مخاطب رنجنامه کسی است که خوشبختانه قبل از این، سه سال و اندی گذشته را مدیرمسئول یکی از روزنامههای ملی کشور و پیش از آن نیز وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دوازدهم بوده تا فارغ از تأمین هزینههای سنگین معیشتی و ادامه ژورنالیستی ناچار نباشد به هر دری بزند! که هم حقوق و مزایای وزارت کفاف زندگی را میدهد و هم این دو روزنامه ملی دغدغه مند درآمد نبوده و نیستند چون از ردیف بودجه مصوب خود استفاده می کنند و بیشترین نیروی کار و امکانات و تجهیزات مورد نیاز را از هر نظر دارند و بالطبع حقوق و مزایای کارکنان آنها هم تا حدودی میتواند معیشتشان را تامین کند.
اما هزار واندی روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و گاه نامه و سال نامه موجود در اقصی نقاط کشور که اکثریت آنها در پایتخت است، بدون استثنا صورتشان را با سیلی آگهی و رپورتاژی سرخ نگه داشتهاند که با چنگ و دندان بدست آوردهاند و از مشترک هم به دلیل تورم اقتصاد خبری نیست و تک فروشی هم کفاف کاغذ و چاپ و توزیع و دیگر دنگ و فنگهای خود را نمیدهد.
هیچ کجای دنیا و حتی در کشورهای زیر خط فقر هم اینچنین نیست که رسانههای مکتوب به پشتوانه ثبات اقتصادی و ارزش پول میتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند و آنچه دارند بالاتر از حداقلهای موجود در آن کشورهاست زیرا قلم به دستانشان از اعتباری خاص برخوردارند تا اگر روزی اتفاقی چون «جمال خاشقچی» برایشان افتاد، دنیا از آنها پشتیبانی و حمایت کند و خانواده بجا مانده کشکول گدایی بدست نگیرد.
زیاد از محدوده کلام و سرزمین مادری خارج نمیشویم و خود را با رسانههای مکتوب کشورهای غربی مقایسه نمیکنیم که هم از توبره میخورند و هم از آخور، بلکه سری به همسایه چسبیده غربی یعنی عراق با آن همه معضلات و چالشهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی میزنیم که مدیران و کارکنان نشریات محدودش حداقل نگرانی اقتصادی ندارند که روزنامههای خود را برروی کاغذ سفید و اعلا به چاپ میرسانند و دغدغه مشترک و تکفروشی آنها را هم ندارند.
بهتر نیست مسئولان و متولیان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سری به اینگونه کشورها و بررسی قوانین مدونشان پیرامون نظارت و حمایت از رسانههای مکتوب بزنند و آن وقت قسمتی از آن را در کشور خودمان پیدا کنند تا صاحب امتیاز و مدیر مسئول یک روزنامه سراسری در پایتخت برای نمونه مجبور نباشد عضو اسنپ شده و اکثر شبهای تار را تا سفیدی صبح به مسافر کشی برای تأمین هزینههای زندگی بپردازد!؟ که انتشار روزنامه با شمارگان حداکثری 1000 نسخهای جواب مخارج خودش را هم نمیدهد چه رسد به اینکه نان آورمتولی آن باشد! آقای وزیر! دستگاه عریض و طویل تحت قیمومیت شما از نظر اهمیت موضوع یک معاونت مطبوعاتی هم دارد اما آیا انصافاً بودجهای که برای وزارت ارشاد تخصصی مییابد عادلانه بین معاونتها تقسیم میشود تا اداره کل رسانههای داخلی دستش باز باشد که به مطبوعات مکتوب همسان با دو روزنامه ملی کمک کند؟ اطلاعات و کیهان برای انتشار یک روزنامه 12صفحهای چند پرسنل دارند که نشریات بخش خصوصی با همین معیار و صفحات حتی بیشتر یک صدم نیرو و یک هزارم هزینه آنها را هم ندارند!
آقای وزیر! رسانههای مکتوبی که خصوصی هستند، یک شهر را و هزار نرخ میگذرانند تا مدیران آن ناچار باشند برای ادامه حیات روزنامه یا مجله هم که شده از همسر و فرزندان و آشنایان و همکاران پروژهای غیر رسمی استفاده کنند و یا امتیاز خود را اجاره بدهند که ممکن است هر اتفاقی در آن بیفتد و یا در نهایت خود نیز به کار دوم و سوم روی آورند تا از قافله جا نمانند.
