يکشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۶
کد مطلب : 93659

انتخاب‌های سخت (17)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (17)

298
نگاه بسيار مشتاقانه به توقف بد‌‌خيم
من با عباس تماس گرفتم تا د‌‌رباره پیشنهاد‌‌ اسرائیلی‌ها صحبت کنیم. واکنش‌هاي اولیه فلسطینیان رد‌‌ کرد‌‌ن فوری آن با عنوان ناکافی و «بد‌‌تر از بی‌فاید‌‌ه» بود‌‌، اما من فکر مي‌کرد‌‌م این بهترین معامله‌اي است که آنها مي‌توانند‌‌ د‌‌اشته باشند‌‌ و ما باید‌‌ از این فرصت برای حرکت به سوی مذاکرات مستقیم بهره مي‌برد‌‌یم. من به او اطمینان د‌‌اد‌‌م: «آقای رئیس‌جمهور مي‌خواهم یکبار د‌‌یگر به شما تاکید‌‌ کنم سیاست ما د‌‌رباره اقد‌‌امات شهرک‌سازی غیرقابل تغییر است و خواهد‌‌ ماند‌‌ و اگرچه مهلت تعلیق شهرک‌سازی‌ها توسط اسرائیلی‌ها آنچنان که جورج میچل برای شما توضیح د‌‌اد‌‌ه است قابل توجه و اقد‌‌ام بی‌سابقه د‌‌ولت اسرائیل خواهد‌‌ بود‌‌، اما جایگزین تعهد‌‌ات نقشه راه اسرائیل نخواهد‌‌ نشد‌‌.» عباس استفاد‌‌ه من از واژه بی‌سابقه را نپذیرفت، اما د‌‌ر مورد‌‌ استثناء کرد‌‌ن اورشلیم و سایر محد‌‌ود‌‌یت‌ها خرسند‌‌ نبود‌‌ و با ورود‌‌ به گفت‌وگوها موافقت نکرد‌‌.
اگرچه عباس برای نشان د‌‌اد‌‌ن حسن‌نیت‌اش، امتیازی نیز واگذار نمود‌‌. او پیشنهاد‌‌ کرد‌‌ فلسطینی‌ها رای‌گیری د‌‌ر سازمان ملل بر سر گزارش جنجالی «گلد‌‌ستون» که اسرائیل را به جنایات جنگی د‌‌ر طول جنگ سال ۲۰۰۸ متهم نمود‌‌ه بود‌‌، به تاخیر بیند‌‌ازند‌‌. عباس د‌‌ر مورد‌‌ این تصمیمش انتقاد‌‌ات سریع و تند‌‌ی را از جهان عرب د‌‌ریافت کرد‌‌، از جمله حملات بی‌امان به شخص وی د‌‌ر شبکه الجزیره که یک شبکه خبری ماهواره‌اي متعلق به قطر بود‌‌. عباس نمی‌د‌‌انست چه کند‌‌ و محرمانه به من گفته بود‌‌ نگران جان خود‌‌ش و نوه‌هایش است که د‌‌ر مد‌‌رسه مورد‌‌ آزار قرار مي‌گرفتند‌‌. من بابت «تصمیم بسیار شجاعانه و مهم او» تشکر کرد‌‌م، اما به او گفتم که د‌‌چار ترد‌‌ید‌‌ شد‌‌ه است. یک هفته بعد‌‌ تصمیمش را عوض کرد‌‌ و خواستار رای‌گیری سازمان ملل د‌‌رباره گزارش «گلد‌‌ستون» شد‌‌.
بعد‌‌ها، د‌‌ر سال ۲۰۱۱، خود‌‌ «ریچارد‌‌ گلد‌‌ستون» د‌‌ر مورد‌‌ برخی از التهاب‌آفرین‌ترین اتهامات این گزارش از جمله اینکه ارتش اسرائیل عامد‌‌انه غیرنظامیان را هد‌‌ف قرار د‌‌اد‌‌ه است، واکنش نشان د‌‌اد‌‌، اما کار از کار گذشته بود‌‌.
د‌‌ر پایان اکتبر ۲۰۰۹ با این امید‌‌ که راه برای مذاکرات مستقیم بین د‌‌و طرف باز شود‌‌، به شد‌‌ت بر تمد‌‌ید‌‌ مد‌‌ت تعلیق پیشنهاد‌‌ شد‌‌ه شهرک‌سازی‌ها تمرکز کرد‌‌م. د‌‌ر ابوظبی با عباس و سپس با نتانیاهو د‌‌ر اورشلیم ملاقات کرد‌‌م. د‌‌ر حالی که د‌‌ر کنار «بی‌بی» د‌‌ر یک کنفرانس د‌‌یروقت ایستاد‌‌ه بود‌‌م، توقف شهرک سازی‌ها را آنگونه که به عباس گفته بود‌‌م، «بی‌سابقه» توصیف کرد‌‌م. اما این بار استفاد‌‌ه من از این کلمه موجب خشم د‌‌ر کشورهای عربی گرد‌‌ید‌‌، جایی که مرد‌‌مانش فکر مي‌کرد‌‌ند‌‌ من برای ارائه پیشنهاد‌‌ی که د‌‌ارای شرایط لازم و کوتاه‌مد‌‌ت است و اورشلیم شرقی را استثناء کرد‌‌ه است، بیش از اند‌‌ازه سخاوتمند‌‌ بود‌‌ه‌ام. این اولین‌بار نبود‌‌ و آخرین‌بار هم نخواهد‌‌ بود‌‌ که گفتن حقیقتی سخت برایم د‌‌رد‌‌سرساز شد‌‌.
بعد‌‌ها، بسیاری به این توقف بد‌‌خیم (شهرک‌سازی‌ها) با نگاهی بسیار مشتاقانه نگریستند‌‌. اما ضرورت فوری، عبارت بود‌‌ از خنثی کرد‌‌ن وضعیت و تمرکز د‌‌وباره بر منطقه به منظور د‌‌ستیابی به گفت‌وگوهای مستقیم. د‌‌ر طول روزهای آتی آسیب‌ها را د‌‌رباره اوضاع مراکش و مصر کنترل کرد‌‌م.

299
از بازی کردن در نقش پلیس بد لذت نمی‌بردم
بعدها، بسیاری به این توقف بدخیم (شهرک‌سازي‌ها) با نگاهی بسیار مشتاقانه نگریستند. اما ضرورت فوری، عبارت بود از خنثی کردن وضعیت و تمرکز دوباره بر منطقه به منظور دستیابی به گفت‌وگوهای مستقیم. در طول روزهای آتی آسیب‌ها را درباره اوضاع مراکش و مصر کنترل کردم. در قاهره به صورت خصوصی به رئیس‌جمهور حسنی مبارک و همچنین به شکل عمومی توضیح داددم که سیاست رسمی ما در مورد شهرک‌سازی‌ها تغییر نکرده است. ما همچنین با تمام ساخت و سازها مخالفت کردیم و توقفی جامع‌تر و طولانی تر را ترجیح مي‌دادیم. اما من همچنان بر توصیفم درباره پیشنهاد «توقف تمام فعالیت‌هاي ساختمانی و پایان دادن به مصادره اراضی و عدم صدور مجوز یا مصوبه» با عنوان «بی‌سابقه» تاکید داشتم. زیرا واقعیت این امر اینگونه بود.
در اواخر نوامبر، توقف شهرک سازی‌ها اجرایی شد و عقربه ساعت به کار افتاد. ده ماه فرصت داشتیم که طرف‌ها را به سمت گفت‌وگوهای مستقیم و توافق جامع صلح سوق دهیم.
ماه‌ها یکی پس از دیگری مي‌گذشتند. اسرائیلی‌ها همانگونه که وعده کرده بودند ساخت شهرک‌هاي جدید در کرانه باختری را متوقف کردند. اما فلسطینی‌ها بر شامل شدن اورشلیم شرقی (در توقف ساخت و سازها) پافشاری کردند و به امتناع خود برای پیوستن به گفت‌وگوهای مستقیم ادامه دادند، اگرچه آنان با آنچه که «گفت‌وگوهای نیابتی» نامیده شد موافقت کردند (و در نتیجه) «جورج میچل» بین دو طرف برای بحث در مورد دیدگاه‌هایشان درباره گفت‌وگوها دائما در رفت و آمد بود.
در مارس ۲۰۱۰، اسرائیلی‌ها موفق شدند با یک اقدام تحریک‌آمیز غیرضروری به دست فلسطینی‌ها بهانه بدهند. «بایدن» معاون رئیس‌جمهور در سفری به اسرائیل برای نشان دادن حسن‌نیت آمریکا، بر حمایت قوی دولت از امنیت اسرائیل مجدداً تاکید نمود و تلاش کرد ناخرسندی حاصله از جنجال بر سر ساخت و سازها را به فراموشی بسپارد.
در حالی که او هنوز در آنجا بود، وزارت کشور اسرائیل طرح ساخت ۱۶۰۰ واحد مسکونی جدید در اورشلیم شرقی را اعلام نمود، حرکتی خاص که حساسیت فلسطینی‌ها را برانگیخت. نتانیاهو اعلام کرد زمان‌بندی تاسف‌برانگیز اعلام این موضوع به وی مربوط نیست، اما بسیاری آن را توهین به معاون رئیس‌جمهور و ایالات متحده تلقی کردند.
بایدن از نظر شخصیتی در مورد تمام الم شنگه‌ها خونسرد بود و به آسانی از کوره در نمی رفت. اما هم رئیس‌جمهور اوباما و هم «رام» عصبانی بودند و از من خواستند این موضوع را برای «بی‌بی» روشن کنم. در یک گفت‌وگوی تلفنی طولانی و داغ، به نخست وزیر گفتم رئیس‌جمهور اوباما اخبار اورشلیم شرقی را به عنوان «توهین شخصی به خودش، معاون رئیس جمهور و ایالات متحده» تلقی مي‌کند. این کلمات، برای یک گفت‌وگوی دیپلماتیک سخت است. من از بازی کردن در نقش پلیس بد لذت نمی‌بردم، اما این بخشی از کار بود. او پاسخ داد: «اجازه بدهید که شما و رئیس‌جمهور را مطمئن کنم که زمان اعلام این خبر تماماً غیر‌عمدی و تاسف بار بود» اما وی از عوض کردن این تصمیم امتناع کرد.

