روز سوم جشنواره فیلمفجر از آن روزهایی است که در نگاه اول و پیگیری نامهای حاضر در آثار ، انتظار میرفت که مخاطبان و حضار و اهالی رسانه شاهد فیلمهایی درست و حسابی باشند و به قول امروزیها تجربه تلخ دو روز اول جشنواره را بشورد ببرد!
«رها» فیلمی به کارگردانیِ حسام فرهمند در سانس اول جشنواره در سالن همایشهای برج میلاد اکران شد. فیلمی از کارگردان فیلماولی که نامی بزرگ را در کنار خودش میدید، شهاب حسینی بازیگری که نام آن برای هر پروژه ای کافی است که دیده شود. رها روایتی سر راست از تاثیر فقر در خانواده ایرانی است، خانوادهای که با فقر زیر یک سقف با رفاقت زندگی میکنند ولی نمی توانند منکر تاثیرات آن میان روابطشان باشند. پر خانواده به فقر عادت کرده و به جای تلاش برای بقا سعی دارد خود و خانواده را با شرایط موجود اُخت دهد.
پدر خانواده که همان شهاب حسینی است توان اداره خانواده خود را ندارد، با اینکه ذات خوبی دارد ولی خود را پشت نقاب «نداری» قایم میکند و سعی دارد کمکاری و دستتنگی خود را به بهانه بد بودن اوضاع اقتصادی جامعه، موجه جلوه دهد. پدر خانواده حتی توان فراهم کردن یک خانه را ندارد و خانواده او در یک خانه ای که بیشتر شبیه خرابه است زندگی میکنند و از قضا از آنچه که دارند تا حدودی راضی هستند و حتی لبخند به لب دارند. پدر تا خرخره خودش را میان سمساری تهوع آورش که جز ضرر مضاعف، هیچ سودی برای خودش و خانواده اش ندارد، غرق کرده است. چشمهای نگران همسر و بچههایش را نمی بیند و هر روز، بیشتر در سماجت بر نادانی فرو میشود. او توانی برای بازسازی ذهن و روحش، بعد از حادثه ای که در محل کارش رخ داده، ندارد و برای همین خودش را میان آشغالهای دور ریز مردم پنهان میکند. اما، در این ویرانی تدریجی، خانواده نیز ناخواسته با او همراه میشود. در دایره ای نامرئی، هر کس میخواهد به دیگری کمک کند و هیچکس توان دیدن زنجیر ضخیمی را که همگی را به زیر میکشد، ندارد.
فیلمنامه با این که سر راست است و بیراهه نمی رود ولی دارای نقایصی است که به چشم میآید، متاسفانه با اینکه سوژه تا حدودی بکر است ولی کارگردان نمیتواند کاراکترها را به تکامل برساند. در این میان شهاب حسینی مثل همیشه بار کاستیها را به دوش میکشد و با اکتهای به موقع و بازی در دایره منطق، بار احساسی اثر را به مخاطب منتقل میکند.
مجموعه ای از اتفاقات در جامعه فقیر و مریض در آثار سینمایی همیشه بر سر یک خانواده خراب میشود، رها توانسته این معضل را به خوبی به نمایش بگذارد و نهیبی به مسئولان باشد که حداقل برای جامعهای فرودست که برای خرید یک لپتاپ دچار استیصال میشوند فکری بکند و مانع از این شود که دختری نوجوان برای رسیدن به کوچکترین آرزوهایش مجبور باشد موهای خود را بفروشد!
«رها»، همچنین، استیصال پدری است که نابرابری اجتماعی انباشته از تضاد طبقاتی، او و خانواده اش را به قعر فرو میبرد. سازمان عظیمی که کارکردهای انسانی خود را از دست داده است و در آن، خانوادهها، به منزله ستون فقرات تشکیل دهنده آن، بیمار و ناتوان شده اند. جامعه ای که خانوادههایش، توانی برای حل مشکلات خود ندارند. ساده ترین اتفاقات، مثل خراب شدن وسیله ای که پولی برای تعمیر آن نیست، میتواند تبدیل به یک فاجعه دسته جمعی شود.
