این روزها در حالی اروپا و آمریکا فاکتورهای چند صد میلیارد دلاری خود برای حمایت از اوکراین در دو سال و نیم گذشته را رو کردهاند که در سخنانی ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین پس از گفتوگوی تلفنی اولاف شولتز صدراعظم آلمان و ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه اعلام کرد که کییف باید تمام تلاش خود را به کار بگیرد تا از طریق دیپلماتیک به جنگ با روسیه پایان دهد.رئیس جمهور اوکراین ادامه داد: صحبت و مکالمه فقط پوتین را به تعدیل انزوای بینالمللیاش امیدوار میکند. آنچه ضرورت دارد، اقدامات قاطعانه و محکمی است که او را به وادار به صلح کند نه تلاش برای متقاعد کردن و مماشات با او زیرا چنین اقداماتی صرفاً برای او نشانهای از ضعف است و از آن به نفع خودش استفاده میکند! این سخنان در حالی مطرح میشود که سفیر آلمان در روسیه در مصاحبهای گفت که هنوز شرایط برای برگزاری مذاکرات صلح میان اوکراین و روسیه فراهم نیست.
این روزها در حالی اروپاییها و حتی زلنسکی از رویکرد به صلح سخن میگویند و مدعی هستند که آمدن ترامپ میتوان تحرکی در این زمینه باشد که چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه ترامپ دو ماه دیگر بر مسند قدرت می نشیند لذا تا آن زمان دولت حاکم بر آمریکا همان بایدن و دموکراتها هستند که سیاستشان را اداکه جنگ افروزی در اوکراین تشکیل میدهد. با توجه به این مولفه میتوان گفت که طرح مسائلی همچون صلح اقدامی فریبکارانه است تا غرب همچنان تسلیح کردن اوکراین را ادامه دهد در حالی که این اقدام را نه برای ادامه جنگ بلکه راهکار زمینه ساز برای صلح عنوان میکند. دوم آنکه به طور معمول سیاست خارجی آمریکا بر اساس راهبرد امنیت ملی تعریف می شود و روسای جمهور نمیتوانند چندان تغییری در آن ایجاد نمایند. بر این اساس میتوان گفت که طرح خروج آمریکا از جنگ اوکراین با آمدن ترامپ نه یک ابتکار از سوی ترامپ بلکه رویکردی برگرفته از ساختار آمریکاست که نشات گرفته از ناتوانی آن از تحقق اهداف جنگ افروزی علیه مسکو می باشد. بایدن اگر اکنون به دنبال صلح باشد نشانه شکست آمریکا در جنگ است حال آنکه با آمدن ترامپ و ادعای دیدگاه و تفکری جدید در کاخ سفید بر این شکست سرپوش گذاشته و بار دیگر خود را ناجی صلح و امنیت جهان معرفی میکند. بر این اساس آنچه این روزها در اوکراین جریان دارد استمرار سیاست جنگ افروزانه و یک جانبه گرایانه آمریکاست که در آیندهای نه چندان دور با ادعای آتش بس و صلح ابعاد دیگری از آن اجرایی خواهد شد.
این روزها در حالی اروپاییها و حتی زلنسکی از رویکرد به صلح سخن میگویند و مدعی هستند که آمدن ترامپ میتوان تحرکی در این زمینه باشد که چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه ترامپ دو ماه دیگر بر مسند قدرت می نشیند لذا تا آن زمان دولت حاکم بر آمریکا همان بایدن و دموکراتها هستند که سیاستشان را اداکه جنگ افروزی در اوکراین تشکیل میدهد. با توجه به این مولفه میتوان گفت که طرح مسائلی همچون صلح اقدامی فریبکارانه است تا غرب همچنان تسلیح کردن اوکراین را ادامه دهد در حالی که این اقدام را نه برای ادامه جنگ بلکه راهکار زمینه ساز برای صلح عنوان میکند. دوم آنکه به طور معمول سیاست خارجی آمریکا بر اساس راهبرد امنیت ملی تعریف می شود و روسای جمهور نمیتوانند چندان تغییری در آن ایجاد نمایند. بر این اساس میتوان گفت که طرح خروج آمریکا از جنگ اوکراین با آمدن ترامپ نه یک ابتکار از سوی ترامپ بلکه رویکردی برگرفته از ساختار آمریکاست که نشات گرفته از ناتوانی آن از تحقق اهداف جنگ افروزی علیه مسکو می باشد. بایدن اگر اکنون به دنبال صلح باشد نشانه شکست آمریکا در جنگ است حال آنکه با آمدن ترامپ و ادعای دیدگاه و تفکری جدید در کاخ سفید بر این شکست سرپوش گذاشته و بار دیگر خود را ناجی صلح و امنیت جهان معرفی میکند. بر این اساس آنچه این روزها در اوکراین جریان دارد استمرار سیاست جنگ افروزانه و یک جانبه گرایانه آمریکاست که در آیندهای نه چندان دور با ادعای آتش بس و صلح ابعاد دیگری از آن اجرایی خواهد شد.
علی تتماج