300
غیر‌عمدی و تاسف‌بار بود
در یک گفت‌وگوی تلفنی طولانی و داغ، به نخست‌وزیر (نتانیاهو) گفتم رئیس‌جمهور اوباما اخبار اورشلیم شرقی را به عنوان «توهین شخصی به خودش، معاون رئیس‌جمهور و ایالات متحده» تلقی مي‌کند. این کلمات، برای یک گفت‌وگوی دیپلماتیک سخت است. من از بازی کردن در نقش پلیس بد لذت نمی‌بردم، اما این بخشی از کار بود. او پاسخ داد: «اجازه بدهید که شما و رئیس‌جمهور را مطمئن کنم که زمان اعلام این خبر تماماً غیر‌عمدی و تاسف‌بار بود» اما وی از عوض کردن این تصمیم امتناع کرد.
برحسب تصادف، این حادثه درست پیش از کنفرانس سالانه کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک) که یک سازمان برجسته مدافع و هواخواه اسرائیل بود اتفاق افتاد. برنامه نتانیاهو این بود که به واشنگتن دی.‌سی. سفر و در این کنفرانس سخنرانی کند. وظیفه من بود که نماینده دولت در این کنفرانس باشم. ابتدا من رفتم. جمعیت انبوهی که در «مرکز گردهمایی واشنگتن» جمع شده بودند در ابتدا کمی هشیار بودند. آنها مي‌خواستند بدانند که چگونه به آن بحث مي‌پردازم و آیا من همچنان به انتقاد از نتانیاهو ادامه خواهم داد یا خیر. مي‌دانستم که باید در این‌باره صحبت کنم، اما مي‌خواستم کمی به عقب بازگردم و دلیل وسیع‌تری برای اینکه چرا ما توافق صلح مبتنی بر گفت‌وگو را برای آینده اسرائیل حیاتی مي‌دانیم، ارائه کنم.
من درباره هواخواهی شخصی خودم به امنیت اسرائیل و راه‌حل مبتنی بر دو کشور سخن گفتم و دغدغه هایمان درباره روند جمعیتی، فناوری و ایدئولوژی را توضیح دادم. این سخنرانی جامع‌ترین استدلال عمومی من بود که تا آن زمان به عنوان وزیر درباره اینکه چرا شرایط موجود، ناپایدار و نیازمندی به صلح غیرقابل انکار است، ارائه کرده بودم. سپس به اوضاع ناگوار ایجاد شده بر سر شرق اورشلیم پرداختم. توضیح دادم که مخالفت ما (با ساخت شهرک در آنجا) به دلیل غرور زخم خورده یا هر نوع داوری درباره وضعیت نهایی شرق اورشلیم که باید بر سر میز مذاکره درباره آن تصمیم‌گیری مي‌شد، نبود. ساخت و ساز جدید در شرق اورشلیم یا کرانه باختری اعتماد دو‌جانبه‌اي که باید بین دو طرف به وجود مي‌آمد را تخریب مي‌کرد و اختلافات بین اسرائیل و ایالات متحده که ممکن بود دیگران در منطقه تلاش کنند از آن سوء‌استفاده نمایند را علنی مي‌نمود و توانایی منحصر به فرد آمریکا برای ایفای نقش یک میانجی درستکار را کاهش مي‌داد.
سپس گفتم: «بخشی از اعتبار ما در این روند به تمایل ما برای ستایش هر دو طرف، هنگامی که هر شجاع هستند بستگی دارد و اینکه هنگامی که ما با آنها موافق نیستیم به صراحت آن را بگوییم.»
سخنرانی من باعث شد برخی از تنش‌ها حداقل در آن جلسه کاهش یابد، اما رابطه بین نتانیاهو و رئیس‌جمهور اوباما روز به روز بدتر شد. بعدظهر همان روز بیش از نیم ساعت با «بی‌بی» در هتلش گفت‌وگو کردم. او به من گفت تصمیم دارد در سخنرانی‌اش برای کنفرانس در آن شب با شدت سخن بگوید و همان گونه که مي‌گفت عمل کرد.

301
عکس‌العمل‌هاي پیش‌بینی نشده
سخنرانی من باعث شد برخی از تنش‌ها حداقل در آن جلسه کاهش یابد، اما رابطه بین نتانیاهو و رئیس‌جمهور اوباما روز به روز بدتر شد. بعدازظهر همان روز بیش از نیم ساعت با «بی‌بی» در هتلش گفت‌وگو کردم. او به من گفت تصمیم دارد در سخنرانی‌اش برای کنفرانس در آن شب با شدت سخن بگوید و همان‌گونه که مي‌گفت عمل کرد. او قاطعانه گفت: «اورشلیم شهرک نیست - پایتخت ماست.» (ما هرگز اورشلیم را شهرک نمی‌دانستیم؛ استدلال ما این بود که وضعیت نهایی این شهر با مذاکراتی از روی حسن قطعی شود و ساخت خانه‌هاي جدید برای اسرائیلی‌ها در محلات فلسطینی با توجه به این هدف، کمکی به حل مسئله نمی‌کرد.) روز بعد نتانیاهو ملاقات پرتنشی با رئیس‌جمهور اوباما در کاخ سفید داشت. در یک مورد در طول بحث‌ها و بر‌اساس گزارش‌ها، رئیس‌جمهور او را حدوداً یک ساعت در «اتاق روزولت» در انتظار گذاشت و به کارهای دیگر پرداخت. این حرکتی غیر‌معمول بود اما به طور موثر نارضایتی رئیس‌جمهور را منتقل کرد. یکی از نتایج این بحران کوچک این بود که اسرائیلی‌ها پیش از اعلام هر پروژه جدید مسکونی که بالقوه بحث‌برانگیز است رفتار بهتری برای هشداردهی به ما خواهند داشت و در مورد شرق اورشلیم بسیار بیشتر حساس خواهند شد. حداقل در مدتی که دوره توقف ده ماهه ساخت و ساز برقرار بود، اگر هم قرار بود ساخت و ساز بیشتری در آنجا باشد، اندک بود.
همچنانکه تنش‌ها بر سر ساخت و سازها کافی نبود و ادامه داشت، در اواخر ماه مه اوضاع از بد به بدتر تبدیل شد. کماندوهای اسرائیلی به یک کشتی کوچک ترکیه‌اي که فعالان طرفدار فلسطینی‌ها را حمل مي‌کرد و تلاش مي‌نمودند محاصره غزه را بشکنند، حمله کرد. ۹ شهروند ترکیه‌اي از جمله یک آمریکایی با تابعیت دوگانه کشته شدند. من در حال راهپیمایی در مراسم یابود روز «چاپاکوا»، یکی از محبوب‌ترین مراسمات سالانه من، در شهر کوچکمان بودم که تماسی اضطراری از «ايهود باراک» دریافت کردم. «ايهود» توضیح داد: «ما از نتایج (حمله به کشتی) خوشحال نیستیم، اما مجبور بودیم تصمیمات سختی بگیریم. نمی‌توانستیم مانع آن شویم.» من به او هشدار دادم: «(کارهای شما) عکس‌العمل‌هاي پیش‌بینی نشده‌اي را در‌پی خواهد داشت.»
ترکیه یکی از قدیمی ترین و تنها شریک اسرائیل در منطقه بود، اما در‌پی این افتضاح، باید ترک‌هاي خشمگین را متقاعد مي‌کردم که در پاسخ به اسرائیل دست به اقدام جدی نزنند. روز پس از حمله داوود اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه به دیدنم آمد و بیش از دو ساعت با هم گفت‌وگو کردیم. او به شدت احساساتی شده بود و تهدید کرد ممکن است ترکیه به اسرائیل اعلام جنگ کند. او گفت: «از جهت روانی، این حمله یازده سپتامبر ترکیه است» و خواستار عذرخواهی اسرائیل و پرداخت غرامت به قربانیان شد. او از من سوال کرد: «چطور برای شما مهم نیست؟ یکی از آنها شهروند آمریکایی است!» برایم مهم بود - خیلی هم مهم بود - اما اولویت اول من آرام کردن او و کنار گذاشتن تمام این گفت‌وگو درباره جنگ و تبعات آن بود.