پایان بندی رها از دیدگاه نگارنده بینظیر است، حساب شده و دلچسب، مدتها بود که پایان بندی به این خوبی در فیلمهای ایرانی ندیده بودم، کارگردان و نویسنده به خوبی توانسته از پس کاربربیاید و سوژه را هدر ندهد.
در یک جمله، رها از بُعد احساسی و انتقال پیام خوب عمل کرده با اینکه از لحاظ ساختاری و فیلمنامه و همچنین به تکامل رساندن کاراکترها دچار مشکلات اساسی است! شهاب حسینی و غزل شاکری به عنوان زوج به خوبی در کنار یکدیگر مَچ شدهاند و به راحتی میتوانند انتقال احساس و مفاهیم را انجام بدهند. رها فیلم خوبی است، از دوجین فیلمهای روی پرده شریف تر است و احساس میشود که بتواند اکران عمومی خوبی داشته باشد.
سانس دوم اکران در مرکز همایشهای برج میلاد به فیلم بچهی مردم ساخته محمود کریمی اختصاص داشت.محمود کریمی در قامت کارگردان این اثر از مستندسازهای باسابقه سینما محسوب میشود اما با این حال شهرتش درمیان جامعه با ساخت پشت صحنههای برنامه تلویزیونی خندوانه بر میگردد. با این حال او نیز مانند حسام فرهمند با کلی سابقه در سینما و تلویزیون فیلم اولی محسوب میشود و بچهی مردم اولین فیلم بلند او محسوب میشود.
«بچهی مردم» تلاش برای ادای دینی است به کیومرث پوراحمد و مجید مجیدی در حوزه سینمای کودک و نوجوان، داستان فیلم بر یک اصل بنا نهاده شده است « هرکسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» ،
تلاش چند نوجوان برای پیدا کردن خانواده خودشان و اتفاقاتی که در این مسیر به وقوع میپیوندد، دستمایه فیلمنامهای شده که کریمی برای اولین کار بلند سینمایی خود آن را برگزیده است. فیلم در یک سوم ابتدایی خود رنگ و بویی شیرین دارد ومانند قصههای مجید و حتی باغ کیانوش که سال پیش اکران شد به دل مینشیند. بازیگران تازهکار که نقشهای اصلی را بر عهده دارند به نوعی پخته ظاهر شدند که مخاطب احساس میکند چندین سال است که آنها مقابل دوربین رفته اند. رگههایی از کُمدی و دیالوگنویسی ملیح در فیلمنامه جای نمایی شده که به کلیت اثر روح و طراوت میبخشد، دیالوگها تا حدی خوشمزه بودند که در طول اکران اثر چندین بار حضار را به قهقهه وادار کرد.
نوع فیلمبرداری اثر و میزانسن و طراحی صحنه حتی یک سر و گردن از آثار اکران شده در سینماها و حتی آثار پرفروش و کُمدی این روزها بالاتر است و به راحتی حس و حال صحنه را به مخاطب منتقل میکند. محمود کریمی در قامت کارگردان با سبقه حضور در پشت صحنه خندوانه ذائقه مردم و نوع خندههای مخاطب را میشناسد و به همین دلیل رگههایی از خندههای واقعی را در این اثر میتوان مشاهده کرد .
البته باید در نظر داشته باشیم که از لحاظ پختگی فیلمنامه و تبدیل شدن به آثار پوراحمد و مجیدی، بچهی مردم راه درازی در پیش دارد ولی خلق چنین اثری در بحبوحه فیلمهای هجو و کُمدی، جسارتی باورنکردنی و ناتمام میخواهد که تیم سازنده ظاهرا با تمام وجود توانسته این شجاعت را به منصه ظهور بگذارد.
چنین آثاری را نمیتوان گیشهای دانست، از آنجا که سینمای کودک و نوجوان در کشور ما از زمان قصههای مجید به دست فراموشی سپرده شده، بعید است که بچهی مردم بتواند در اکران عمومی موفقیت آنچنانی را بدست بیاورد.
