با داغ شدن موضوع مذاکره مستقیم ولی پنهانی ایران و آمریکا، گفته میشود آقای ظریف هم در اجلاس داووس، مذاکرات غیر رسمی محرمانهای هم داشته است.
این که این موضوع رسمی گفته نمیشود اما مدام در رسانهها بویژه رسانه های اصلاح طلب بر این تنور دمیده میشود مصداق همان مثل معروف است «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!»
البته ممکن است چون هنوز این مذاکرات کاملاً برای علنی شدن «پخت و پز» نشده بزرگان صلاح نمیدانند علنی کنند و فعلاً همگان باید به همین شایعات یواشکی بسنده کنند!
الان سه روز است که دونالد ترامپ برای دومین بار وارد کاخ سفید شده تا مثلاً وعدههای بر زمین مانده خودش از دور اول چهار سال پیش را تحقق بخشد.
ناگفته نماند که خیلیها از آمدن ترامپ ذوق زده شدهاند و میگویند الان فرصت مذاکره است و نباید این فرصت را از دست داد.
باهمه این احوال، باید بدانیم هر چند فینفسه، مذاکره چیز بدی نیست اما بیان چند نکته خالی از لطف نیست.
1- خاورمیانه پسا هفتم اکتبر، مانند چهار سال قبل نیست و خیلی معادلات تغییر کرده است.
2- بالاخره پس از 44 سال صبر و حوصله استراتژیک و راهبردی ایران، پس از حمله نظامی صهیونیستها به ایران، هر دو کشور بطور مستقیم با هم وارد جنگی شدند که هنوز هم به پایان نرسیده و سرنوشت نامعلومی دارد.
3- هفتم اکتبر،هیمنه رژیم صهیونیستی را به هم ریخت و این رژیم چون عقربی جرار، هنوز هم در فکر انتقام گیری از فلسطینیها ست.
4- حمله روسیه به اوکراین برخی معادلات قاره اروپا را به هم زده که جمع کردن این ماجرا به همین سادگی نیست.
5- با شاخ و شانه کشیدن ترامپ در روز تحلیفش برای چین و اروپا، اروپاییان در واکنشهای شدیداللحن، روبروی ترامپ ایستادهاند و قطعاً بدنبال برنامههای خودمراقبتی در برابر آمریکا و سیاستهای ترامپ هستند.
6- فارغ از دیدگاههای دو طیف اصلی و بازیگردان در صحنه سیاست ایران (اصولگرایان و اصلاح طلبان)هیچگاه مخالفان و موافقان مذاکره با آمریکا نمیگویند آیا محور اصلی مذاکرات مشخص شده است؟ زیرا اگر برای این دورهمی سیاسی چارهای اصولی و مدبرانه اندیشیده نشود، قطعاً مانند جاده یکطرفهای است که در نهایت به بن بست
خواهد رسید.
7- باید تیم مذاکره کننده به افکار عمومی باید پاسخ دهند، با توجه به اصول دیپلماتیک برای مذاکره، آیا ایران میتواند بدون بررسی و توجه به عوامل درون زا و برون زای مؤلفههای قدرت داخلی و منطقهای، خودش را پای میز مذاکره بکشاند؟
8- آنچه که مسلم است برای انجام یک مذاکره «برد-برد»،باید تمام ظرفیتها و مؤلفههای قدرت مان را بر سر میز مذاکره بگذاریم تا بتوانیم قدرت چانه زنی مان را بالا ببریم و بدون لکنت زبان خواستههای منطقی ایران را بیان و نمایندگی کنیم! و البته باید آمریکا و سایر طرفهای مذاکره نیز از این ظرفیتها و مؤلفههای قدرت مطلع باشند تا شرایط هنگام مذاکره منصفانه و در یک شرایط مساوی باشد.
لذا با توجه به موارد پیش گفته میتوان امیدوار بود که اگر مذاکرهای هم در کار باشد ولو محرمانه، جریان امور نباید به گونهای پیش برود که مانند مذاکرات برجام شفافیت لازم وجود نداشته باشد و آنقدر بالا و پایین داشت که آخرش متوجه نشدیم مذاکرات برجام به نفع ایران بود یا به ضر ایران؟! چرا که هر طرف تعریف خود را از آن داشت.