302
شروط نااميد‌كننده
او از من سوال کرد: «چطور برای شما مهم نیست؟ یکی از آنها شهروند آمریکایی است!» برایم مهم بود - خیلی هم مهم بود - اما اولویت اول من آرام کردن او و کنار گذاشتن تمام این گفت‌وگو درباره جنگ و تبعات آن بود. پس از آن، به رئیس‌جمهور اوباما هم توصیه کردم که به اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه زنگ بزند. سپس نگرانی‌های ترکیه و خواسته‌های آنان را به نتانیاهو انتقال دادم. او گفت مي‌خواهد روابطش با ترکیه را ترمیم کند اما از عذرخواهی علنی امتناع کرد. (تلاش من برای متقاعد کردن «بی‌بی» به عذرخواهی از ترکیه و با یادآوری مدت زمان مسئولیتم، بارها ادامه پیدا کرد. در چندین مورد به من گفت که در نهایت این کار را خواهد کرد و فقط توسط سایر اعضای ائتلاف راستگرا از این کار منع مي‌شود. حتی در آگوست ۲۰۱۱ از «هنری کيسینجر» برای اینکه دلایل راهبردی به وی ارائه کند، طلب یاری کردم. سرانجام در مارس ۲۰۱۳، در حالی که رئیس‌جمهور اوباما پس از انتخاب مجدد طی سفرش به اورشلیم در کنار نتانیاهو ایستاده بود، «بی‌بی» برای «اشتباهات عملیاتی» از اردوغان و برای از دست رفتن ناخواسته جان سرنشینان کشتی که در نتیجه این حمله روی داده بود، عذرخواهی کرد. ترک‌ها و اسرائیلی‌ها، همچنان در حال همکاری برای بازسازی اعتماد از دست رفته بر اثر این حادثه هستند.)
در تابستان ۲۰۱۰، در حالی که مدت توقف ده ماهه شهرک‌ها رو به اتمام بود، با فوریت بازگرداندن طرف‌ها به میز مذاکره روبرو بودیم. «میچل» و من از اردن و مصر برای تحت فشار قرار دادن فلسطینی‌ها درخواست کمک کردیم تا آنان درباره پیش‌شرط‌هاي خود نرمش نشان دهند. رئیس‌جمهور اوباما در ماه ژوئن با عباس ملاقات کرد و خبر بسته کمکی جدید برای کرانه باختری و غزه را اعلام نمود. سرانجام در ماه اوت، عباس با شرکت در مذاکرات مستقیم برای بحث در مورد تمام مسائل اساسی مناقشه در واشنگتن، تا زمانی که توقف شهرک‌سازی‌ها ادامه یابد، موافقت کرد. اگر طبق برنامه ساخت و سازها در ماه سپتامبر پایان مي‌یافت، او دوباره میز مذاکرات را ترک مي‌کرد. «جورج میچل» برافروخته از عباس پرسید: «چگونه است چیزی که شما هشت ماه پیش آن را بدتر از بی‌‌فایده توصیف مي‌کردید (توقف شهرک‌سازی‌ها به جزء اورشلیم)، اکنون حتمی و لازم‌الاجرا شده است؟» همه ما درک مي‌کردیم که عباس باید تمام سیاست دشوار خود را هم درباره مردمش و هم در مورد کشورهای عربی مدیریت کند، اما (اصرار او بر توقف شهرک‌سازی‌ها به عنوان پیش‌شرط ادامه مذاکره) ناامید‌کننده بود.
هیچ راهی برای اینکه تمام موضوعات اصلی را تنها در یک ماه حل کنیم وجود نداشت - «میشل» با خوش‌بینی مدت یکساله را برای گفت‌وگوها پیشنهاد مي‌کرد - اما امیدوار بودیم بتوانیم یا برای متقاعد کردن نتانیاهو برای توقف شهرک‌سازی‌ها یا برای ترغیب نمودن عباس به ادامه مذاکره بدون شرط توقف ساخت و سازها انگیزه کافی ایجاد کنیم. اگر مي‌توانستیم در مورد موضوع مرزهای نهایی دو کشور پیشرفت کافی ایجاد کنیم، در نتیجه این امر به شکل قابل توجهی موضوع شهرک‌سازی‌ها را تسریع مي‌کرد زیرا برای همه روشن مي‌شد که چه مناطقی در نهایت برای اسرائیل و کدام به فلسطینیان تعلق خواهد داشت.

303
پنهان كردن مخالفت‌هاي اساسي
رشد سنگین شهرک‌ها در امتداد مرز این موضوع را غیرقابل پذیرش کرده بود. تبادل زمین، منجر به حل موضوع بلوک‌های شهرک‌ها و تامین میزان تقریبا مشابه زمین در جای دیگر برای فلسطینیان می‌گردید. اما مانند همیشه، مشکل بر سر جزئیات بود.
در اولین روز ماه سپتامبر، رئیس‌جمهور اوباما از نتانیاهو و عباس که در معیت ملک عبدالله دوم و مبارک رئیس‌جمهور مصر بودند در کاخ سفید استقبال کرد. او همچنین میزبان شام کاری مختصری در «اتاق قدیمی ناهار‌خوری خانوادگی» کاخ سفید بود. «تونی بلر»، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا و من به گروه آنان پیوستیم. بلر نماینده ویژه گروه چهارجانبه‌ای بود که در سال ۲۰۰۲ توسط سازمان ملل، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و روسیه برای هماهنگی اقدامات دیپلماتیک به نمایندگی از فرایند صلح خاورمیانه تشکیل شده بود. هر هفت نفر دور میز ناهارخوری زیر یک لوستر کریستال زیبا در اتاقی به رنگ زرد روشن جمع شدیم که تقریباً نسبت به روزهایی که من از آنجا برای میزبانی از پذیرایی‌ها خصوصی استفاده می‌کردم، بدون تغییر باقی مانده بود. «بی‌بی» و عباس در کنار یکدیگر نشسته بودند، در طرفین آنها من و بلر و روبروی آنان رئیس‌جمهور اوباما، مبارک و ملک عبدالله نشسته بودیم.
رئیس‌جمهور اوباما پیش از شام حالت سخنرانی به خود گرفت و به رهبران حاضر یادآور شد: «هر کدام از شما وارثان صلح‌آورانی هستید که تا حد زیادی جرأت آن را داشتند - از بگین گرفته تا سادات و از رابین تا ملک حسین - سیاستمدارانی که جهان را همانگونه که بود می‌دیدند اما دنیا را آنچنان که باید باشد تصور می‌کردند. این شانه پیشینیان ماست که بر آن ایستاده‌ایم. این کار آنان است که ما ادامه می‌دهیم. اکنون، مانند هر یک از آنان، ما باید سوال کنیم آیا عقل و دانش و شجاعت این را داریم که در مسیر صلح گام برداریم؟»
علی‌رغم ماه‌های بسیار دشواری که به آن لحظه منتهی شده بود، فضای جلسه گرم اما همچنان محتاطانه بود. همگان از فشار زمانی که با آن مواجه بودیم مطلع بودند و هیچ‌کس نمی‌خواست بر سر سفره شام رئیس‌جمهور اوباما خارج از نزاکت ظاهر شود، با این وجود پنهان کردن مخالفت‌های اساسی‌شان آسان نبود.
روز بعد، این نمایش به وزارت خارجه نقل مکان کرد. من رهبران و گروه‌هاي مذاکره‌کنندگان آنان را در اتاق بسیار آراسته «بنجامین فرانکلین» در طبقه هشتم گردهم آوردم.
وقت آن بود که آستین‌هایمان را بالا بزنیم و ببینیم چه کاری می‌توانیم انجام دهیم. به نتانیاهو و عباس گفتم: «شما با حضورتان در اینجا، گام مهمی به سوی آزاد کردن مردمانتان از قیود تاریخی که نمی‌توانیم آنها را تغییر دهیم برداشته‌اید و به سوی آینده‌ای سرشار از صلح و کرامت انسانی، که تنها شما می‌توانید آن را ایجاد کنید حرکت کرده‌اید. مطالب اساسی که در بطن این مذاکرات قرار دارد - سرزمین، امنیتی، اورشلیم، آوارگان، شهرک‌ها و سایر موضوعات - در صورتی که معطل کنیم، تسهیل نخواهند شد و خود به خود حل نمی‌شوند... اکنون زمانی برای رهبری جسورانه و وقتی برای سیاستمدارانی است که شجاعت گرفتن تصمیمات سخت را دارند.» نتانیاهو و عباس که در طرفین من نشسته بودند آماده پذیرش این چالش بودند.