این سرنوشت تلخی است که حداقل در سه دهه اخیر گریبان مطبوعات مکتوب را گرفته تا بسیاری ناچار باشند علیرغم میل باطنی به دشت پر نشیب و فراز رسانههای مجازی کوچ کنند. شما که تازه کار و صفر کیلومتر نیستید و قبلا هم متولی این وزارت خانه بودهاید و هم مدیریت رسانهای مکتوب هر چند ملی را به عهده داشتهاید و این را خوب میدانید، از هر نظر هزینه بردار است تا بتوانند مخاطب خود را مجاب نماید. حرفه روزنامه نگاری در یک جامعه پویا و مطالبهگر بسیار سنگین و پر مخاطره است که آگاهید قوانین تامین اجتماعی هم به دشواری به آن اذعان دارد و خبرنگاران را به علت سختی کار همچون کارگران و مهندسین شاغل در کوره بلند ذوب آهن با 20 سال کار بازنشسته می کند البته سازمان تأمین اجتماعی با اکراه و کارشکنی قانون را اجرا میکند، اما این افراد در طول خدمت شبانه روزی خود با درآمدی بسیار اندک، عصاره وجود را فدای حرفهای مقدس کرده تا پس از دریافت حکم بازنشستگی از کار افتاده شوند در حالی که همچنان اجاره نشین هستند!
بنظر شما بهتر نیست حالا که بار دیگر مسئولیت آنها را به عهده گرفتهاید؛ اندکی بیشتر متحول شوید و حقوق از دست رفته این قشر ضعیف و متعهد و پرمسئولیت را از هر نظر اعاده و برای تأمین این حق قانونی و انسانی در برگزاری فستیوالهای آنچنانی اما بیخاصیت صرفه جویی نمایید تا تهیه کنندگان فیلم با درآمدهای نجومی بار این هزینه را به دوش بکشند؟ درباره جفاهایی که به این صنف براثر بیتوجهی و بعضاً لجبازی و انتقام جویی بالادستیها شده و کم و بیش هم ادامه دارد؛ حرف و حدیث بسیار است که ما به همین مقدار بسنده میکنیم و با بیتی به این عنوان پایان میدهیم«من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم/ تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال!
اما هزار واندی روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و گاه نامه و سال نامه موجود در اقصی نقاط کشور که اکثریت آنها در پایتخت است، بدون استثنا صورتشان را با سیلی آگهی و رپورتاژی سرخ نگه داشتهاند که با چنگ و دندان بدست آوردهاند و از مشترک هم به دلیل تورم اقتصاد خبری نیست و تک فروشی هم کفاف کاغذ و چاپ و توزیع و دیگر دنگ و فنگهای خود را نمیدهد.
هیچ کجای دنیا و حتی در کشورهای زیر خط فقر هم اینچنین نیست که رسانههای مکتوب به پشتوانه ثبات اقتصادی و ارزش پول میتوانند گلیمشان را از آب بیرون بکشند و آنچه دارند بالاتر از حداقلهای موجود در آن کشورهاست زیرا قلم به دستانشان از اعتباری خاص برخوردارند تا اگر روزی اتفاقی چون «جمال خاشقچی» برایشان افتاد، دنیا از آنها پشتیبانی و حمایت کند و خانواده بجا مانده کشکول گدایی بدست نگیرد.
زیاد از محدوده کلام و سرزمین مادری خارج نمیشویم و خود را با رسانههای مکتوب کشورهای غربی مقایسه نمیکنیم که هم از توبره میخورند و هم از آخور، بلکه سری به همسایه چسبیده غربی یعنی عراق با آن همه معضلات و چالشهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی میزنیم که مدیران و کارکنان نشریات محدودش حداقل نگرانی اقتصادی ندارند که روزنامههای خود را برروی کاغذ سفید و اعلا به چاپ میرسانند و دغدغه مشترک و تکفروشی آنها را هم ندارند.