دو سال پیش جشنواره فیلم فجر در ژانر کودک و نوجوان میزبان فیلم کاپیتان به کارگردانی محمد حمزهای بود، فیلمی استخوان دار که الحق و النصاف که به حقش نرسید. سال گذشته فیلم باغ کیانوش به کارگردانی رضا حداد در جشنواره فیلم فجر اکران شد که این فیلم نیز از استانداردهای بالایی چه در تصویر و چه در متن برخوردار بود ، جالب اینجاست باغ کیانوش در اکران عمومی نیز موفقیتهای خوبی به دست آورد و توانست به فروش بیش از بیست میلیاردی دست پیدا کند ، جشنواره امسال هم میزبان بچهی مردم بود که پیشرفت در ساخت چنین فیلمهایی نشان میدهد که در حوزه کودک و نوجوان دوباره سینمای ایران به دوران اوجش برگشته است.
یک سخن با خوانندگان، هرچقدر که برخی از این فیلم بد گفتند باور نکنید! در پایان این فیلم بیش از ده دقیقه در سالن مورد تشویق قرار گرفت.
سانس سوم جشنواره در روز سوم به فیلم اسفند ساخته دانش اقباشاوی اختصاص داشت. فیلمی مقطع مهمی از زندگی شهید علیهاشمی، از فرماندهان مطرح دوران دفاع مقدس، در شناسایی و طرحریزی عملیات خیبر در قرارگاه سری نصرت را روایت میکند. عملیاتی که یکی از بزرگترین تهاجمهای ایران به عراق به حساب میآید و طی آن سردارانی چون ابراهیم همت و حمید باکری به شهادت رسیدند.
دانش اقباشاوی به عنوان کارگردان اسفند ، مسیر حرفهای از دستیار کارگردانی در پروژهای بزرگ سینمایی و در کنار کارگردانهایی مانند احمدرضا درویش شروع کرد. او اولین فیلم خود را در سال 1391 به نام «تاجمحل» ساخت که داستانی رئال از زندگی مردمان معمولی شهر آبادان داشت. او پس از این فیلم سراغ یک اثر تجربی به نام «زاپاتا» رفت. اقباشاوی در تمام 3 سال گذشته مشغول تحقیق، نگارش و ساخت فیلم «اسفند» بود. اقباشاوی تجربه سالها دستیاری و تجربه در فضاهای متفاوت کارگردانی خود را در ساخت «اسفند» به کار گرفته تا بتواند یک فیلم دفاع مقدسی و ماجرایی بسازد. اینکه او خودش در همان سرزمین زیست کرده و حالا روایتی از آنجا را با تکنولوژی امروز بعد از 40 سال روایت میکند، از نکات قابل تامل فیلم است.
برگردیم به فیلمنامه اثر، اسفند در نیم ساعت ابتدایی با اینکه تلاش میکند قصهگو باشد ولی قلاب اصلی را برای حفظ مخاطب نمیاندازد و به نوعی نقطه عطف را برای مخاطب به کلافی سردرگم تبدیل کرده، دیالوگهای فراوان به انضمام جهشهای داستانی میتواند بهانهی خوبی برای کلافه شدن مخاطب باشد، معضلی که متاسفانه در اکثر فیلمهایی با این ژانر در سینمای کشورمان وجود دارد. تعلیق در فیلمنامه تا جایی که به خود اثر و حوصله مخاطب ضربه نزند قابل درک است ولی وقتی که از یک دقایقی به بعد همچنان ابهام وجود داشته باشد دیگه نام این تکنیک تعلیق نیست بلکه ابزاری برای دفع مخاطب میشود. متاسفانه اسفند به این درد دچار است و نمیتواند آنطور که باید و شاید مخاطب را به آینده فیلم امیدوار نگه دارد.