این که این موضوع رسمی گفته نمیشود اما مدام در رسانهها بویژه رسانه های اصلاح طلب بر این تنور دمیده میشود مصداق همان مثل معروف است «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها!»
البته ممکن است چون هنوز این مذاکرات کاملاً برای علنی شدن «پخت و پز» نشده بزرگان صلاح نمیدانند علنی کنند و فعلاً همگان باید به همین شایعات یواشکی بسنده کنند!
الان سه روز است که دونالد ترامپ برای دومین بار وارد کاخ سفید شده تا مثلاً وعدههای بر زمین مانده خودش از دور اول چهار سال پیش را تحقق بخشد.
ناگفته نماند که خیلیها از آمدن ترامپ ذوق زده شدهاند و میگویند الان فرصت مذاکره است و نباید این فرصت را از دست داد.
باهمه این احوال، باید بدانیم هر چند فینفسه، مذاکره چیز بدی نیست اما بیان چند نکته خالی از لطف نیست.
1- خاورمیانه پسا هفتم اکتبر، مانند چهار سال قبل نیست و خیلی معادلات تغییر کرده است.
2- بالاخره پس از 44 سال صبر و حوصله استراتژیک و راهبردی ایران، پس از حمله نظامی صهیونیستها به ایران، هر دو کشور بطور مستقیم با هم وارد جنگی شدند که هنوز هم به پایان نرسیده و سرنوشت نامعلومی دارد.
3- هفتم اکتبر،هیمنه رژیم صهیونیستی را به هم ریخت و این رژیم چون عقربی جرار، هنوز هم در فکر انتقام گیری از فلسطینیها ست.
4- حمله روسیه به اوکراین برخی معادلات قاره اروپا را به هم زده که جمع کردن این ماجرا به همین سادگی نیست.
5- با شاخ و شانه کشیدن ترامپ در روز تحلیفش برای چین و اروپا، اروپاییان در واکنشهای شدیداللحن، روبروی ترامپ ایستادهاند و قطعاً بدنبال برنامههای خودمراقبتی در برابر آمریکا و سیاستهای ترامپ هستند.
6- فارغ از دیدگاههای دو طیف اصلی و بازیگردان در صحنه سیاست ایران (اصولگرایان و اصلاح طلبان)هیچگاه مخالفان و موافقان مذاکره با آمریکا نمیگویند آیا محور اصلی مذاکرات مشخص شده است؟ زیرا اگر برای این دورهمی سیاسی چارهای اصولی و مدبرانه اندیشیده نشود، قطعاً مانند جاده یکطرفهای است که در نهایت به بن بست
خواهد رسید.
7- باید تیم مذاکره کننده به افکار عمومی باید پاسخ دهند، با توجه به اصول دیپلماتیک برای مذاکره، آیا ایران میتواند بدون بررسی و توجه به عوامل درون زا و برون زای مؤلفههای قدرت داخلی و منطقهای، خودش را پای میز مذاکره بکشاند؟
8- آنچه که مسلم است برای انجام یک مذاکره «برد-برد»،باید تمام ظرفیتها و مؤلفههای قدرت مان را بر سر میز مذاکره بگذاریم تا بتوانیم قدرت چانه زنی مان را بالا ببریم و بدون لکنت زبان خواستههای منطقی ایران را بیان و نمایندگی کنیم! و البته باید آمریکا و سایر طرفهای مذاکره نیز از این ظرفیتها و مؤلفههای قدرت مطلع باشند تا شرایط هنگام مذاکره منصفانه و در یک شرایط مساوی باشد.
لذا با توجه به موارد پیش گفته میتوان امیدوار بود که اگر مذاکرهای هم در کار باشد ولو محرمانه، جریان امور نباید به گونهای پیش برود که مانند مذاکرات برجام شفافیت لازم وجود نداشته باشد و آنقدر بالا و پایین داشت که آخرش متوجه نشدیم مذاکرات برجام به نفع ایران بود یا به ضر ایران؟! چرا که هر طرف تعریف خود را از آن داشت.
فرهاد خادمی