304
دو صندلی پشتی‌بلند در مقابل شومینه
«بی‌بی» به داستان کتاب مقدس درباره اسحاق (پدر یهودیان) و اسماعیل (پدر اعراب) دو پسر حضرت ابراهیم استناد کرد که علی‌رغم تفاوت‌هایشان، برای دفن پدرشان به اتفاق حاضر شدند و گفت: «من تنها می‌توانم دعا کنم و می‌دانم که میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا، میلیون‌ها اسرائیلی و میلیون‌ها فلسطینی و چندین میلیون نفر دیگر در سراسر دنیا دعا می‌کنند دردی که - شما و ما - در طول صدها سال درگیری تجربه کرده‌ایم نه تنها ما را به هنگام صلح بر سر میز صلح در واشنگتن متحد کند، بلکه ما را قادر کند اینجا را ترک کنیم و صلحی ماندگار و پایدار را برای نسل‌های پس از خودمان ایجاد کنیم.
عباس مصافحه معروف سال ۱۹۹۳ بین رابین و عرفات را به یاد آورد و درباره دستیابی به «صلحی که درگیری‌ها را پایان خواهد بخشید، تمام خواسته‌ها را برآورده خواهد کرد و عصر جدیدی بین مردم اسرائیلی و فلسطینی آغاز خواهد نمود» سخن گفت. فاصله‌هایی که باید بر آنها فائق می‌آمدیم قابل ملاحظه و زمان هم در حال کوتاه شدن بود، اما حداقل هر کسی چیزی را می‌گفت که درست و صحیح بود.
پس از پشت سر گذاشتن مذاکرات رسمی در یک بعدازظهر طولانی، از آن دو دعوت کردم که در دفترم در طبقه هفتم حضور به هم رسانند. سناتور «میچل» و من مدتی با آنها صحبت کردیم و سپس آنان را تنها گذاشتیم. آنان در دو صندلی پشتی‌بلند در مقابل شومینه نشستند و توافق کردند که دو هفته دیگر مجدداً چهره به چهره با یکدیگر ملاقات کنند. ما پیشرفتی اساسی حاصل نکرده بودیم، اما من به وسیله کلام و زبان بدن آنان تشویق شده بودم. آن لحظه، لحظه خوش‌بینی و بلندپروازی بود که متاسفانه با عمل همراه نگردید.
دو هفته بعد در شرم‌الشیخ که شهری پر رفت و آمد و همیشه آفتابی در ساحل دریای سرخ است گردهم آمدیم. (یکی از طنزهای دیپلماسی بین‌المللی این است که ما غالباً به مکان‌هایی نظیر شرم‌الشیخ یا بالی یا هاوایی سفر می‌کنیم اما به هیچ عنوان وقتی برای لذت بردن از آنها نداریم، یا حتی فرصتی برای سپری کردن اوقات در خارج از اتاق‌های رسمی کنفرانس به دست نمی‌آید. گاهی احساسی شبیه تانتالوس، یکی از اسطوره‌های نگون‌بخت یونان را داشتم که محکوم به دیدن میوه‌های خوشمزه و آب نیروبخش برای تمام ابدیت بود اما هرگز قادر به خوردن آن نبود.) این بار میزبان ما رئیس‌جمهور «مبارک» بود که با وجود اینکه در کشورش رهبری مستبد بود اما طرفدار پر و پا قرص راه‌حلی مبتنی بر دو کشور و صلح در خاورمیانه نیز بود.
از آنجا که مصر دارای مرز مشترک با غزه و اسرائیل و اولین کشوری بود که در سال ۱۹۷۹ با اسرائیل توافقنامه صلح امضاء کرد، نقش این کشور تعیین‌کننده بود. مبارک رابطه نزدیکی با عباس داشت و بار اول او بود که کمک کرد فلسطینیان به پای میز مذاکره بیایند. اکنون امیدوار بودم بتواند آنها در پای میز مذاکره نگه دارد.

305
خیابانی ساکت و نسبتاً کم رفت و آمد
مبارک و من روز خود را با دیدارهای جداگانه با اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها آغاز کردیم. سپس ما نتانیاهو و عباس را گردهم آوردیم و آنان یک ساعت و چهل دقیقه گفت‌وگو کردند. هر دو طرف مجدداً بر قصد خود برای شرکت در مذاکرات با حسن‌نیت و جدیت در هدفشان تاکید کردند. سپس بررسی دقیق‌تر برخی مسائل اساسی را آغاز کردیم. کار کند پیش مي‌رفت - بسیاری از از موقعیت‌ها، موضع‌گیری‌ها و ارزیابی طرف مقابل زمان‌بر بود - اما اینکه در نهایت درباره موضوع اصلی گفت‌وگو شود، حس خوبی به انسان مي‌داد. پس از گذشت بیش از بیست ماه از آغاز کاذب مذاکرات، ما درگیر موضوعات اصلی بودیم که از وعده پایان این درگیری یکبار برای همیشه حکایت داشت. پس از صرف دسته جمعی ناهار، تصمیم گرفتیم دوباره جلسه بگذاریم و نتانیاهو بازگشتش را به تاخیر انداخت، در نتیجه توانستیم به گفت‌وگو ادامه دهیم.
روز بعد صحبت‌ها در منزل نتانیاهو جایی که او پرچم فلسطین را به نشانه احترام به عباس به نمایش گذاشته بود، ادامه یافت. «بیت آگیون» که اقامتگاه رسمی نخست‌وزیر بود، توسط یک تاجر ثروتمند در دهه ۳۰ میلادی ساخته شد و به عنوان بیمارستان برای مداوای جنگجویان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ مورد استفاده قرار گرفت. آنجا در خیابانی ساکت و نسبتاً کم رفت و آمد در محله بسیار خوب «رهاویه» قرار داشت. سر در بیرونی آن با سنگ آهک اورشلیم مانند «دیوار غربی» و بخش اعظم «شهر قدیمی» (اورشلیم) پوشانده شده بود. اما داخل اقامتگاه به طرز شگفت‌انگیزی دنج و راحت بود. هر چهار نفر ما - نتانیاهو، عباس، میچل و من خودمان را در اتاق مطالعه شخصی نخست‌وزیر برای مذاکرات فشرده چپاندیم. در پس ذهن همه نزدیک شدن ضرب‌الاجل وجود داشت؛ توقف ساخت شهرک‌ها در حال پایان بود و اگر نمی‌توانستیم راهی برای پیشرفت بیابیم مذاکرات کمتر از دو هفته پایان مي‌یافت. گویی تیک‌تاک ساعت گوش را کر مي‌کرد.
در میان سایر موضوعات دشوار، درباره مدت حضور نظامی ارتش اسرائیل در دره اردن تمرکز کردیم که قرار بود مرز بین اردن و دولت آینده فلسطینی باشد. میچل و من پیشنهاداتی درباره چگونگی مصالحه در مورد نیازهای امنیتی ارتش اسرائیل در ارتباط با حاکمیت فلسطین ارائه کردیم. نتانیاهو اصرار داشت سربازان اسرائیلی برای چندین دهه و بدون قطعی کردن زمان خروج آنان در طول مرز باقی بمانند بدین ترتیب تصمیمات آینده مي‌توانست بر‌اساس شرایط موجود گرفته شود.
یکبار عباس گفت مي‌تواند حضور ارتش اسرائیل در دره اردن را چند سال پس از تشکیل دولت جدید فلسطینی بپذیرد اما نه برای طولانی مدت و باید دوره زمانی تعیین گردد و حضور نامحدود قابل پذیرش نیست. علی‌رغم مخالفت‌هاي آشکار، فکر مي‌کردم این اقدام فتح باب بالقوه مهمی است؛ اگر گفت‌وگوها بر سر تعداد سال‌ها بود، نه چندین دهه و چند ماه، در نتیجه ممکن بود بود ترکیب صحیح حمایت امنیتی بین‌المللی و تدابیر پیشرفته محافظت از مرزها و فناوری‌ها بتواند شکاف‌ها را پر کند؛ این در صورتی بود که ما مي‌توانستیم به گفت‌وگوها ادامه دهیم.

306
مامور کهنه‌کار مذاکرات
در حالی که زمان سپری مي‌شد، آنان به صورت رفت و برگشت به مناظره ادامه دادند. در خارج از محل مذاکرات، اصحاب رسانه آمریکایی بی‌قرار شده بودند و بسیاری از خبرنگاران به مشروب‌فروشی نزدیک هتل رفته بودند. در داخل، من از حاصل نشدن پیشرفتی که مي‌دانستم برای ادامه توقف شهرک‌سازی‌ها مورد نیاز است، ناامید شده بودم. اما میچل، این مامور کهنه‌کار مذاکرات تمام‌نشدنی ایرلند شمالی، دیدگاه‌های مفیدی را مطرح کرد. او گفت: «مذاکرات در آنجا(ایرلند) برای مدت بیست و دو ماه طول کشید و حتی پیش از اینکه به یک بحث جدی محتوایی درباره موضوعات اصلی که دو طرف را از هم جدا کرده بود دست یابیم ماه‌های بسیار بسیار زیادی مذاکرات در جریان بود.» این در حالی بود که ما در این مذاکرات (اسرائیل و فلسطین) به مشکل‌ترین و حساس‌ترین موضوعات مناقشه عمیقاً پرداخته بودیم.
پیش از اینکه مذاکرات در نهایت شکست بخورد، حدود سه ساعت بعد، پس از رفتن همه منتظر ماندم تا به تنهایی با نتانیاهو صحبت کنم. مطمئناً او نمی‌خواست مسئول توقف این گفت‌وگوها که در حال انجام آن و سرگرم بررسی مسائل اصلی بودند شناخته شود. آیا او مي‌توانست با تمدید کوتاه‌مدت توقف ساخت و سازها برای اینکه به ما اجازه دهد با قدرت پیش رویم و ببینیم چه چیزی مي‌توانیم به دست آوریم، موافقت کند؟ نخست‌وزیر سرش را به نشانه پاسخ منفی تکان داد. او ده ماه فرصت داده بود و فلسطینیان ۹ ماه آن را تلف کرده بودند. او آماده ادامه گفت‌وگوها بود، اما توقف شهرک‌سازی‌ها سر موعد پایان مي‌یافت.
آن شب در اورشلیم، آخرین شبی بود که نتانیاهو و عباس جلسه داشتند و چهره به چهره گفت‌وگو کردند. تا زمان نگارش این کتاب، علی‌رغم تلاش‌هاي فشرده بین دو طرف در سال‌هاي ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴، هنوز جلسه دیگری بین این دو رهبر برگزار نشده است.
طی هفته‌هاي پس از آن ما تلاش گسترده و جامعی برای متقاعد کردن «بی‌بی» به تجدید‌نظر درباره تمدید توقف شهرک‌سازی‌ها صورت دادیم. بیشتر این اقدام در نیویورک، جایی که همه یک بار دیگر در مجمع عمومی سازمان ملل گردهم آمده بودند، انجام شد. سال پیش از آن، رئیس‌جمهور اوباما میزبان جسله مستقیم بین نتانیاهو و عباس بود.
اکنون ما در حال مبارزه برای ممانعت از فروپاشی کامل مذاکرات بودیم. شب‌هاي طولانی در هتل «والدورف آستوریا» با رئیس‌جمهور اوباما و تیم همراهمان مشغول تدوین راهبرد بودیم و سپس با اسرائیلی‌ها، فلسطینی‌ها و اعراب برای یافتن راه‌حل کار کردیم. من دو بار با عباس دیدار کردم، دیداری خصوصی با اهود باراک داشتم، با گروهی از وزرای خارجه عرب صبحانه صرف نمودم و با «بی‌بی» تلفنی صحبت کردم و هر بار استدلال مي‌کردم که ترک مذاکرات، توقف ساخت و سازها یا عدم آن، تنها موجب شکست آرمان‌هاي مردم فلسطین خواهد شد.
رئیس‌جمهور اوباما در سخنرانی خود در مجمع عمومی خواستار تمدید توقف شهرک‌سازی‌ها شد و از هر دو طرف خواست بر سر میز مذاکره باقی بمانند و به گفت‌وگوها ادامه دهند.