نیم ساعت دوم هم در اسفند منتظر اتفاق خاصی نباشید چون همان روال اولیه بر فیلم حاکم است و داستان شکل نمیگیرد. در سکانسهایی که مربوط به شناسایی آبراههای هورالعظیم است، تصویر به نوعی از دوربین تیم شناسایی روایت میشود دوربینی که سعی دارد به روایت مستندگونه و سبک مهدویان در ایستاده در غبار نزدیک باشد، کاری خلاقانه که متاسفانه به دلیل همان جهش فیلمنامه که در ابتدا به آن اشاره شد، ادامه پیدا نمی کند و به نوعی از هیجانی که ممکن بود در متن عملیات برای مخاطب کشش داشته باشد میکاهد.
بهتر بود فیلمنامه با تمرکز بیشتری بر هدف اصلی ساخت فیلم یعنی شناسایی هورالعظیم تاکید کند و دوز هیجانی اثر را بالا ببرد ولی از آنجا که اقباشاوی تجربه ساخت فیلم در این ژانر را ندارد سعی میکند به صورت تیکهتیکه به همه جزییات بپردازد که باعث شده خط اصلی داستان به نوعی در میان خرده روایتها گم شود.
یک نکته مثبت در اسفند وجود دارد که میتواند کمی خوشبینانه باشد. اسفند از آنجا که فیلمنامه ای مبتنی بر جزییات و خرده روایتها دارد، کلیت عملیات از صفر تا صد را مستند گونه روایت کرده، کسانی که به این سبک فیلمها علاقه دارند میتوانند با صبر و حوصله فراوان به تماشای فیلم بنشینند و اصطلاحا روایت تاریخی از یک عملیات در دل جنگ هشتساله را بر روی پرده نقرهای تجربه کنند.
بازیها در این سبک و در این ژانر تا حد زیادی قابل قبول است و میتواند راضی کننده به نظر برسد. در طول اثر هیچ کدام از کاراکترها از دایره فیلمنامه خارج نمیشوند و سعی میکنند در خدمت اثر و کارگردان باشند و همین موضوع باعث شده که حس بدی به آنچه که روی پرده پخش میشود نداشته باشیم.
در پایان اسفند با تمام جزییاتی که ارائه داده بود، مانند بسیاری از فیلمهایی که در این ژانر تولید و اکران شدهاند نمی تواند نام فیلم موفق را در کنار خود ببیند!
«رها» فیلمی به کارگردانیِ حسام فرهمند در سانس اول جشنواره در سالن همایشهای برج میلاد اکران شد. فیلمی از کارگردان فیلماولی که نامی بزرگ را در کنار خودش میدید، شهاب حسینی بازیگری که نام آن برای هر پروژه ای کافی است که دیده شود. رها روایتی سر راست از تاثیر فقر در خانواده ایرانی است، خانوادهای که با فقر زیر یک سقف با رفاقت زندگی میکنند ولی نمی توانند منکر تاثیرات آن میان روابطشان باشند. پر خانواده به فقر عادت کرده و به جای تلاش برای بقا سعی دارد خود و خانواده را با شرایط موجود اُخت دهد.
پدر خانواده که همان شهاب حسینی است توان اداره خانواده خود را ندارد، با اینکه ذات خوبی دارد ولی خود را پشت نقاب «نداری» قایم میکند و سعی دارد کمکاری و دستتنگی خود را به بهانه بد بودن اوضاع اقتصادی جامعه، موجه جلوه دهد. پدر خانواده حتی توان فراهم کردن یک خانه را ندارد و خانواده او در یک خانه ای که بیشتر شبیه خرابه است زندگی میکنند و از قضا از آنچه که دارند تا حدودی راضی هستند و حتی لبخند به لب دارند. پدر تا خرخره خودش را میان سمساری تهوع آورش که جز ضرر مضاعف، هیچ سودی برای خودش و خانواده اش ندارد، غرق کرده است. چشمهای نگران همسر و بچههایش را نمی بیند و هر روز، بیشتر در سماجت بر نادانی فرو میشود. او توانی برای بازسازی ذهن و روحش، بعد از حادثه ای که در محل کارش رخ داده، ندارد و برای همین خودش را میان آشغالهای دور ریز مردم پنهان میکند. اما، در این ویرانی تدریجی، خانواده نیز ناخواسته با او همراه میشود. در دایره ای نامرئی، هر کس میخواهد به دیگری کمک کند و هیچکس توان دیدن زنجیر ضخیمی را که همگی را به زیر میکشد، ندارد.