بهتر نیست مسئولان و متولیان در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سری به اینگونه کشورها و بررسی قوانین مدونشان پیرامون نظارت و حمایت از رسانههای مکتوب بزنند و آن وقت قسمتی از آن را در کشور خودمان پیدا کنند تا صاحب امتیاز و مدیر مسئول یک روزنامه سراسری در پایتخت برای نمونه مجبور نباشد عضو اسنپ شده و اکثر شبهای تار را تا سفیدی صبح به مسافر کشی برای تأمین هزینههای زندگی بپردازد!؟ که انتشار روزنامه با شمارگان حداکثری 1000 نسخهای جواب مخارج خودش را هم نمیدهد چه رسد به اینکه نان آورمتولی آن باشد! آقای وزیر! دستگاه عریض و طویل تحت قیمومیت شما از نظر اهمیت موضوع یک معاونت مطبوعاتی هم دارد اما آیا انصافاً بودجهای که برای وزارت ارشاد تخصصی مییابد عادلانه بین معاونتها تقسیم میشود تا اداره کل رسانههای داخلی دستش باز باشد که به مطبوعات مکتوب همسان با دو روزنامه ملی کمک کند؟ اطلاعات و کیهان برای انتشار یک روزنامه 12صفحهای چند پرسنل دارند که نشریات بخش خصوصی با همین معیار و صفحات حتی بیشتر یک صدم نیرو و یک هزارم هزینه آنها را هم ندارند!
آقای وزیر! رسانههای مکتوبی که خصوصی هستند، یک شهر را و هزار نرخ میگذرانند تا مدیران آن ناچار باشند برای ادامه حیات روزنامه یا مجله هم که شده از همسر و فرزندان و آشنایان و همکاران پروژهای غیر رسمی استفاده کنند و یا امتیاز خود را اجاره بدهند که ممکن است هر اتفاقی در آن بیفتد و یا در نهایت خود نیز به کار دوم و سوم روی آورند تا از قافله جا نمانند.
این سرنوشت تلخی است که حداقل در سه دهه اخیر گریبان مطبوعات مکتوب را گرفته تا بسیاری ناچار باشند علیرغم میل باطنی به دشت پر نشیب و فراز رسانههای مجازی کوچ کنند. شما که تازه کار و صفر کیلومتر نیستید و قبلا هم متولی این وزارت خانه بودهاید و هم مدیریت رسانهای مکتوب هر چند ملی را به عهده داشتهاید و این را خوب میدانید، از هر نظر هزینه بردار است تا بتوانند مخاطب خود را مجاب نماید. حرفه روزنامه نگاری در یک جامعه پویا و مطالبهگر بسیار سنگین و پر مخاطره است که آگاهید قوانین تامین اجتماعی هم به دشواری به آن اذعان دارد و خبرنگاران را به علت سختی کار همچون کارگران و مهندسین شاغل در کوره بلند ذوب آهن با 20 سال کار بازنشسته می کند البته سازمان تأمین اجتماعی با اکراه و کارشکنی قانون را اجرا میکند، اما این افراد در طول خدمت شبانه روزی خود با درآمدی بسیار اندک، عصاره وجود را فدای حرفهای مقدس کرده تا پس از دریافت حکم بازنشستگی از کار افتاده شوند در حالی که همچنان اجاره نشین هستند!
بنظر شما بهتر نیست حالا که بار دیگر مسئولیت آنها را به عهده گرفتهاید؛ اندکی بیشتر متحول شوید و حقوق از دست رفته این قشر ضعیف و متعهد و پرمسئولیت را از هر نظر اعاده و برای تأمین این حق قانونی و انسانی در برگزاری فستیوالهای آنچنانی اما بیخاصیت صرفه جویی نمایید تا تهیه کنندگان فیلم با درآمدهای نجومی بار این هزینه را به دوش بکشند؟ درباره جفاهایی که به این صنف براثر بیتوجهی و بعضاً لجبازی و انتقام جویی بالادستیها شده و کم و بیش هم ادامه دارد؛ حرف و حدیث بسیار است که ما به همین مقدار بسنده میکنیم و با بیتی به این عنوان پایان میدهیم«من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم/ تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال!
حسن روانشید - روزنامهنگار پیشکسوت