307
اکنون زمان اعتمادسازی است
رئیس‌جمهور اوباما در سخنرانی خود در مجمع عمومی خواستار تمدید توقف شهرک‌سازی‌ها شد و از هر دو طرف خواست بر سر میز مذاکره باقی بمانند و به گفت‌وگوها ادامه دهند. او گفت: «اکنون زمان آن است که هر دو طرف برای غلبه بر این مانع به یکدیگر کمک کنند. اکنون زمان اعتمادسازی است - و فراهم کردن زمان برای ایجاد پیشرفتی قابل توجه است. اکنون زمان آن است که فرصت غنیمت شمرده شود و از دست نرود.»
پس از مانع‌تراشی‌های اولیه، به نظر می‌رسید نتانیاهو تنها در صورتی که لیستی از مطالبات بسیار گسترده اسرائیل شامل تهیه بهترین و به روزترین جنگنده‌ها برآورده می‌شد، مایل بود در مورد ایده تمدید توقف شهرک‌سازی‌ها بحث کند. از نظر او عباس اصرار داشت اسرائیل «بین صلح و ادامه شهرک‌سازی‌ها یکی را انتخاب کند.»
شب پیش از پایان ضرب‌الاجل به اهود باراک یادآوری کردم «انقضای مدت زمان توقف ساخت شهرک‌ها برای اسرائیل و ایالات متحده فاجعه است.» او پاسخ داد: و همینطور برای فلسطینیان. باراک هر آنچه که می‌توانست برای صورت دادن مصالحه به من کمک کرده بود، اما هیچ‌گاه قادر نبود نتانیاهو یا سایر کابینه اسرائیل را با خود همراه کند.
ضرب‌الاجل فرا رسید و موعد آن گذشت. مذاکرات مستقیم به پایان رسید و تاکنون دوباره آغاز نشده است. اما کار من تمام نشده بود. فکر می‌کردم حیاتی است که اجازه فروپاشی گفت‌وگوها را ندهیم تا منجر به فروپاشی اعتماد عمومی نشود - یا همانطور که در گذشته اتفاق افتاد به خشونت منتهی گردد. در ماه‌های پایانی سال ۲۰۱۰، من مشتاقانه تلاش‌هایی را آغاز کردم که هر دو طرف را از انجام هرگونه اقدام تحریک‌کننده بازدارد و بررسی کردم که آیا می‌توانیم برخی شکاف ها که در جلسات مذاکره ایجاد شده بود را از طریق گفت‌وگو به وسیله یک میانجی بیطرف و غیرمستقیم و پیشنهادات خلاقانه دیپلماتیک پر کنیم. به نتانیاهو در تماسی تلفنی در اوایل اکتبر گفتم: «من به طور فزاینده‌ای نگران مسیر پیش‌رو هستم. ما به سختی تلاش می‌کنیم که امور در مسیر خود باشند و از هرگونه فروپاشی ناگهانی ممانعت شود. شما می‌دانید از اینکه نمی‌توانیم مانع پایان ضرب‌لاجل ساخت و ساز شویم چقدر ناامید هستیم.» من از او خواستم هنگامی که ساخت و ساز جدیدی را تصویب می‌کند یا درباره طرح‌های آینده سخن می‌گوید خویشتنداری کند.
سخن گفتن بی‌پروا تنها باعث متشتنج شدن اوضاع می‌گردید. «بی بی» قول داد سنجیده سخن بگوید اما به من درباره اجازه دادن به فلسطینیان برای «بازی با آتش» هشدار داد.
عباس با توجه به افکار عمومی چندتکه شده فلسطینیان و حامیان عربش همیشه نگران جایگاه متزلزل خود بود و به دنبال راهی برای اعاده اعتبارش بود اما با پایان یافتن توقف ساخت شهرک‌ها به حیثیتش لطمه وارد شد. یکی از ایده‌هایی که او در نظر داشت مراجعه به سازمان ملل و درخواست برای تشکیل کشور فلسطین بود. این فکر دور زدن مذاکرات و قرار دادن سازمان ملل در وضعیتی دشوار بود. ما احساس می‌کردیم مجبوریم این مسئله را در شورای امنیت وتو کنیم، اما این رای (وتو) ممکن بود نشان دهد اسرائیل تا چه منزوی شده است.

308
کسب و کاری کثیف
به عباس گفتم: «آقای رئیس‌جمهور، من می‌دانم شما به ستوه آمده‌اید و مطمئنم شما به این فکر می‌کنید که آنچه ما در حال تلاش برای انجام آن هستیم، آیا راه به جایی خواهد برد یا خیر. اگر فکر می‌کردم که آنچه ما در حال آن هستیم شانسی برایمان به عنوان شرکاء به همراه ندارد، به شما زنگ نمی‌زدم. ما به صورت خستگی‌ناپذیر در حال کار هستیم و همانطور که شما خودتان گفته‌اید، هیچ مسیر جایگزین دیگری برای صلح به جز مذاکره وجود ندارد.» او در وضعیت سختی گرفتار شده بود و نمی‌دانست چطور از آن خلاص شود، اما این مخصمه‌ای بود که او و ما آن را به وجود آورده بودیم.
در تماس و جلساتم با این رهبران، بررسی کردم آیا می‌توانیم شکاف‌ها بر سر زمین و مرزها را به اندازه کافی محدود کنیم تا به موضوعاتی ورای موضوع شهرک‌ها بپردازیم یا خیر. به نتانیاهو در اواسط ماه اکتبر گفتم: «با فرض اینکه نیازهای امنیتی شما برطرف شود، سوال این است: شما درباره مرزها چه چیزی می‌توانید به ابومازن پیشنهاد دهید؟ می‌خواهم این موضوع را به وضوح بدانم زیرا فلسطینی‌ها آن را حدس می‌زنند.» نتانیاهو پاسخ داد: «آنچه که من را نگران می‌کند خواسته‌های ارضی ابومازن نیست بلکه درک و پذیرش نیازهای امنیتی من است‌.... من واقع‌گرا هستم. می‌دانم چه چیزی برای نزدیک شدن به توافق نیاز است.» مکالمه ما درباره موضوعاتی نظیر این یک ساعت و بیست دقیقه طول کشید.
در ماه نوامبر هشت ساعت را با نتانیاهو در هتل «ریجنسی» واقع در نیویورک گذراندیم. این طولانی‌ترین جلسه تک‌نفره دوجانبه من به عنوان وزیر بود. ما بارها و بارها درباره هر چیزی از جمله ایده قدیمی آغاز توقف شهرک‌سازی‌ها در ازای سخت‌افزار نظامی و سایر کمک‌های امنیتی صحبت کردیم. در نهایت او موافقت کرد پیشنهاد توقف ساخت و سازها در کرانه باختری (نه شرق اورشلیم) به مدت نود روز را به کابینه‌اش انتقال دهد. در عوض، ما یک بسته امنیتی ۳ میلیارد دلاری را وعده کردیم و قول دادیم هر قطعنامه‌ای در سازمان ملل که مذاکرات مستقیم بین دو طرف را تضعیف نماید، وتو کنیم.
هنگامی که اخبار این توافق عمومی شد، بهت و حیرت را در تمام طرف‌ها موجب گردید. شرکای ائتلاف دست راستی نتانیاهو خشمگین بودند و نتانیاهو برای جلب رضایت آنان، تاکید کرد ساخت و ساز در شرق اورشلیم باید ادامه یابد. این امر، در عوض منجر به انفجار خشم فلسطینیان گردید.
برخی در ایالات متحده سوالات منصفانه‌ای مطرح می‌کردند مبنی بر اینکه آیا عاقلانه است توقفی نود روزه را برای مذاکراتی که ممکن است راه به جایی نبرد، خریداری کنیم؟ من هم خوشحال نبودم - محرمانه به تونی بلر گفتم این توافق را «کسب و کاری کثیف» می‌دانم - اما مانند حسی شبیه فداکاری است که ارزش آن را دارد.
با این حال تحت تمام این فشارها، توافق فوراً شروع به از هم گسستن نمود و تا پایان نوامبر عملاً از بین رفت.