فیلمنامه با این که سر راست است و بیراهه نمی رود ولی دارای نقایصی است که به چشم میآید، متاسفانه با اینکه سوژه تا حدودی بکر است ولی کارگردان نمیتواند کاراکترها را به تکامل برساند. در این میان شهاب حسینی مثل همیشه بار کاستیها را به دوش میکشد و با اکتهای به موقع و بازی در دایره منطق، بار احساسی اثر را به مخاطب منتقل میکند.
مجموعه ای از اتفاقات در جامعه فقیر و مریض در آثار سینمایی همیشه بر سر یک خانواده خراب میشود، رها توانسته این معضل را به خوبی به نمایش بگذارد و نهیبی به مسئولان باشد که حداقل برای جامعهای فرودست که برای خرید یک لپتاپ دچار استیصال میشوند فکری بکند و مانع از این شود که دختری نوجوان برای رسیدن به کوچکترین آرزوهایش مجبور باشد موهای خود را بفروشد!
«رها»، همچنین، استیصال پدری است که نابرابری اجتماعی انباشته از تضاد طبقاتی، او و خانواده اش را به قعر فرو میبرد. سازمان عظیمی که کارکردهای انسانی خود را از دست داده است و در آن، خانوادهها، به منزله ستون فقرات تشکیل دهنده آن، بیمار و ناتوان شده اند. جامعه ای که خانوادههایش، توانی برای حل مشکلات خود ندارند. ساده ترین اتفاقات، مثل خراب شدن وسیله ای که پولی برای تعمیر آن نیست، میتواند تبدیل به یک فاجعه دسته جمعی شود.
پایان بندی رها از دیدگاه نگارنده بینظیر است، حساب شده و دلچسب، مدتها بود که پایان بندی به این خوبی در فیلمهای ایرانی ندیده بودم، کارگردان و نویسنده به خوبی توانسته از پس کاربربیاید و سوژه را هدر ندهد.
در یک جمله، رها از بُعد احساسی و انتقال پیام خوب عمل کرده با اینکه از لحاظ ساختاری و فیلمنامه و همچنین به تکامل رساندن کاراکترها دچار مشکلات اساسی است! شهاب حسینی و غزل شاکری به عنوان زوج به خوبی در کنار یکدیگر مَچ شدهاند و به راحتی میتوانند انتقال احساس و مفاهیم را انجام بدهند. رها فیلم خوبی است، از دوجین فیلمهای روی پرده شریف تر است و احساس میشود که بتواند اکران عمومی خوبی داشته باشد.
سانس دوم اکران در مرکز همایشهای برج میلاد به فیلم بچهی مردم ساخته محمود کریمی اختصاص داشت.محمود کریمی در قامت کارگردان این اثر از مستندسازهای باسابقه سینما محسوب میشود اما با این حال شهرتش درمیان جامعه با ساخت پشت صحنههای برنامه تلویزیونی خندوانه بر میگردد. با این حال او نیز مانند حسام فرهمند با کلی سابقه در سینما و تلویزیون فیلم اولی محسوب میشود و بچهی مردم اولین فیلم بلند او محسوب میشود.
«بچهی مردم» تلاش برای ادای دینی است به کیومرث پوراحمد و مجید مجیدی در حوزه سینمای کودک و نوجوان، داستان فیلم بر یک اصل بنا نهاده شده است « هرکسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» ،
تلاش چند نوجوان برای پیدا کردن خانواده خودشان و اتفاقاتی که در این مسیر به وقوع میپیوندد، دستمایه فیلمنامهای شده که کریمی برای اولین کار بلند سینمایی خود آن را برگزیده است. فیلم در یک سوم ابتدایی خود رنگ و بویی شیرین دارد ومانند قصههای مجید و حتی باغ کیانوش که سال پیش اکران شد به دل مینشیند. بازیگران تازهکار که نقشهای اصلی را بر عهده دارند به نوعی پخته ظاهر شدند که مخاطب احساس میکند چندین سال است که آنها مقابل دوربین رفته اند. رگههایی از کُمدی و دیالوگنویسی ملیح در فیلمنامه جای نمایی شده که به کلیت اثر روح و طراوت میبخشد، دیالوگها تا حدی خوشمزه بودند که در طول اکران اثر چندین بار حضار را به قهقهه وادار کرد.
