگیری تخلفات اجتماعی ازدیگر شبکههای نامأنوس اینترنتی را به شدت کاهش دهد اما این که هرچه بیشتر پول بدهی آش بیشتر میخوری، این روزها در رسانه ملی تا حدودی پررنگتر شده زیرا برای نمونه آگهیهای تبلیغاتی درست در زمانهایی پخش میشود که تعداد مخاطبان بیشتر هستند وزمان پخش مصاحبه متولیان تعلیم وتربیت ویا بهزیستی را در اوقات پرت این رسانه آن هم هفتهای یکبار و ظرف کمتر از 5 دقیقه جای میدهند در حالی که متولیان امور مالیاتی و ورزشی وشهرداری میتوانند اوقات پخش مصاحبه و طول آن را خودشان تعیین کنند و دیگر ارگانهایی که پول بیشتری میدهند بالطبع آش بیشتر هم میخورند تادر طول روز چند نوبت به تکرار خبرهایی بپردازند که دربین مخاطبان رسانه به اصطلاح ملی خریدارچندانی ندارد! اگر دقت و توجه بیشتری دراین مورد داشته باشیم بخوبی میتوانیم فرق میان گزارش دادن دو نهاد و ارگان که یکی ناشر فرهنگ و تعلیم وتربیت است و پولی دربساط ندارد و اگر خیران در کنارش نباشند کمیتش لنگ است،با صنعتی سنگین که بخودی خود دولتی در سایه است و درآمد ارزی و ریالیش بسیار؛ به خوبی درک خواهیم کرد که در طول شبانه روز بارها به تبلیغ آن پرداخته میشود و اگر قرار بر مصاحبه با متولیان و مدیران ریز ودرشت آن باشد اکیپهای فنی ومجهز رسانه ملی شامل شبکههای ضبط صدا وتصویر همراه با تهیه کننده، کارگردان، متصدیان صدا ونورو مصاحبه گر ومجری به محل صنعت پول ساز میروند تا به آگراندیسمان یا همان بزرگنمایی نشست بپردازند و ثابت کنند رسانه مذکور مالی است نه ملی!
حسن روانشید - روزنامهنگار پیشکسوت