309
صلح نمی‌تواند از خارج تحمیل شود
در دسامبر ۲۰۱۰، در اجلاس «سابان»، کنفرانسی که رهبران و کارشناسان را از سراسر خاورمیانه و ایالات متحده گردهم می‌آورد سخنرانی کردم. وعده دادم آمریکا همچنان به تعامل و فشار به هر دو طرف برای دست و پنجه نرم کردن با موضوعات اصلی ادامه خواهد داد، حتی اگر این امر از رهگذر بازگشت به «گفت‌وگوهای غیرمستقیم» محقق شود. ما باید هم اسرائیلی‌ها و هم فلسطینی‌ها را وادار می‌کردیم تا مواضع خود را در مورد سخت‌ترین موضوعات با ویژگی‌هاي واقعی مطرح کنند و سپس برای محدود کردن شکاف‌ها از جمله به وسیله ارائه ایده‌هایمان و پیشنهادات مرتبط‌کننده در زمان مقتضی کار کنیم. از آنجا که همسرم «پارامترهای کلینتون» را یک دهه قبل پیشنهاد داده بود (طرحی که به فلسطینیان، دولتی در کرانه باختری و نوار غزه به پایتختی اورشلیم شرقی اعطاء می‌نمود)، ایالات متحده برای ارائه طرح‌هاي خاص یا حتی چارچوبی اساسی بی‌میل بود. جمله «صلح نمی‌تواند از خارج تحمیل شود» بسیار تکرار می‌شد و درست هم بود. اما باید اکنون برای تعیین شرایط مذاکره تهاجمی‌تر عمل می‌کردیم.
رئیس‌جمهور اوباما در بهار ۲۰۱۱ طی یک سخنرانی در وزارت خارجه اعلام کرد «ما معتقدیم مرزهای اسرائیل و فلسطین باید بر‌اساس مرزهای سال ۱۹۶۷ به همراه بده بستان‌هاي توافق شده دو‌جانبه باشد، به گونه‌ای که مرزهای ایجاد شده برای هر دو کشور امن و به رسمیت شناخته شوند» و بدین وسیله تعهد خود (به مذاکرات) را به طور کامل ادا کرد.
نتانیاهو به شکلی غیرمفید بر رجوع به «مرزهای ۱۹۶۷» متمرکز شد و «بده بستان‌هاي توافق شده» را نادیده گرفت و در نتیجه این امر به بن‌بست بسیار شخصی بین این دو (نتانیاهو و عباس) منجر گردید. همزمان فلسطینی‌ها، پیگیری طرح خود را برای درخواست تشکیل کشور فلسطینی در سازمان ملل تشدید کردند. «جورج میچل» در همان تابستان از سمت خود کناره‌گیری کرد و من هم بقیه سال ۲۰۱۱ را به تلاش برای جلوگیری از وخیم شدن اوضاع و تبدیل شدن بن‌بست به فاجعه صرف کردم.
این کار ساده نبود. در آن زمان، حسنی مبارک، برجسته‌ترین قهرمان صلح در میان کشورهای عربی، در مصر از قدرت ساقط شد. ناآرامی در سراسر منطقه گسترده شد. اسرائیلی‌ها با چشم‌انداز غیرقابل پیش‌بینی و راهبردی مواجه شدند. برخی فلسطینی‌ها در این اندیشه بودند که آیا آنها مانند تونسی‌ها، مصری‌ها و لیبیایی‌ها می‌توانند در خیابان‌ها اعتراض کنند؟ چشم‌انداز بازگشت به مذاکرات جدی بیش از هر زمان دیگری دورتر شده بود. به نظر می‌رسید پنجره فرصتی که با آغاز به کار دولت رئیس‌جمهور اوباما در اوایل سال ۲۰۰۹، باز شده بود، در حال بسته شدن است.
در سراسر آن روزهای دشوار، غالباً به مذاکرات طولانی خود در واشنگتن، شرم‌الشیخ و اورشلیم فکر می‌کردم. امیدوار بودم روزی صدای هواداران صلح در میان مردم فلسطین و اسرائیل آنقدر قوی و بلند که رهبرانشان را به مصالحه وادار کند. در ذهنم صدای عمیق و پیوسته دوست مقتولم اسحاق رابین را می‌شنیدم که می‌گفت: «سردترین صلح بهترین از گرم‌ترین جنگ است.»

310
ثبات به قیمت دموکراسی
بهار عربی: انقلاب
با اوقات تلخی گفتم: «آنها روی بشکه باروت نشسته‌اند و اگر عوض نشوند منفجر خواهد شد.» اولین هفته ژانویه ۲۰۱۱ بود و ما در حال برنامه‌ریزی برای سفری دیگر به خاورمیانه بودیم. این‌بار می‌خواستم به موضوعاتی فراتر از جلسات رسمی و چرب زبانی خصوصی، درباره اصلاحات سیاسی و اقتصادی مورد نیاز جهان عرب بپردازم. «جف فلتمن» معاون وزیر در امور خاور نزدیک و مشاور ارشد من در منطقه هم در این مورد با من موافق بود. تلاش برای هدایت تغییرات در خاورمیانه مانند کوبیدن سر به دیوار آجری بود و «جف» این کار را سال‌ها در چندین دولت انجام داده بود. در میان سایر نقش‌ها، به عنوان سفیر آمریکا در لبنان در طول برخی از پرآشوب‌ترین برهه‌های تاریخی این کشور خدمت کرده بود؛ از جمله ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان در سال ۲۰۰۵ که موجب آغاز «انقلاب سرو» و خروج نیروهای سوریه گردید و نیز جنگ بین اسرائیل و حزب‌الله در سال ۲۰۰۶. این تجارب به خوبی در هفته‌های پیش‌رو در حالی که تلاش می‌کردیم یک گام جلوتر از موج انقلابی باشیم که بنا بود منطقه را در نوردد، به «جف» کمک می‌کرد. دوره زمانی پیش‌رو حتی برای دیپلمات‌های باتجربه هم متغیر و گیج‌کننده بود.
من رو به «مگان رونی» و «دن شورین»، دو نفر از نویسندگان متن سخنرانی‌هایم نمودم و گفتم: «از متن‌های مشابه قدیمی که هر جا می‌روم آنها را تکرار می‌کنم، خسته شده‌ام. می‌خواهم چیزی بگویم که این بار واقعا پیشرفت مهمی به همراه داشته باشد.» اجلاس آتی مجمع سالانه «آینده» در دوحه، پایتخت سرشار از انرژی قطر، فرصتی را برایم فراهم آورد تا به برخی از تاثیرگذارترین پادشاهی‌های خاورمیانه، رهبران سیاسی، بازرگانان ثروتمند، دانشگاهیان و فعالان جامعه مدنی پیامی بدهم.
بسیاری از این افراد بنا بود همزمان در یک مکان گردهم بیایند. اگر می‌خواستم استدلال کنم که شرایط فعلی منطقه ناپایدار است، اینجا محل انجام آن بود. من به «مگان» و «دان» گفتم دست به کار شوند.
البته، من اولین مسئول آمریکایی نبودم که بر اصلاحات اصرار داشت. در سال ۲۰۰۵، کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه وقت آمریکا به مصر رفت و اعتراف قابل توجهی نمود: در طول بیش از نیم قرن گذشته، ایالات متحده پیگیری «ثبات به قیمت دموکراسی» را انتخاب کرد و به «هیچ‌کدام هم دست نیافت.» این مطلب دیگر صحیح نیست. چهارسال بعد در سخنرانی مهم رئیس‌جمهور اوباما در قاهره، او هم خواستار اصلاحات دموکراتیک گردید.
با وجود تمام سخنانی که به صورت علنی، حتی سخنان صریح‌تری که به صورت خصوصی گفته شد و علی‌رغم تلاش‌های مداوم تمام گروه‌های اجتماعی، اقتصادی و قومی برای اینکه کشورشان را موفق‌تر و آزادتر کنند، در اوایل سال ۲۰۱۱، قسمت اعظم خاورمیانه و شمال آفریقا در رکود اقتصادی و سیاسی محبوس گردید. بسیاری از کشورها برای چندین دهه تحت حکومت نظامی اداره می‌شدند. در سراسر منطقه فساد در هر سطحی به خصوص در میان مسئولین عالی‌رتبه، شایع بود. احزاب سیاسی و گروه‌های جامعه مدنی یا وجود نداشتند یا به شدت محدود شده بودند؛ سیستم‌های قضایی از حریت یا استقلال فاصله داشتند؛ و هنگامی که انتخابات برگزار می‌شد، غالباً با تقلب همراه بود.