نوع فیلمبرداری اثر و میزانسن و طراحی صحنه حتی یک سر و گردن از آثار اکران شده در سینماها و حتی آثار پرفروش و کُمدی این روزها بالاتر است و به راحتی حس و حال صحنه را به مخاطب منتقل میکند. محمود کریمی در قامت کارگردان با سبقه حضور در پشت صحنه خندوانه ذائقه مردم و نوع خندههای مخاطب را میشناسد و به همین دلیل رگههایی از خندههای واقعی را در این اثر میتوان مشاهده کرد .
البته باید در نظر داشته باشیم که از لحاظ پختگی فیلمنامه و تبدیل شدن به آثار پوراحمد و مجیدی، بچهی مردم راه درازی در پیش دارد ولی خلق چنین اثری در بحبوحه فیلمهای هجو و کُمدی، جسارتی باورنکردنی و ناتمام میخواهد که تیم سازنده ظاهرا با تمام وجود توانسته این شجاعت را به منصه ظهور بگذارد.
چنین آثاری را نمیتوان گیشهای دانست، از آنجا که سینمای کودک و نوجوان در کشور ما از زمان قصههای مجید به دست فراموشی سپرده شده، بعید است که بچهی مردم بتواند در اکران عمومی موفقیت آنچنانی را بدست بیاورد.
دو سال پیش جشنواره فیلم فجر در ژانر کودک و نوجوان میزبان فیلم کاپیتان به کارگردانی محمد حمزهای بود، فیلمی استخوان دار که الحق و النصاف که به حقش نرسید. سال گذشته فیلم باغ کیانوش به کارگردانی رضا حداد در جشنواره فیلم فجر اکران شد که این فیلم نیز از استانداردهای بالایی چه در تصویر و چه در متن برخوردار بود ، جالب اینجاست باغ کیانوش در اکران عمومی نیز موفقیتهای خوبی به دست آورد و توانست به فروش بیش از بیست میلیاردی دست پیدا کند ، جشنواره امسال هم میزبان بچهی مردم بود که پیشرفت در ساخت چنین فیلمهایی نشان میدهد که در حوزه کودک و نوجوان دوباره سینمای ایران به دوران اوجش برگشته است.
یک سخن با خوانندگان، هرچقدر که برخی از این فیلم بد گفتند باور نکنید! در پایان این فیلم بیش از ده دقیقه در سالن مورد تشویق قرار گرفت.
سانس سوم جشنواره در روز سوم به فیلم اسفند ساخته دانش اقباشاوی اختصاص داشت. فیلمی مقطع مهمی از زندگی شهید علیهاشمی، از فرماندهان مطرح دوران دفاع مقدس، در شناسایی و طرحریزی عملیات خیبر در قرارگاه سری نصرت را روایت میکند. عملیاتی که یکی از بزرگترین تهاجمهای ایران به عراق به حساب میآید و طی آن سردارانی چون ابراهیم همت و حمید باکری به شهادت رسیدند.
دانش اقباشاوی به عنوان کارگردان اسفند ، مسیر حرفهای از دستیار کارگردانی در پروژهای بزرگ سینمایی و در کنار کارگردانهایی مانند احمدرضا درویش شروع کرد. او اولین فیلم خود را در سال 1391 به نام «تاجمحل» ساخت که داستانی رئال از زندگی مردمان معمولی شهر آبادان داشت. او پس از این فیلم سراغ یک اثر تجربی به نام «زاپاتا» رفت. اقباشاوی در تمام 3 سال گذشته مشغول تحقیق، نگارش و ساخت فیلم «اسفند» بود. اقباشاوی تجربه سالها دستیاری و تجربه در فضاهای متفاوت کارگردانی خود را در ساخت «اسفند» به کار گرفته تا بتواند یک فیلم دفاع مقدسی و ماجرایی بسازد. اینکه او خودش در همان سرزمین زیست کرده و حالا روایتی از آنجا را با تکنولوژی امروز بعد از 40 سال روایت میکند، از نکات قابل تامل فیلم است.
برگردیم به فیلمنامه اثر، اسفند در نیم ساعت ابتدایی با اینکه تلاش میکند قصهگو باشد ولی قلاب اصلی را برای حفظ مخاطب نمیاندازد و به نوعی نقطه عطف را برای مخاطب به کلافی سردرگم تبدیل کرده، دیالوگهای فراوان به انضمام جهشهای داستانی میتواند بهانهی خوبی برای کلافه شدن مخاطب باشد، معضلی که متاسفانه در اکثر فیلمهایی با این ژانر در سینمای کشورمان وجود دارد. تعلیق در فیلمنامه تا جایی که به خود اثر و حوصله مخاطب ضربه نزند قابل درک است ولی وقتی که از یک دقایقی به بعد همچنان ابهام وجود داشته باشد دیگه نام این تکنیک تعلیق نیست بلکه ابزاری برای دفع مخاطب میشود. متاسفانه اسفند به این درد دچار است و نمیتواند آنطور که باید و شاید مخاطب را به آینده فیلم امیدوار نگه دارد.
نیم ساعت دوم هم در اسفند منتظر اتفاق خاصی نباشید چون همان روال اولیه بر فیلم حاکم است و داستان شکل نمیگیرد. در سکانسهایی که مربوط به شناسایی آبراههای هورالعظیم است، تصویر به نوعی از دوربین تیم شناسایی روایت میشود دوربینی که سعی دارد به روایت مستندگونه و سبک مهدویان در ایستاده در غبار نزدیک باشد، کاری خلاقانه که متاسفانه به دلیل همان جهش فیلمنامه که در ابتدا به آن اشاره شد، ادامه پیدا نمی کند و به نوعی از هیجانی که ممکن بود در متن عملیات برای مخاطب کشش داشته باشد میکاهد.
بهتر بود فیلمنامه با تمرکز بیشتری بر هدف اصلی ساخت فیلم یعنی شناسایی هورالعظیم تاکید کند و دوز هیجانی اثر را بالا ببرد ولی از آنجا که اقباشاوی تجربه ساخت فیلم در این ژانر را ندارد سعی میکند به صورت تیکهتیکه به همه جزییات بپردازد که باعث شده خط اصلی داستان به نوعی در میان خرده روایتها گم شود.
یک نکته مثبت در اسفند وجود دارد که میتواند کمی خوشبینانه باشد. اسفند از آنجا که فیلمنامه ای مبتنی بر جزییات و خرده روایتها دارد، کلیت عملیات از صفر تا صد را مستند گونه روایت کرده، کسانی که به این سبک فیلمها علاقه دارند میتوانند با صبر و حوصله فراوان به تماشای فیلم بنشینند و اصطلاحا روایت تاریخی از یک عملیات در دل جنگ هشتساله را بر روی پرده نقرهای تجربه کنند.
بازیها در این سبک و در این ژانر تا حد زیادی قابل قبول است و میتواند راضی کننده به نظر برسد. در طول اثر هیچ کدام از کاراکترها از دایره فیلمنامه خارج نمیشوند و سعی میکنند در خدمت اثر و کارگردان باشند و همین موضوع باعث شده که حس بدی به آنچه که روی پرده پخش میشود نداشته باشیم.
در پایان اسفند با تمام جزییاتی که ارائه داده بود، مانند بسیاری از فیلمهایی که در این ژانر تولید و اکران شدهاند نمی تواند نام فیلم موفق را در کنار خود ببیند!
علی کلانتری - منتــقد