311
مسدود كردن بلندپروازی‌هاي هسته‌اي ایران
این شرایط تاسف‌بار امور در نوامبر ۲۰۱۰ دوباره آشکار شد. در مصر هنگامی که انتخابات پارلمانی معیوبی برگزار گردید، مخالفان سیاسی نمادین انی کشور تقریباً حذف شدند.
یک مطالعه برجسته در سال ۲۰۰۲ که توسط محققان پیشرو خاورمیانه و «برنامه توسعه سازمان ملل» منتشر شد، به ‌اندازه‌اي که افشاگرانه بود دردساز هم بود. «گزارش توسعه انسانی اعراب» هم تصویر ویرانگری از این منطقه در حال انحطاط ارائه کرد. علی‌رغم ثروت نفتی و موقعیت تجاری راهبردی خاورمیانه، بیکاری بیش از دو برابر میانگین جهانی و حتی در مورد زنان و جوانان این ارقام بیشتر بود. تعداد رو به افزایش اعرابی که در فقر و محله‌هاي کثیف شلوغ بدون رعایت بهداشت، آب سالم یا برق قابل اطمینان زندگی مي‌کردند در حالی بود که تعداد‌اندکی از نخبگان کنترل زمین و منابع را به طور فزاینده‌اي در دست داشتند. جای تعجب نبود که مشارکت سیاسی و اقتصادی زنان عرب، پایین‌ترین میزان مشارکت در جهان بود.
علی‌رغم مشکلات این منطقه، به نظر مي‌رسید بیشتر رهبران و دلالان قدرت تا حد زیادی از ادامه چنین شرایطی، همانطور که همیشه اینگونه بودند، خرسند و راضی هستند. علی‌رغم بهترین نیات دولت‌هاي پی‌در‌پی آمریکا، سیاست خارجی روزانه ایالات متحده، الزامات فوری راهبردی و امنیتی مانند مقابله با تروریسم، حمایت از اسرائیل و مسدود نمودن بلندپروازی‌هاي هسته‌اي ایران در راستای هدف بلند مدت تشویق شرکای عرب ما به اصلاحات داخلی در اولویت قرار داشت.
شکی نیست که ما رهبران (عرب) را برای اصلاحات تحت فشار قرار مي‌دهیم، زیرا اعتقاد داشتیم این کار در نهایت ثبات بلندمدت و رفاه فراگیرتر بیشتری فراهم خواهد کرد. اما در عین حال با آنان درباره طیف گسترده‌تری از دغدغه‌هاي امنیتی هم کار مي‌کردیم و هیچ‌گاه به صورت جدی به قطع ارتباطات نظامی خود با آنان فکر نکردیم.
این معضلی بود که نسل‌هایی از سیاست‌سازان آمریکایی با آن مواجه بودند. سخنرانی کردن و نگارش کتاب برای قیام درباره ارزش‌هاي دموکراتیک کار آسانی است، حتی زمانی که با منافع امنیتی ما در تضاد باشد، اما هنگامی که با ارزیابی‌ها و سبک سنگین کردن‌هاي واقعی و حقیقی در دنیا برخورد مي‌کنیم، انتخاب‌ها بسیار سخت‌تر مي‌شوند. در سیاست‌سازی به ناچار باید تمام جوانب را در نظر گرفت. خوشبختانه ما سیاست‌هاي درست ما بیش از سیاست‌هاي اشتباهمان بود. اما همیشه انتخاب‌هایی وجود دارد که از آنها پشیمانیم، تبعاتی که پیش‌بینی نمي‌کردیم و مسیرهای جایگزینی که آرزو داشتیم آن را انتخاب کرده بودیم.
من در طول چند سال به‌اندازه کافی با رهبران عرب برای تفهیم این موارد به آنان صحبت کردم، قانع بودن نسبت به امور جاری امر ساده‌اي نبود؛ آنها قبول داشتند که تغییرات باید انجام شود اما تنها روند کند و آهسته آن را مي‌پذیرفتند. من برای درک بهتر دیدگاه‌هاي فرهنگی و اجتماعی که بر اقدامات آنان تاثیر داشت، به دنبال راه‌هایی بودم که ارتباطات و اعتماد شخصی با آنان برقرار کنم و هنگامی که ممکن باشد، بر تغییرات سریع پافشاری نمایم.

312
رهبران عربي که شرکای آمریکا هستند
به هنگام طلیعه سال ۲۰۱۱ تمام این موارد در ذهن من بود و یکبار دیگر آماده سفر به خاورمیانه شدم. بیشتر سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ را به همکاری با حسنی مبارک رئیس‌جمهور مصر و ملک عبدالله دوم پادشاه اردن برای آوردن رهبران اسرائیلی و فلسطینی به گفت‌وگوهای صلح گذراندم و تنها شاهد از بین رفتن این تلاش‌ها پس از سه دور مذاکرات اساسی بودم. مکرراً به هر دو طرف متذکر شدم که شرایط موجود ناپایدار است و لازم است انتخاب‌های ضروری که منجر به صلح و پیشرفت می‌گردد را اتخاذ نمایند. اکنون در حال فکر کردن به چنین مصداقی درباره تمام منطقه بودم. اگر رهبران عرب که بسیاری از آنان شرکای آمریکا هستند نیاز به تغییر را نمی‌پذیرفتند، دچار خطر از دست دادن کنترل بر جمعیت جوان و بریده از آنان می‌شدند و فتح بابی برای ناآرامی، درگیری و فعالیت تروریست‌ها بود. این استدلالی بود که می‌خواستم آن را بدون حساسیت‌های فراوان معمول که پیام آمریکا را ضعیف می‌کند ارائه نمایم.
در حالی که سفر به خاورمیانه را حول موضوعات اقتصادی، سیاسی و پایداری زیست محیطی برنامه‌ریزی می‌کردیم، رویدادهای به وقوع پیوسته حتی خطرات را بیشتر کرد.
دولت طرفدار غرب در لبنان تحت فشار شدید حزب‌الله که یک گروه شبه‌نظامی به شدت مسلح شیعی با تاثیرات مهم در عرصه سیاسی لبنان است متزلزل و در آستانه فروپاشی قرار گرفت.
در هفتم ژانویه به نیویورک پرواز کردم تا با سعد حریری نخست‌وزیر لبنان، پسر رفیق حریری، رهبر ترور شده این کشور و ملک عبدالله پادشاه عربستان که هر دو به ایالات متحده سفر کرده بودند، گفت‌وگو کنم.
همزمان، گزارشاتی از اعتراضات در خیابان‌های تونس، مستعمره سابق فرانسه در ساحل مدیترانه واقع در شمال آفریقا و بین لیبی و الجزایر که برای چندین دهه تحت دیکتاتوری زین‌العابدین بن‌علی قرار داشت، منتشر شد. برای بسیاری از توریست‌های اروپایی که در سواحل و هتل‌های جهانی این کشور جمع شده بودند، نادیده گرفتن زاویه تاریک بن‌علی آسان بود. زنان نسبت به بسیاری از سایر کشورهای خاورمیانه از حقوق بیشتری بهره‌مند بودند، اقتصاد متنوع‌تر بود و افراط‌گرایان مورد اقبال نبودند. اما رژیم، سفاک، سرکوب‌گر و فاسد بود و در ورای مقاصد گردشگری پر‌زرق و برق این کشور، بسیاری از مردم در فقر و ناامیدی زندگی می‌کردند.
ناآرامی تونس با یک حادثه دلخراش در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ آغاز شد. یک مرد جوان بیست و شش ساله به نام «محمد بوعزیزی» در حال فروختن میوه بر روی یک گاری کوچک در شهر «سیدی بوزید» بود. «سیدی بوزید» شهرستانی کوچک در جنوب پایتخت است. مانند بسیاری دیگر در تونس، او بخشی از بازار سیاه بود و تلاش می‌کرد تا پول کافی برای امرار معاش خانواده‌اش فراهم آورد. «بوعزیزی» مجوز رسمی برای فروش محصولاتش نداشت، آن روز با یک افسر پلیس زن درگیر شد و پس از آن احساس حقارت و سرشکستگی نمود. اواخر آن روز وی خود را در مقابل یکی از ادارات دولتی محلی به آتش کشید. این عمل اعتراضات را در سراسر تونس تحریک کرد.

313
نمونه دیگری از چرخه آشنای سرکوب
«بوعزیزی» مجوز رسمی برای فروش محصولاتش نداشت، آن روز با یک افسر پلیس زن درگیر شد و پس از آن احساس حقارت و سرشکستگی نمود. اواخر آن روز وی خود را در مقابل یکی از ادارات دولتی محلی به آتش کشید. این عمل اعتراضات را در سراسر تونس تحریک کرد. مردم به خیابان‌ها ریختند و به فساد، توهین و فقدان فرصت‌ها اعتراض نمودند. مردم تونس در رسانه‌های اجتماعی داستان‌های رنگارنگی درباره فساد بن‌علی منتشر کردند که برخی از آنها در گزارشات دیپلمات‌های آمریکایی درباره زیاده‌روی رژیم در طول سالیان گذشته ریشه داشت و اندکی پیش از آغاز اعتراضات توسط ویکی‌لیکس منتشر شده بود.
رژیم با خشونت بیش از حد به اعتراضات پاسخ داد که تنها منجر به شعله‌ورتر شدن آتش خشم مردم گردید. بن‌علی خودش از «بوعزیزی» در بیمارستان عیادت کرد اما این ژست او تاثیر کمی بر فرونشاندن اعتراضات رو به افزایش داشت و مرد جوان هم چند روز بعد فوت کرد.
در ۹ ژانویه، هنگامی که از واشنگتن به ابوظبی برای آغاز سفرم به امارات متحده عربی، یمن، عمان و قطر پرواز کردم، نیروهای امنیتی در تونس سرکوب خود علیه معترضین را افزایش داده بودند. چندین نفر کشته شدند. بسیاری از ناظرین این وقایع را نمونه دیگری از چرخه آشنای سرکوب در منطقه‌ای می‌دانستند که از چنین آشوب شدیدی بهت‌زده شده است.
امارات متحده عربی یک کشور کوچک اما موثر در خلیج‌فارس است که به دلیل ثروت ذخایر گسترده نفت و گاز طبیعی به سرعت رشد کرده است. دولت این کشور تحت رهبری محمدبن زاید آل‌نهیان ولیعهد امارات از سرمایه‌گذاری بر انرژی خورشیدی به عنوان راهی برای تنوع‌بخشی به اقتصاد و مصون‌سازی آن در برابر نوسانات آینده بازار جهانی نفت بهره برده است که نمونه‌ای نادر از پیش‌بینی و برنامه‌ریزی هوشمند در کشوری وابسته به نفت است. در موسسه‌های تِک «مصدر» در بیابانی که حدود بیست مایل خارج از ابوظبی واقع شده است، با گروهی از دانشجویان فارغ‌التحصیل درباره کم شدن منابع نفت و کاهش سفره‌های آب صحبت کردم. در آنجا گفتم: «راهبردهای قدیمی برای رشد و رفاه دیگر موثر نیستند، برای بسیاری از مردم در بسیاری از مناطق، وضعیت موجود امروز ناپایدار است.»
به نظر نمي‌رسید هیچ جایی در منطقه بهتر از یمن در انتهای شبه‌جزیره عربستان برای نمایش هشدارهای من باشد. تفاوت بین پایتخت غبارآلود و قرون وسطایی آن یعنی صنعا و شهرهای مدرن و پر‌زرق و برق ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی نمي‌توانست از این واضح‌تر باشد. یمن که یک جامعه قبیله‌ای است از سال ۱۹۹۰ تحت حاکمیت مردی قدرتمند به نام علی عبدالله صالح قرار داشت، در شورش‌های خشونت‌طلبانه جدایی‌طلبان، هجوم تروریست‌های مرتبط با القاعده، بیکاری گسترده، منابع رو به کاهش آب، آمار ناراحت‌کننده زنده ماندن کودکان گرفتار آمده بود و برخلاف این امور، انتظار می‌رفت ظرف بیست سال آینده جمعیت این کشور دو برابر شود. جمعیت یمن یکی از مسلح‌ترین جمعیت‌ها و کم‌سوادترین آنها بر روی کره زمین است.

314
شبيه قصه‌هاي هزار و یک شب
رابطه آمریکا با رئیس‌جمهور «صالح»، سمبلی از تنگنا در قلب سیاست ما در خاورمیانه بود. او فاسد و مستبد بود اما به مبارزه با القاعده متعهد و کشور متمرد خود را یکپارچه نگه داشته بود. دولت اوباما تصمیم گرفت این موارد ناخوشایند را نادیده انگارد و کمک‌هاي نظامی و توسعه‌اي خود به این کشور را افزایش داده و همکاری‌هاي ضدتروریستی خود را گسترش دهد. در یک ضیافت ناهار طولانی در کاخ، با صالح درباره اینکه چگونه به صورت فشرده‌تر مي‌توانیم در مورد امنیت کار کنیم، سخن گفتم. همچنین در مورد حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی او را تحت فشار قرار دادم. او در حالی که تفنگ عتیقه هدیه از طرف ژنرال «نورمن شوراتسکف» را به من نشان مي‌داد، علاقه چندانی به شنیدن این مطالب از خود بروز نمی‌داد. او همچنین اصرار داشت من شهر قدیمی صنعا را قبل از ترک یمن ببینم و پافشاری مي‌کرد تا این سفر را انجام دهم.
این شهر قدیمی درست شبیه توصیفی است که در قصه‌هاي هزار و یک شب از آن شده و پر از ساختمان‌هاي آجر خشتی نزدیک به هم بود که سر در آنها با دکورهای مرمرین پوشیده و تقریبا شبیه شیرینی نان زنجبیلی خانه‌اي شکل درست شده بود. (نان زنجبیلی به اشکال مختلف از جمله عروسک، خانه و نیز شبیه شيرینی‌هاي معمولی تهیه مي‌شود) جمعیت کنجکاو در حالی که عبور مي‌کردیم از عطاری‌ها و قهوه‌خانه‌ها ما را تماشا مي‌کردند. بیشتر زنان روبنده زده بودند یا روسری به سر داشتند که به آن حجاب مي‌گفتند. پوششی که بیشتر صورت را مي‌پوشاند «نقاب» نام دارد.
مردان خنجرهای بزرگ خمیده‌اي به کمر بسته بودند و تعداد اندکی هم اسلحه کلاشینکف به همراه داشتند. بسیاری از مردان برگ «قات» مي‌جویدند که انتخاب یمنی‌ها به عنوان مواد‌مخدر به حساب مي‌آمد. من در میان چندین خودروی شاسی‌بلند قرار داشتم که به ندرت در خیابان‌هاي تنگ جا مي‌شدند. خودروی من آنقدر به بعضی دیوارهای مغازه‌ها و خانه‌ها نزدیک مي‌شد که اگر پنجره‌ها باز بود، دستم به داخل آنها مي‌رسید.
مقصد من هتل «ماون پیک» بود که در شهری مرتفع قرار داشت و گروه بزرگی از فعالان و دانشجویان که بخشی از جامعه مدنی پرجنب و جوش یمن بودند را در آنجا ملاقات کردم. جلسه را با پیامی نه تنها برای مردم یمن بلکه برای مردم سراسر خاورمیانه آغاز کردم: «نسل بعدی یمن نیازمند شغل، مراقبت‌هاي بهداشتی، سواد، آموزش و تعلیم است تا از این رهگذر به اقتصاد جهانی بپیوندد و به دنبال حکومت دموکراتیک پاسخگویی خواهند بود که به جوامع آنان دسترسی داشته باشد و خدمات‌رسانی کند.» تمام منطقه باید درک مي‌کرد که چگونه به جوانان نگاهی به آینده از منظر فرصت‌ها ارائه دهد که در بستر ثبات و امنیت ریشه داشته باشد. اظهارات من تبادلی پرانرژی و قوی از ایده‌ها را موجب گردید و نظرات دانشجویان به بیرون از فکر و ذهنشان دمیده شد. دانشجویانی که در خارج درس خوانده بودند با احساس درباره اینکه به کشورشان بازگشته‌اند تا با ساختن آن کمک کنند، سخن مي‌گفتند. علی‌رغم ناامیدی به دلیل سرکوب و فساد، اما آنها امیدوار بودند که پیشرفت ممکن است.

315
منطقه در آستانه تحول است
زن جوانی به نام «نجود علی» در میان جمعیت قرار داشت که در سن ده سالگی با موفقیت برای گرفتن طلاق جنگیده بود. او وادار شده بود با مردی که سه برابر سنش را داشت ازدواج کند و آن مرد هم او را مجبور کرده بود ترک تحصیل کند. اتفاقاتی از این دست در یمن غیرمعمول نبود، اما در مورد «نجود» احساس مي‌شد این اتفاق مانند حکم زندان است. او که از فرار از آن زندگی که به سرعت به یک ازدواج سوء‌استفاده‌گرانه تبدیل شده و رویای تحصیل و زندگی مستقل را از او گرفته بود، ناامید شده بود سوار بر اتوبوسی شد و در دادگاهی محلی این امور را مطرح کرد. در آنجا همه بر او برتری داشتند و توجهی به او نمي‌کردند تا اینکه یک قاضی از دختر جوان سوال کرد که چرا به آنجا آمده است. «نجود» گفت طلاق مي‌خواهد. وکیلی به نام «شادا ناصر» به نجات او آمد. آنها با یکدیگر یمن و جهان را از رهگذر نبرد در دادگاه به لرزه در آوردند. من در آن جلسه اشاره کردم که داستان «نجود» باید الهام‌بخش مردم یمن برای پایان دادن به ازدواج کودکان یک بار برای همیشه باشد.
وقتی روز بعد به عمان رفتم، تباین و تضادّ بیشتری نسبت به یمن برایم به وجود آمد. سلطان قابوس بن‌سعید آل‌سعید، در طول سالیان حکمرانی‌اش انتخاب‌هاي عاقلانه تری اتخاذ کرد که به کشورش کمک نمود جامعه‌اي مدرن در عین وفاداری به فرهنگ و سنت‌هایش بسازد. او اعلام کرد: «اجازه دهید یادگیری وجود داشته باشد، حتی اگر زیر سایه درختان باشد.» در دهه ۱۹۷۰ در تمام یمن تنها سه مدرسه ابتدایی وجود داشت که در آنها کمتر از یک هزار دانش‌آموز پسر تحصیل کرده بودند. هیچ دختری هم در آن مدارس درس نخوانده بود. در سال ۲۰۱۴، عمان آموزش ابتدایی همگانی داشت و زنان بیشتری نسبت به مردان از دانشگاه‌هاي کشور فارغ‌التحصیل شدند. عمان یک رژیم سلطنتی است و دموکراسی در آن در جریان نیست، اما نشان داده است وقتی رهبری بر آموزش، توانمند‌سازی زنان و دختران و قرار دادن مردم در مرکز راهبرد توسعه‌اي متمرکز مي‌شود، چه اموری ممکن مي‌شود. در سال ۲۰۱۰، برنامه توسعه سازمان ملل، عمان را به عنوان پیشرفته‌ترین کشور در توسعه انسانی از سال ۱۹۷۰ رتبه‌بندی کرد.
در همان روز، ۱۲ ژانویه، سعد حریری نخست‌وزیر لبنان در حالی که در واشنگتن آماده ملاقات با رئیس‌جمهور اوباما مي‌شد، دولت او هم در میان کشمکش‌هاي فرقه‌اي سقوط کرد. منازعات فرقه‌اي نفرینی است که دامن هر دولت لبنان را که تلاش نموده است بین منافع و اهداف جامعه مرکب از سنی، شیعه، مسیحی و دروز توازن برقرار نماید، گرفته است. در همان حال، خشونت در خیابان‌هاي تونس در حال افزایش بود. هنوز احساس نمي‌شد که بحران تمام عیاری باشد، اما قطعاً این حس وجود داشت که منطقه در آستانه تحول است.
ایستگاه آخر من، دوحه قطر برای ایراد سخنرانی در یک کنفرانس منطقه‌اي بود که به صورت فشرده برای برگزاری آن کار کرده بودیم. صبح زود روز ۱۳ ژانویه، وارد جلسه‌اي شلوغ مملو از رهبران عرب شدم و تا آنجا که مي‌توانستم به صراحت چالش‌هاي منطقه را تشریح کردم.

مترجم :
https://siasatrooz.ir/vdcb90b9.rhbfspiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی