سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۶
کد مطلب : 95127

انتخاب‌های سخت (24)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (24)

۴۲۴
آخر کار به کجا خواهد انجامید؟
لاوروف مصرّانه به من مي‌گفت در صورتی که اسد از قطعنامه پیروی نکند چه اتفاقی رخ خواهد داد. آیا اقدام بعدی، مداخله‌اي به سبک لیبی است ؟ پاسخ دادم، خیر. طرح ما این بود که از قطعنامه برای تحت فشار قرار دادن اسد برای مذاکره استفاده شود.
در ادامه گفتم: «او فقط زمانی پیام را دریافت خواهد کرد که شورای امنیت صدای واحدی داشته باشد. ما شفاف سازی زیادی درباره این موضوع صورت دادیم که سناریوی درباره سوریه موضوعیت ندارد. هیچ مجوزی برای استفاده از زور یا مداخله یا اقدام نظامی وجود نخواهد داشت.»
لفاظی‌هاي روسیه درباره حفظ تمامیت ارضی و مخالفت با دخالت خارجی، به خصوص و با توجه به پیگیری سابقه آنها در کشورهای دیگر اشتباه و غیر‌متقاعدکننده به نظر مي‌رسید. درسال ۲۰۰۸ و ۲۰۱۴، پوتین برای اعزام سرباز به گرجستان و اوکراین تنها به این دلیل که در راستای منافعش بود تردید نکرد و حاکمیت این کشورها را نقض نمود.
زمانی که لاوروف و من در مونیخ گفت‌وگو مي‌کردیم، خشونت در سوریه افزایش یافته بود. نیروهای رژیم، حمص، سومین شهر بزرگ این کشور و خاستگاه شورش را با حمله سنگین توپخانه که منجر به مرگ صدها نفر شده بود، هدف قرار داد. آن روز، خونبارترین روز تا آن زمان بود. به لاوروف گفتم تک‌تک کلمات قطعنامه نیویورک از ابتدا تا انتها مورد بحث قرار گرفته است. ما امتیازاتی را در این قطعنامه واگذار کرده‌ایم در حالی که به آنچه که خشونت را پایان مي‌دهد و روند انتقال سیاسی را آغاز مي‌نماید، امید بسیار اندکی داریم. قرار بود قطعنامه، آن روز به رای گذاشته شود.
لاوروف سوال کرد: «آخر کار به کجا خواهد انجامید؟» در حالی که ما در مونیخ گفت‌وگو مي‌کردیم، نمي‌توانستم همه مراحل بعدی را پیش‌بینی کنم و مي‌دانستم که دست‌کم گرفتن چالش‌هايي که مردم سوریه بعد از اسد با آن مواجه مي‌شوند، اشتباه است. اما درباره یک چیز مطمئن بودم: اگر روند صلح را آغاز نمي‌کردیم، فرجام کار واقعا دلخراش مي‌شد. خونریزی‌ها افزایش مي‌یافت، سرکشی افرادی که با خانواده‌هایشان وحشیانه رفتار شده و خانه‌هایشان بمباران شده بود، تشدید مي‌گردید.
احتمال بیشتری وجود داشت که یک جنگ تمام عیار داخلی، افراط‌گرایان را جذب کند، احتمالا این امر به یک دولت ناتوان منجر مي‌گردید و بخش‌هاي مختلف کشور توسط دسته‌هاي متخاصم از جمله گروه‌هاي تروریستی اداره مي‌شد.
هر روزی که با سرکوب و خشونت مي‌گذشت، صلح و سازندگی بین مردم سوریه را مشکل‌تر مي‌کرد و خطر بي‌ثباتی و جنگ طائفه‌اي که از سوریه به سراسر منطقه گسترده مي‌شد را افزون مي‌نمود.
چند ساعت پس از ملاقات من با لاوروف، شورای امنیت تشکیل جلسه داد و درخواست رای‌گیری کرد. در جمع اصحاب رسانه در مونیخ حاضر شدم و گفتم: «آیا ما طرفدار صلح و امنیت و آینده دموکراتیک هستیم یا مي‌خواهیم در تداوم خشونت و خونریزی همدست باشیم؟ من مي‌دانم که موضع سازمان ملل چیست و به زودی در خواهیم یافت که موضع هر یک از اعضای شورای امنیت چیست.»

225
بنا نداشتیم که منتظر نتایج بمانیم
حتی پس از خونبارترین روز سوریه، روسیه و چین از حق وتوی خود برای ایجاد مانع بر سر راه کشورهای جهان به منظور محکوم نمودن خشونت استفاده کردند. بلوکه کردن این قطعنامه، در واقع پذیرفتن مسئولیت ترس و وحشت جاری در سوریه بود. بعدها در این‌باره گفتم که این کار آنها مذموم است.
هماهنگونه که پیش‌بینی می‌کردم، شرایط بدتر شد. سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب، در پایان ماه فوریه، کوفی عنان را به عنوان فرستاده مشترک منصوب کردند. ماموریت او متقاعد کردن رژیم، شورشیان و حامیان خارجی آنها برای موافقت در مورد یک قطعنامه سیاسی بود. از آنجا که اولین انتخاب ما در سازمان ملل بلوکه شده بود، کمک کردم تا برای حمایت از این مسیر جدید دیپلماتیک، جلسه‌ای از کشورهای هم نظر برای بررسی راه‌های دیگر افزایش فشار بر رژیم و ارائه کمک‌های بشردوستانه به غیرنظامیان رنج کشیده تشکیل شود. ما از دیپلماسی حمایت می‌کردیم، اما بنا نداشتیم که منتظر نتایج آن بمانیم. فهرست کشورهایی که احساس یکسانی درباره لزوم انجام کاری در این زمینه داشتند، رو به افزایش بود و در نهایت در پایان ماه فوریه بیش از شصت کشور در تونس تحت عنوان «دوستان سوریه» گردهم آمدند. ما یک کارگروه تحریم برای قطع دسترسی بشار اسد به منابع مالی تشکیل دادیم (اگر چه روس‌ها و ایرانی‌ها برای جایگزینی منابع مالی او کاملا تاثیر داشتند)، وعده کردیم به پناهندگان فراری از خشونت تدارکات اضطراری ارسال کنیم و آموزش رهبران غیرنظامی مخالف سوریه را افزایش دهیم.
در پشت صحنه، گفت‌وگوهای زیادی در تونس درباره اختصاص سلاح به شورشیان به منظور برابری قوا علیه ارتش رژیم و حامیان ایرانی و روسی‌اش در جریان بود. شرکای ما در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس ناظر قتل‌عام شدن شورشیان سنی و غیرنظامیان در برنامه‌های زنده شبکه الجزیره و به طور فزاینده در حال بی‌تاب شدن بودند. سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان می‌گفت که فکر تامین سلاح «یک ایده بسیار عالی است». من سرخوردگی او را درباره اوضاع جاری درک می‌کردم و می‌خواستم که موازنه نظامی را تغییر دهم. اما دلایلی نیز وجود داشت که باید درباره نظامی شدن بیشتر وضعیت و سرعت بخشیدن به ماریپچ یک جنگ تمام عیار داخلی احتیاط می‌کردیم. به محض اینکه سلاح به سوریه ارسال می‌شد، کنترل آن دشوار می‌گشت و می‌توانست به سهولت به دست افراط‌گرایان بیفتد.
حامیان اسد چنین نگرانی‌ای نداشتند. نیروهای ایرانی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و واحد نخبه شبه‌نظامی آن یعنی سپاه قدس، پیش از آن در سوریه حضور داشتند و از اسد و ارتش سوریه حمایت می‌کردند. ایرانی‌ها نقش مستشاری مهمی ایفاء می‌کردند، نیروهای سوریه را در میدان‌های نبرد همراهی نموده و به سازماندهی نیروهای شبه نظامی سوریه کمک می‌کردند. از حزب‌الله که نماینده ایران در لبنان بود نیز به نمایندگی از رژیم سوریه در جنگ شرکت داشتند. ترکیب حضور ایران - حزب‌الله برای چنگ انداختن رژیم به قدرت، حیاتی بود. از شاهزاده سعودالفیصل سوال کردم که به نظر او آیا اسد با طرحی برای پایان خشونت و آغاز انتقال سیاسی در صورتی که بتوانیم روس‌ها را برای موافقت در این‌باره متقاعد کنیم، همکاری خواهد کرد. او گفت که اینگونه فکر نمی‌کند زیرا خانواده اسد چنین اجازه‌ای را به او نخواهند داد.

226
امری که غیرقابل تغییر است
او برای حفظ جایگاه خانوادگی‌اش و پیروی از شیوه وحشیانه پدرش برای سرکوب قیام، تحت فشار دائمی از سوی مادرش قرار داشت. این سرکوب‌ها، عطف به زمانی بود که حافظ اسد به شکل شرم‌آوری شهر حماء را در سال ۱۹۸۲ به تلافی قیام آن زمان تخریب کرد.
در پایان ماه مارس در ریاض با شاهزاده سعود الفیصل و ملک عبدالله دیدار کردم و در اولین اجلاس همکاری جدید استراتژیک بین ایالات متحده و همه شش کشور حاشیه خلیج‌فارس شرکت نمودم. عمده تمرکز، بر تهدیدات ایران متمرکز شده بود اما درباره ضرورت حمایت بیشتر از شورشیان سوریه هم بحث کردیم. اواخر آن شب به استانبول سفر کردم و با نمایندگانی از ترکیه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر دیدار نمودم. در آنجا هم سخنان مشابهی درباره ضرورت ارسال سلاح به مخالفین شنیدم.
من در وضعیتی دشوار قرار داشتم. از یک‌سو ایالات متحده برای پیوستن به چنین تلاش‌هایی به منظور مسلح نمودن شورشیان آمادگی نداشت، نمي‌خواستیم بین ائتلاف ضد اسد چند‌دستگی به وجود بیاوریم و اهرم فشار کشورهای عربی را از دست بدهیم. در ریاض، محتاطانه اظهار کردم: «برخی کشورها قادر خواهند بود کارهای خاصی انجام دهند و برخی دیگر نیز کار دیگری انجام می‌دهند. بنابراین وقتی درباره کمک‌رسانی صحبت می‌کنیم، در مورد طیف گسترده‌ای از کمک‌ها سخن می‌گوییم.» این، صریح‌ترین سخنی بود که می‌توانستم به صورت عمومی درباره امری که غیرقابل تغییر است (عدم آمادگی آمریکا برای کمک مسلحانه به شورشیان) بدان اذعان کنم: کشورهای خاصی تلاش خود را برای تامین سلاح، افزایش دادند در حالی که بقیه، بر نیازهای بشردوستانه متمرکز شده بودند. (در آوریل سال ۲۰۱۴، ایالات متحده بیش از ۷/۱ میلیارد دلار کمک انسان‌دوستانه به سوریه را وعده کرد که بیشترین کمک اهدایی برای آوارگان سوری بود.)
مارس ۲۰۱۲، اولین سالگرد قیام سوریه بود و سازمان ملل تخمین زده بود که تعداد کشته‌شدگان در طول آن مدت بیش از هشت هزار نفر بوده است. کوفی عنان به طور منظم با همه بازیگران سوریه ملاقات می‌کرد، از جمله خود اسد و تلاش داشت که از نمد شیوه‌های دیپلماتیک کلاهی بدوزد و پیش از آنکه تلفات بیشتر شود، جنگ را خاتمه دهد. در اواسط همان ماه، او از یک طرح شش مرحله‌ای رونمایی کرد. این طرح شبیه طرح اتحادیه عرب بود که در اوایل همان سال به بوته آزمون گذاشته شده بود. کوفی عنان از رژیم بشار اسد خواست که نیروهای نظامی خود را عقب بکشد، آتش‌باری سلاح‌های سنگین را خاموش کند، اجازه تظاهرات مسالمت‌آمیز را صادر کند، به کمک‌های انسان‌دوستانه و خبرنگاران دسترسی بدهد و انتقال سیاسی به نحوی که به آرمان‌ها و دغدغه‌های مشروع مردم سوریه پاسخ داده شود را آغاز نماید. در تلاش برای جلب موافقت روس‌ها او به شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد کرد طرحش را به جای یک قطعنامه کامل به صورت «بیانیه‌ای» ملایم به تصویب برساند. این امر کمک می‌کرد که مسکو مطئمن شود بعدها از این بیانیه به عنوان مبنای قانونی به منظور مداخله نظامی استفاده نخواهد شد. قدرت‌های غربی با این بیانیه همراهی کردند زیرا در نهایت به طرز معناداری نظر شورای امنیت اعلام می‌شد. در آن بیانیه، شورای امنیت خواستار آتش‌بس شد و کوفی عنان را مامور کرد تا «انتقال سیاسی به رهبری سوری‌ها را به سمت یک سیستم دموکراتیک و متکثر سیاسی تسهیل کند... از جمله آغاز گفت‌وگوهای جامع سیاسی بین دولت سوریه و تمام طیف‌های مخالفین سوریه.»

427
غالباً تلفنی با هم صحبت مي‌کردیم
اکنون که این بیانیه در دستور کار قرار گرفته بود، روسیه برای پذیرش شرایط کوفی عنان فشار مي‌آورد، شرایطی که او در پایان ماه مارس آنها را پذیرفت. ما قبلا میزان پایبندی بشار اسد به وعده‌هایش را دیده بودیم، بنابراین، هیچ‌کس روی وقوع آتش‌بس واقعی حساب نمي‌کرد. در حالی که ضرب الاجل ۱۰ آوریل نزدیک مي‌گردید، هیچ نشانه‌اي از کاهش خشونت دیده نمي‌شد. نیروهای ارتش سوریه حتی به داخل خاک ترکیه و لبنان هم شلیک کردند که موجب برانگیخته شدن سایه یک درگیری گسترده‌تر در منطقه گردید. اما پس از آن برخی از تدابیر آرامش بخش، موثر افتاد. آتش‌بس هرگز کامل یا جامع نبود اما آرامشی در جنگ به وجود آمده بود. سازمان ملل، تیم‌هايي از ناظران را برای نظارت بر اوضاع جاری به سوریه اعزام کرد. اتحادیه عرب هم پیش از این دست به چنین اقدامی زده بود. با این وجود، علیرغم وعده‌هايي که اسد داده بود وی هرگز گام‌هاي قابل قبولی برای اجرای بقیه طرح کوفی عنان برنداشت و مدت کمی پس از آن، آتش‌بس شکننده نقض شد. حدود یک ماه بعد کوفی عنان، «نقض جدی» بیانیه شورای امنیت را گزارش کرد و در اواخر ماه می، بیش از یکصد نفر از روستائیان منطقه «الحوله» قتل عام شدند که بیش از نیمی از آنان کودک بودند. روسیه و چین همچنان مانع شورای امنیت برای رفع و رجوع فوری مشکلات طرح شش ماده‌اي مي‌شدند و نمي‌گذاشتند پیامدی برای نقض آن در نظر گرفته شود.
اکنون به نظر مي‌رسید که موافقت اولیه آنها چیزی بیش از یک ژست‌گیری به منظور کاهش محکومیت بين‌المللی اوضاع سوریه نبوده است. من کوفی عنان را تشویق کردم که رویه دیگری را در پیش گیرد. شاید او باید یک کنفرانس بين‌المللی برای تمرکز بر طرح انتقال سیاسی را ترتیب مي‌داد. بدون پیشرفت بیشتر دیپلماتیک، آتش‌بس مختل شده کاملا از بین مي‌رفت و به خانه اول باز مي‌گشتیم.
در اولین هفته‌هاي ماه ژوئن، کوفی عنان در واشنگتن با من ملاقات کرد و هنگامی که او بین تهران، مسکو، دمشق و پایتخت کشورهای منطقه در رفت و آمد بود هم غالباً تلفنی با هم صحبت مي‌کردیم. او هم موافق بود که اکنون زمان برداشتن گام‌هاي بعدی دیپلماتیک است و شروع به تدوین برنامه برای اجلاس سران در پایان ماه ژوئن نمود. در اواسط ماه ژوئن، افزایش خشونت، سازمان ملل را مجبور کرد تا ماموریت ناظرانش را تعلیق کند. در اجلاس جی- ۲۰ در شهر «لس کابوس» مکزیک، در معیت رئيس‌جمهور اوباما با پوتین، رئيس‌جمهور روسیه حدود دو ساعت جلسه داشتیم. سوریه، موضوع اصلی بحث بود. رئيس‌جمهور اوباما موضع ما را تشریح کرد: یا جامعه بين‌المللی باید گوشه‌اي مي‌نشست و نظاره مي‌کرد که سوریه بر اثر جنگ داخلی و نیابتی با تمام عواقب منفی حاصله از آن برای منطقه به چندتکه تقسیم شود و یا اینکه روسیه از نفوذ خود برای تشویق یک راه حل سیاسی قابل دوام استفاده کند.

428
من کاملا متوجه کار شما هستم
پوتین ادعا می‌کرد علاقه خاصی به اسد که باعث دردسر برای مسکو شده است ندارد و همچنین مدعی بود اهرم واقعی در برابر دمشق در اختیار ندارد. من فکر می‌کنم او شخصا به چالش‌هایی که اسد از جانب مخالفان داخلی مواجه بود آگاهی داشت و نسبت به افزایش تهدیدات از سوی افراط‌گرایان مخالف هشیار بود و می‌دانست که انتقال سیاسی در لیبی، مصر و البته عراق چقدر پردرد سر بوده است.
تمام این دلایل به راحتی باعث می‌شد قطعنامه وتو شود در حالی که بشار اسد با پول و سلاح تامین می‌شد. با وجودی که به اظهارات و اقدامات روسیه اعتماد نداشتم، می‌دانستم که هیچ جایگزین دیگری به جز بررسی تمام گزینه‌های دیپلماتیک نداریم. به کوفی عنان پس از ملاقاتش با پوتین توصیه کردم: «پیش روس‌ها برگرد و بگو تیم ما قصد دارند طرح انتقال سیاسی را تدوین کنند و روسیه می‌تواند بخشی از گفت‌وگوها باشد یا در حاشیه قرار بگیرد.» همزمان با نزدیک شدن موعد کنفرانس پیشنهادی در ژنو، برای ارائه ادبیاتی مخصوص که امیدوار بودیم بتواند نظر جمع را جلب کند، همکاری تنگاتنگی با کوفی عنان داشتم. او برای اولین‌بار در ستون دیدگاه روزنامه واشنگتن پست، انتظاراتش را شفاف‌سازی کرد. او از همسایگان سوریه و قدرت‌های بزرگ جهان می‌خواست که «نسبت به اقدام هماهنگ برای پایان بخشیدن به خونریزی و اجرای طرح شش ماده‌ای متعهد باشند و از مسلح کردن بیشتر طرف‌های درگیر بپرهیزند.» او افزود: «از تمام کشورهایی که در اجلاس روز شنبه شرکت خواهند کرد، انتظار دارم توافق کنند که روند انتقال سیاسی به رهبری سوری‌ها، باید مطابق با موازین و چارچوب‌های مشخص حاصل شود.»
روز پیش از آغاز جلسه، از کوفی عنان خواستم بر سر اصولی که در جلسه ارائه می‌کند بایستد. به او گفتم: «من متوجه هستم که شما باید این اصول را در اینجا تدوین و در جلسه شفاف‌سازی کنید. من کاملا متوجه کار شما هستم. اما ایده اصلی که باید خروجی این جلسه باشد آن است که جامعه بین‌المللی از جمله روسیه و چین به صورت متحد از انتقال سیاسی که به آینده‌ای دموکراتیک منتهی می‌شود، حمایت کنند. این هدف مقدسی است. جزئیات قابل بحث هستند اما باید آن هدف اصلی را پیگیری کنیم.» کوفی عنان فکر می‌کرد که روس‌ها در نهایت همراه خواهند شد. او به من می‌گفت: «روس‌ها گفته‌اند که تغییرات، قابل دستیابی است اما امور باید به صورت منظم پیش برود.» من خوش‌بین نبودم اما موافق بودم که باید این فرصت را بیازماییم.
اندکی پس از ساعت یک بامداد روز ۳۰ ژوئن، بعد از بازگشت از کنفرانس اقتصادی کشورهای آسیا - اقیانوس آرام در روسیه، به ژنو رسیدم. در طول یک مهمانی شام طولانی، لاوروف را درباره ضرورت حمایت از تلاش‌های کوفی عنان و پایان بخشیدن به جنگ، تحت فشار قرار دادم. می‌دانستم که درخواست صریح روس‌ها برای کناره‌گیری اسد از قدرت هرگز برای آنها آسان نخواهد بود اما کوفی عنان با کمک ما راه‌حلی عالی تنظیم کرده بود.

429
می‌دانستم که باید فشار را ادامه دهیم
لاوروف پیشنهاد ایجاد یک دولت انتقالی وحدت ملی با اختیارات تام را ارائه کرده بود که به طور گسترده‌ای فراگیر بود اما «آن گروه‌هایی که تداوم حضور آنان موجب تضعیف اعتبار دولت انتقالی می‌گردید و ثبات و مصالحه را به خطر می‌انداخت را استثناء‌ می‌کرد.» این اصول، مجموعه قوانینی برای جلوگیری از ورود اسد به دولت انتقالی بودند. روس‌ها خواهان راه‌حلی بودند که اختلافات بین ما (اینکه اسد باید برود) و آنها (که نمی‌خواستند اسد را مجبور به رفتن کنند) را نادیده انگارد و حل آن را به مردم سوریه بسپارد.
لاوروف موضعی سرسختانه داشت. او ادعا می‌کرد روسیه خواهان راه‌حل سیاسی است اما با هر چیزی که تحقق آن را ممکن می‌ساخت مخالفت می‌کرد. به این موضوع اشاره کردم که اگر ما روز بعد در ژنو بر‌اساس طرح کوفی عنان به منظور انتقال سیاسی منظم به توافق نرسیم، تلاش‌های دیپلماتیک به رهبری سازمان ملل شکست خواهد خورد، افراطیون قدرت خواهند گرفت و جنگ شدت خواهد یافت. حتی اعراب و ایرانی‌ها سلاح بیشتری ارسال خواهند کرد. تنش‌های فرقه‌ای و رشد سیل‌آسای پناهندگان، همسایگان سوریه به خصوص لبنان و اردن را بی‌ثبات خواهد کرد. همچنان معتقد بودم رژیم اسد نهایتا سقوط خواهد کرد اما هزینه آن چیزی بیشتر از ناآرامی در سوریه و منطقه است.
چنین سناریویی به نفع روسیه یا حفظ نفوذ این کشور نبود. اما با این وجود، موضع لاوروف تغییر نکرد. در حالی که به مقصد سوئیس سوار هواپیما شدم، می‌دانستم که باید فشار بر روس‌ها را ادامه دهیم و برای همراه کردن هر کشور دیگری تحت یک اصل واحد تلاش کنیم.
در ژنو اول با «ویلیام هیگ» وزیر امور خارجه انگلیس و «لوران فابیوس» وزیر امور خارجه فرانسه دیدار کردم تا از آنچه که می‌خواهیم در کنفرانس بدان دست یابیم، فهرستی تهیه کنیم. هیگ و من پس از آن، با حمد بن جاسم نخست‌وزیر قطر و داوود اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه گفت‌وگو کردیم. آنها به ما اصرار می‌کردند بدون در نظر گرفتن نتیجه کنفرانس ژنو، شورشیان را تحت حمایت کمک‌های نظامی قرار دهیم. آنها می‌دانستند که ایالات متحده و انگلیس آماده این کار نیستند اما با این وجود می‌خواستند حرفشان شنیده شود.
بان‌کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل ریاست افتتاحیه جلسه‌ای را برعهده گرفت که وی (خوشبینانه) آن را «گروه اقدام درباره سوریه» نام‌گذاری کرده بود. این گروه از وزرای امور خارجه پنج عضو شورای امنیت به همراه، ترکیه، عراق، کویت، قطر و اتحادیه اروپا تشکیل شده بود. نه ایران و نه عربستان سعودی دعوت نشده بودند.
در آغاز جلسه، کوفی عنان اهدافش را تشریح کرد: «ما در این جلسه هستیم تا بر خط مشی و اصول انتقال سیاسی به رهبری سوری‌ها که آرمان مشروع مردم سوریه را محقق می‌سازد، توافق کنیم. ما در اینجا جمع شده‌ایم تا بر اقداماتی که تک‌تک و هر یک از ما برای تبدیل این اهداف به واقعیت باید انجام دهیم، توافق کنیم، از جمله اینکه تبعات عدم پیروی از اهداف این جلسه را به رسمیت بشناسیم.» او سندی را ارائه کرد که از انتقال سیاسی پیشنهادی‌اش، تجلیل کرده بود. 

430
پيشنهاد فرمول جدیدی برای شکستن بن‌بست
من از طرح کوفی عنان که راه را برای انتقال دموکراتیک و «آینده پس از اسد» هموار می‌کرد، استقبال کردم. ایالات متحده اهدافش را درباره سوریه دموکراتیک و متکثر تشریح و به اشتراک گذاشت؛ اهدافی که از حاکمیت قانون پاسداری می‌کردند، به حقوق جهانی تمام مردم سوریه و همه گروه‌ها بدون در نظر گرفتن قومیت، فرقه و یا جنسیت احترام می‌گذارد. ما همچنین توافق داشتیم که حفظ تمامیت ارضی سوریه، نهادها و به خصوص تعداد مکفی زیرساخت‌های امنیتی به منظور جلوگیری از هرج و مرجی که در عراق پس از سقوط صدام حسین و منحل شدن ارتش و دولت این کشور شاهد بودیم، حائز اهمیت است.
توضیح دادم برای این که توافق جدید به واقع عملیاتی شود، نیازمند قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل هستیم که «تبعات فوری و واقعی عدم پیروی از آن را اعمال کند.» در مجموع، کشورهای صاحب نفوذ، باید بر گروه‌های محتاط برای پذیرش و حمایت از انتقال سیاسی، فشار بیاورند. این بدان معناست که روسیه باید از نفوذ خود بر رژیم بشار اسد استفاده کند و همزمان، اعراب و غرب با شورشیان چنین کاری کنند تا همه آنها همراه شوند.
ما درباره برخی موضوعات که کوفی عنان اظهار کرد ادبیاتی قوی تر از آنچه که او بیان نمود را ترجیح می‌دادیم (به عنوان مثال، تمایل داشتیم، ارجاع مستقیم‌تری برای برکناری اسد داشته باشیم) اما برای حفظ سادگی و اجماع، قبول کردیم که متن آن را آنگونه که مکتوب شده است بپذیریم و از بقیه کشورها هم بخواهیم از این درخواست پیروی کنند.
بخش عمومی جلسه‌های بین‌المللی مانند این اجلاس، به صورت نمادین، مکتوب است. هر کشور و سازمانی موضع خود را بیان می‌کند که می‌تواند تا اندازه‌ای کسل‌کننده باشد. عموماً اقدام عملی زمانی آغاز می‌شود که دوربین‌ها از جلسه بیرون برده می‌شوند. اوضاع در آنجا هم به همین منوال بود.
ما تالار تشریفات را ترک کردیم و وارد یک اتاق طویل مستطیل شکل شدیم. کوفی عنان و بان‌کی‌مون در صدر مجلس نشستند. و وزرا هم هر کدام با یک دستیار در دو طرف میز روبه‌روی هم جلوس کردند. در حین جلسه، احساسات بالا گرفت، در یک مورد وزرا بر سر یکدیگر فریاد کشیده و حتی روی میز کوبیدند. وقتی که درگیری لفظی من و لاوروف آغاز شد، سرانجام سر و صداها آرام گرفت. این اتفاقات همیشه به اینجا ختم می‌شد.
دست آخر، اینگونه به نظر رسید که اگر بتوانیم به ادبیات صحیحی دست یابیم، ممکن است روس‌ها با دولت انتقالی موافقت کنند. لاوروف، این عبارت کوفی عنان را مبنی بر طرد کسانی که «اعتبار دولت انتقالی را تضعیف کرده و ثبات و مصالحه را به خطر می‌اندازند» نپذیرفت. من فرمول جدیدی را برای شکستن این بن‌بست پیشنهاد کردم که دولت انتقالی شامل اعضایی از دولت بشار اسد و مخالفان «بر‌اساس موافقت دوجانبه» باشد.
دیپلمات‌ها به سادگی در کلاف معانی سر در گم می‌شوند اما کلمات، بخش اعظم کار آنهاست و می‌دانستم که همین کلمات است که تعیین می‌کنند چگونه پیام توافق ما در سایر نقاط جهان دریافت و این پیام به چه شکلی در اوضاع جاری سوریه، فهمیده می‌شود.

431
انتشار يك گزارش نااميدكننده
«رضایت دوجانبه» را به این دلیل به عنوان راه‌حلی برای خروج از بن‌بست پیشنهاد دادم که در عمل، هیچ راهی وجود نداشت که بشار اسد این آزمون را پشت بگذارد؛ (زیرا) مخالفان هرگز به حضور او در دولت انتقالی راضی نمي‌شدند. ما عبارت «قدرت اجرایی کامل» را در متن قطعنامه حفظ کردیم که اختیارات دولت انتقالی پیشنهادی را توصیف می‌نمود و این بدان معنا بود که اسد و دوستانش باید اختیارات خود را واگذار کنند. برای تقویت درخواستمان به صراحت ابراز اطمینان کردم که این توافق، نیروهای امنیتی و سرویس‌های جاسوسی سوریه را در کنار «تمام نهادهای دولتی» تحت کنترل دولت انتقالی در آوَرَد و از «رئیس دولت خواستم که اعتماد عمومی را جلب نماید.» (استاندارد دیگری که اسد هیچ‌گاه آن را برآورده نکرد.» اصرار داشتم که ما باید در وهله بعد به شورای امنیت مراجعه کنیم و قطعنامه‌ای که فصل هفتم نامیده می‌شود را تصویب کنیم. این قطعنامه، تحریم‌های سختی را در صورت عدم پیروی از آن اعمال می‌کرد. لاوروف، این قطعنامه را قبول نداشت اما موافقت کرد که از نفوذ روسیه برای حمایت از طرح کوفی عنان استفاده کند و برای امضای آنچه که درباره‌اش گفت‌وگو کرده‌ایم به ما پیوسته و به طور رسمی با آن موافقت نماید. سپس همه ما به بیرون از جلسه رفتیم تا آن را به جهانیان اعلام کنیم.
درست پس از این اعلام بود که دردسرها شروع شد. رسانه‌ها مقصود و معنای آشکار «رضایت دوجانبه» را متوجه نشدند و آن را پذیرش این موضوع تلقی کردند که اسد می‌تواند در قدرت بماند. روزنامه نیویورک تایمز گزارشی ناامیدکننده با این تیتر منتشر کرد: «گفت‌وگوها نه برای برکناری اسد، (بلکه) برای سوریه طرحی ارائه کرد.» لاوروف هم نهایت تلاش خود را برای تقویت این سوء‌تعبیر به کار برد. او به مطبوعات گفت: «هیچ جدّ و جهدی برای تحمیل هر نوع روند انتقالی وجود ندارد. هیچ شرط اصلی برای روند انتقالی وجود ندارد و هیچ تلاشی برای کنار گذاشتن هیچ گروهی صورت نگرفته است.» این سخن به صورت فنی صحیح اما به شکل بارزی فریبنده بود.
کوفی عنان، اظهارات من درآوردی لاوروف را رد کرد. او گفت: «من شک دارم سوری‌ها - که به سختی برای استقلال جنگیده‌اند قادر باشند که بگویند چگونه تحت حاکمیت قرار بگیرند و
چه کسی بر آنها حکومت کند - افرادی را برای رهبری خود برگزینند که دستشان به خون آغشته است.» من هم از او طرفداری کردم و گفتم: آنچه که ما در اینجا انجام داده‌ایم، زدودن این تخیل است که (اسد) و افرادی که دستشان به خون آغشته است، می‌توانند در قدرت باقی بمانند. این طرح از اسد می‌خواهد که راه را برای دولت انتقالی جدید که اختیارات کامل حکومتی خواهد داشت، باز کند.» در روزهای پس از آن، مخالفان و غیرنظامیان سوریه متوجه شدند که اعلامیه ژنو چه منظوری داشته است: طرحی برای برکناری اسد.
تابستان آن سال، برای سوریه فصل بدی بود. پس از امضای توافق در ژنو، روس‌ها در نهایت از حمایت از قطعنامه فصل هفتم در سازمان ملل خودداری کردند و از اعمال هر فشار واقعی بر اسد امتناع نمودند. اگرچه کار آنها ناامیدکننده بود اما چندان هم شگفت‌انگیز نبود.

432
گاهی اوقات نهایت کوشش هم کافی نیست
در ماه آگوست، کوفی عنان در حالیکه منزجر شده بود، استعفا کرد. او به من گفت: «من تلاش خود را انجام دادم اما گاهی اوقات، نهایت کوشش هم کافی نیست.» من پاسخ دادم: «با سرسختی روس‌ها در شورای امنیت، نمی‌دانم که شما چه کار دیگری می‌توانید انجام دهید. فکر نمی‌کنم که بیش از آنچه که انجام داده ایم، کار دیگری انجام دهیم. ما در ژنو، حداقل چارچوب داشتیم اما این چارچوب‌ها هم دیگر کارآمد نیستند.» این در حالی بود که تلفات در سوریه به ده‌ها هزار نفر رسید و بحران بیش از گذشته از کنترل خارج شد.
من به صورت فزاینده‌ای ناامید شده بودم اما همچنان اوضاع را پیگیری می‌کردم. وقتی با بنای کج روس‌ها در سازمان ملل مواجه شدیم، از مسیرهایی غیر از مسیر سازمان ملل و با برگزاری جلسات بیشتر با گروه «دوستان مردم سوریه» که اعضای آن به بیش از یکصد کشور افزایش یافته بود، کار را به پیش بردیم.
چالش پیش رو، متقاعد کردن تمام گروه‌ها - اسد و حامیان روسی و ایرانی اش از یک سو و کشورهای عربی از سوی دیگر - نسبت به این امر بود که یک پیروزی قاطع نظامی غیرممکن است و آنها باید بر دستیابی به راه حل دیپلماتیک متمرکز شوند. بخش زیادی از این امر، اعمال فشار دقیق و مداوم فراوانی را می‌طلبید. ایالات متحده و متحدین ما پیوسته تحریم‌ها بر رژیم اسد را افزایش می‌دادند. ما دارایی‌های آنان را توقیف کردیم، ممنوعیت سفر را اعمال و تجارت آنها را محدود نمودیم.
اقتصاد سوریه در حال سقوط آزاد بود اما با وجود تامین بودجه از سوی روسیه و ایران، جنگ سوریه با قدرت و شدت تمام ادامه داشت.
اسد به استفاده از توان هوایی خود ادامه داد و شلیک موشک اسکاد را برای درهم کوبیدن شورشیان آغاز کرد که حتی منجر به کشته شدن تعداد بیشتری از غیرنظامیان گردید. مخالفان سوریه علی‌رغم تلاش‌های اروپایی‌ها، اعراب و ایالات متحده، همچنان به هم ریخته و آشفته بودند. در مارس ۲۰۱۲ ما برای شورشیان کمک‌های «غیر‌مرگبار» از جمله ابزار آلات ارتباطی و آذوقه فراهم کردیم اما بر عدم مشارکت در تامین سلاح و آموزش شورشیان اصرار داشتیم. صداهای زیادی به خصوص از میان مخالفان سوریه شنیده می‌شد که خواستار حمایت ما از آنان مانند حمایت ما از شورشیان لیبی بودند. اما سوریه، لیبی نبود.
رژیم اسد، استقرار و سنگربندی بسیار بیشتری نسبت به قذافی داشت، حمایت بیشتری از بخش‌های مهم جمعیت کشور را به همراه داشت، از متحدان بیشتری در منطقه برخوردار و از پدافند هوایی قوی‌تری بهره‌مند بود. برخلاف لیبی که «شورای ملی انتقالی» بخش‌های وسیعی از شرق این کشور از جمله بنغازی، دومین شهر بزرگ لیبی را تحت کنترل داشت، مخالفان سوریه نابسامان و پراکنده بودند. آنها تلاش می‌کردند که کشور را حفظ کنند و تحت یک ساختار و فرماندهی واحد یکپارچه شوند. البته لیبی و سوریه یک تفاوت مهم دیگر هم داشتند: روسیه هر اقدامی را در ارتباط با سوریه با استفاده از تدابیر گسترده برای جلوگیری از تکرار تجربه لیبی وتو می‌کرد.

433
برنامه‌ریزی برای توصیف چالش‌های پیچیده
در روزهای نخست جنگ، بسیاری پیش‌بینی می‌کردند که سقوط اسد، غیرقابل اجتناب است. برخلاف انتظارها، همه حاکمان پیشین تونس، مصر، لیبی و یمن برکنار شده بودند و تصورش سخت بود که پس از خونریزی‌های بي‌شمار و چشیدن طعم آزادی، مردم سوریه آرام بگیرند و یک بار دیگر حکومت دیکتاتوری را بپذیرند. اما اکنون در دومین سال جنگ داخلی، به شکل فزاینده‌اي به نظر می‌رسید که توقف ناپذیری اسد امکان دارد، حتی اگر مستلزم تجزیه این کشور و برانگیختن نزاع قومی تخریب کننده باشد.
سوریه می‌توانست به بن‌بستی طولانی و خونین محکوم شود یا می‌توانست به کشوری شکست خورده با دولتی که ساختارش فرو ریخته و متعاقب آن هرج و مرج در آن به وجود آمده، تبدیل گردد. هرچه درگیری ادامه می‌یافت، خطر بي‌ثباتی که همسایگان آسیب پذیرش مانند اردن و لبنان را تهدید می‌کرد نیز بیشتر می‌شد و به احتمال زیاد افراط گرایان، مورد حمایت نیروهای داخل سوریه قرار می‌گرفتند.
من سوریه را «مشکل هولناک» خطاب می‌کردم، عبارتی که از سوی کارشناسان برنامه ریزی برای توصیف چالش‌های پیچیده به کار گرفته می‌شد و راه حل‌ها و روش‌های استاندارد را به هم می‌ریخت. «مشکلات هولناک» به ندرت راه‌حلی درستی دارند و در حقیقت عاملی که آنها را هولناک می‌کند این است که به نظر می‌رسد هر گزینه‌اي بدتر از گزینه بعدی باشد. این وضعیتی بود که سوریه هر روز بیش از گذشته به سوی آن پیش رفته بود. اگر هیچ کاری صورت نمی‌گرفت، یک فاجعه انسانی بر اثر آن منطقه را فرا می‌گرفت. اگر دخالت نظامی می‌کردیم، خطر آغاز مشکلاتی که دردسرهای جدید و غیرمنتظره بسیاری را ایجاد می‌کرد و ما را وارد باتلاق دیگری مانند عراق می‌نمود، شکل می‌گرفت. اگر به شورشیان کمک ارسال می‌کردیم، کار به اینجا ختم می‌شد که شاهد باشیم این کمک‌ها در نهایت به دست افراط‌گرایان می‌افتد. تداوم دیپلماسی هم باعث می‌شد با بي‌فکری با وتوی روس‌ها مواجه شویم. هیچیک از این روش‌ها امید زیادی برای موفقیت نداشتند اما باید پیگیر آنها می‌بودیم.
وقتی روشن شد که تلاش‌های ژنو به بن‌بست رسیده، من و دیگران در تیم امنیت ملی اوباما شروع به کاوش درباره طرح آموزش شورشیان میانه‌روی سوریه نمودیم. این طرح به دقت مورد بررسی قرار گرفت و بر‌اساس آن، شورشیان میانه‌رو مورد اعتماد قرار گرفته و مسلح می‌شدند. خطرات واقعی در قبال چنین رویکردی وجود داشت. در دهه ۸۰ میلادی، ایالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان، شورشیان افغانی به نام «مجاهدین» را مسلح کردند که به پایان بخشیدن اشغال کشورشان از دست اتحاد جماهیر شوروی کمک کرد. برخی از این جنگجویان، از جمله اسامه بن‌لادن، القاعده را تشکیل داده و اهداف خود را به سمت غرب تغییر دادند. هیچ‌کس نمی‌خواست که چنین سناریویی دوباره تکرار شود. اما اگر امکان داشت که شورشیان به طور موثر مورد بررسی و آموزش قرار گیرند، این امر می‌توانست درباره بعضی از مشکلات، مفید باشد.

434
اولین کسی که می‌دانست اینکار چقدر دشوار است
اول اینکه حتی یک گروه کوچک ممکن است قادر باشد روحیه فراوانی به مخالفان بدهد و حامیان اسد را نسبت به بررسی راه‌حل سیاسی متقاعد کند. زمانی که در طرف مقابل، حزب‌الله با استقرار تنها چند هزار جنگجوی به شدت وفادار در حمایت از اسد، به تغییر جریان جنگ کمک کرد، به این دیدگاه اعتبار بخشید. دومین و فوری ترین مطلب این است که اقدام - یا دست روی دست گذاشتن ما - دارای تبعاتی در رابطه ما با متحدین منطقه‌ای بود. اینکه کشورهای مختلف عربی و برخی اشخاص به سوریه سلاح ارسال می‌کردند، بر کسی پوشیده نبود. اما جریان ارسال سلاح با هماهنگی‌های ضعیف انجام می‌شد، برخی کشورها هم گروه‌های مسلح مختلف و گاهی گروه‌های مسلح رقیب را حمایت می‌کردند. بخش دردسر‌ساز قضیه اینجا بود که این سلاح‌ها به دست افراط‌گرایان می‌افتادند. از آنجا که ایالات متحده بخشی از این تلاش نبود، از اهرم فشار کمتری برای گردآوری و هماهنگ نمودن ترافیک ارسال سلاح برخوردار بود. من اولین‌بار این موضوع را در جریان گفت‌وگوهای دشوار در کشورهای حاشیه خلیج‌فارس شنیدم.
آمریکا اگر با این حال، در نهایت می‌خواست که وارد بازی ارسال سلاح به سوریه شود، برای منزوی کردن افراط‌گرایان و قدرت بخشیدن به میانه‌روهای داخل سوریه می‌توانست بسیار موثر باشد.
یکی از نخستین نگرانی‌ها درباره سوریه - و یکی از دلایلی که این مشکل هولناک بود - فقدان هرگونه جایگزین مناسب برای اسد بود. او و متحدانش به صورت موجهی می‌توانستند استدلال کنند که مانند لویی پانزدهم فرانسه، بعد از اسد نیز، هرج و مرج کشور را فرا خواهد گرفت. خلاء قدرت در عراق پس از سقوط صدام و انحلال ارتش این کشور، می‌توانست درس عبرت باشد. اما اگر ایالات متحده می‌توانست نیروهای شورشی میانه‌روی مورد اطمینان و تاثیرگذار را آموزش و تجهیز کند، در نتیجه این امر کمک می‌کرد که کشور در طول جریان انتقال سیاسی متحد بماند، از ذخایر سلاح‌های شیمیایی حفاظت کند و مانع پاکسازی قومی و تسویه حساب‌ها شود. اما آیا انجام این کارها ممکن بود؟ مسئله اصلی این بود که به منظور اطمینان یافتن از اینکه ابتدا افراط‌گرایان را حذف کنیم، ضروری بود تا ابتدا صلاحیت جنگجویان شورشی به طور کامل بررسی گردد. مرحله بعد، حفظ ارتباط اطلاعاتی و هماهنگی‌های عملیاتی با تمام شرکایمان بود.
در عراق و افغانستان، ایالات متحده برای آموزش سربازان محلی و تلاش برای منسجم نمودن آنان در قالب یک ارتش ملی انرژی قابل توجهی صرف نمود تا قادر به تامین امنیت و شکست شورش‌ها باشند. ژنرال دیوید پترائوس که پیش از ریاست بر سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) در سال ۲۰۱۱، فرماندهی جنگ آمریکا را در این دو کشور برعهده داشت، اولین کسی بود که می‌دانست اینکار چقدر دشوار است. علی‌رغم برخی توفیقات، نیروهای امنیتی عراقی و افغانی همچنان تلاش می‌کردند که جایگاه خود را بیابند. اما با تجاربی که پترائوس در این کشورها کسب کرده بود، او از اینکه چه عواملی موثر و کدام یک از آنها غیر‌موثر است، اطلاعات بسیاری داشت.

435
نااميدي از فقدان گزينه‌ها
یک روز شنبه بعدازظهر در ماه جولای، دیوید پترائوس را به خانه ام در واشنگتن دعوت کردم تا درباره امکان سنجش، آموزش و تجهیز جنگجویان مخالف بحث و گفت‌وگو کنیم. چنانچه نظر او بر این بود که چنین تلاشی در سوریه قابل انجام باشد، در نتیجه این امر، معانی بسیاری داشت. او پیش از این درباره این ایده به دقت فکر کرده بود و حتی رئوس ویژگی‌های آن را تدوین نموده و در حال ارائه طرحی در این‌باره بود.
افسران عالی‌رتبه ارتش ما، تمایلی به درگیر شدن در سوریه نداشتند و همواره پیش‌بینی‌های وحشتناکی درباره نیروهایی داشتند که برای غلبه بر پدافند هوایی پیشرفته اسد و ایجاد منطقه پرواز ممنوع به سبک لیبی، نیاز بود. اما لئون پانه‌تا، وزیر دفاع، به اندازه من از فقدان گزینه‌ها در سوریه ناامید شده بود؛ او از زمان دوره ریاستش بر سازمان سیا می‌دانست که عوامل اطلاعاتی ما چه کاری می‌توانند انجام دهند.
در اواسط ماه آگوست، برای مشورت با رئیس‌جمهور عبدالله گل، نخست‌وزیر اردوغان و داوود اوغلو وزیر خارجه به استانبول رفتم. ترکیه از آنچه که در مرزهایش اتفاق می‌افتاد عمیقاً به دردسر افتاده بود و برای تقابل با هجوم گسترده پناهندگان تلاش می‌کرد. وقتی که آنجا بودم، با برخی از پناهندگان ملاقات کردم. ترکیه همچنین با حوادث دوره‌اي خشن در مرزهایش رو‌به‌رو بود، از جمله ساقط شدن جت جنگنده این کشور بر فراز آب‌های مدیترانه توسط سوریه. سقوط آن هواپیما یادآور این حقیقت بود که این بحران در هر لحظه می‌تواند به یک جنگ منطقه‌ای گسترده منجر شود. در ملاقاتم تاکید کردم که ایالات متحده و دیگر متحدین ما در ناتو نسبت به امنیت ترکیه در مقابل تجاوز سوریه متعهدند.
با اینکه از آغاز درگیری سوریه، بین ما و ترک‌ها، مشورت‌های مستمری وجود داشت اما من فکر می‌کردم که باید برنامه‌ریزی عملیاتی را با استفاده از ارتش‌هایمان به منظور آمادگی برای برنامه‌های احتمالی تشدید کنیم. ایجاد منطقه پرواز ممنوع مستلزم چه چیزی بود؟ ما باید چگونه نسبت به استفاده و تلفات ناشی از سلاح شیمیایی پاسخ می‌دادیم؟ چگونه می‌توانستیم حمایت از مخالفان مسلح را بهتر هماهنگ کنیم؟ نظر ترک‌ها مثبت بود و در روز بعد؛ داوود اوغلو و من درباره مطرح کردن فکرمان با وزرای خارجه بریتانیای کبیر، فرانسه و آلمان به صورت تلفنی گفت‌وگو کردیم.
در حالی به واشنگتن بازگشتم که مطمئن بودم اگر تصمیم ما تسلیح و آموزش شورشیان میانه‌روی سوریه باشد، باید همکاری‌های موثری با شرکای منطقه‌ای داشته باشیم. تا آن زمان برنامه‌ریزی بین سرویس‌های اطلاعاتی شرکایمان بسیار عالی بود و پترائوس این طرح را به رئیس‌جمهور ارائه کرد. او به دقت به طرح گوش داد و سوالات فراوانی داشت. او نگران بود که مسلح کردن شورشیان احتمالا برای برکنار کردن اسد از قدرت کافی نخواهد بود و با توجه به تمام سلاح‌هایی که پیش از آن از سوی کشورهای عربی به سوریه سرازیر شده بود، همکاری ما به سختی می‌توانست سرنوشت‌ساز باشد. داستان مجاهدین در افغانستان، همچنان یک ماجرای پندآموز بود که هرگز از ذهن هیچ‌کس پاک نمی‌شد. رئیس‌جمهور از نمونه‌های مصادیقی سوال کرد که ایالات متحده از شورشی پشتیبانی کرده باشد و بتوان آن را یک موفقیت به حساب آورد.

436
در میان بدترین گزینه‌ها
اینها نگرانی‌های بسیار معقولی بودند، اما استدلال پترائوس و من این بود که بین قطر و عربستان سعودی در مورد ریختن (بی‌حساب) سلاح در سوریه و آمریکا که به شکل مسئولانه نیروهای شورشی غیرافراطی را آموزش و تجهیز می‌کند تفاوت زیادی وجود دارد. به دست گرفتن کنترل این بهم ریختگی بخش بزرگی از منطق برنامه ما بود. افزون بر این، ایجاد نیرویی که برای شکست دادن رژیم به اندازه کافی قوی باشد، هدف ما نبود بلکه ایده ما این بود که شریکی در میدان جنگ داشته باشیم که بتوانیم با آن همکاری کرده و قادر باشد برای متقاعد کردن اسد و حامیانش به غیرممکن بودن پیروزی نظامی، به اندازه کافی مبارزه کند. این طرح به هیچ‌وجه، کامل نبود. در حقیقت، بهترین تعبیری که در این‌باره می‌توانم بگویم این است که حتی در میان بدترین گزینه‌ها، این طرح کمترین ضرر را داشت. علی‌رغم حمایت فراوان شورای امنیت ملی، برخی در کاخ سفید نسبت به این طرح شک و تردید داشتند. باید به این حقیقت هم توجه داشت که علت عمده انتخاب رئیس‌جمهور، مخالفت او با جنگ عراق و وعده او برای بازگرداندن سربازان آمریکایی به کشور بود و دخالت به هر شیوه‌ای در یک جنگ فرقه‌ای دیگر در خاورمیانه، چیزی نبود که به هنگام آمدن به کاخ سفید در ذهنش نقش بسته باشد. رئیس‌جمهور فکر می‌کرد پیش از اینکه تعهداتمان را افزایش دهیم، به زمان بیشتری برای ارزیابی مخالفان سوریه نیاز داریم. خطر اقدام و انفعال، هر دو بالا بود. هر دو انتخاب، عواقب ناخواسته‌ای به همراه داشتند. تمایل رئیس‌جمهور این بود که به سیاق فعلی خود ادامه دهد و برای تسلیح شورشیان، گام‌های قابل توجه بیشتری برندارد.
هیچ‌کس، از جمله من، مایل نبود که بازنده این بحث باشد اما این خواسته رئیس‌جمهور بود و من به ژرف‌اندیشی و تصمیم او احترام می‌گذاشتم. از آغاز همکاری ما، او به من قول داده بود که همیشه شنونده منصفی باشد و همیشه هم اینگونه بود. در این مورد (اما) موقعیت من، غالب نبود. با طرح مسلح کردن شورشیانی که قادر به انجام کاری نبودند، خودم را وارد تلاشی دیپلماتیک کرده بودم و همزمان با پرداختن به فاجعه انسانی تلاش می‌کردم که رژیم را منزوی‌تر و فشار بیشتری به آن بیاورم. در آگوست ۲۰۱۲، بان‌کی‌مون دبیر کل سازمان ملل، اخضر ابراهیمی که دیپلماتی مجرب از الجزایر بود را به عنوان جانشین کوفی عنان معرفی کرد. او و من درست تا زمان پایان مسئولیتم با یکدیگر گفت‌وگو می‌کردیم. در یکی از جلسات «دوستان مردم سوریه» در ماه سپتامبر، کمک‌های بیشتر آمریکا برای تهیه غذا، آب، پتو و خدمات پزشکی به مردم رنج‌دیده سوریه را اعلام کردم. من همچنین وعده کردم حمایت‌های افزون‌تری از گروه‌های مخالف غیرنظامی به عمل آوریم از جمله تامین رایانه‌های متصل به ماهواره، تلفن، دوربین و آموزش بیش از یک هزار نفر از فعالان، دانش‌آموزان و روزنامه‌نگاران مستقل. به هر میزان که بخش‌های بیشتری از کنترل رژیم خارج می‌شدند، ما نیز می‌توانستیم برای گروه‌های مخالف داخلی خدمات ضروری مانند بازگشایی مدارس و بازسازی خانه‌ها را فراهم کنیم.

437
تغییر نظر رئیس‌جمهور در تابستان
اما تمام این اقدامات کمک‌هاي فوری بودند و این در حالی بود که شعله‌هاي جنگ همچنان زبانه مي‌کشید.
وقتی که در اوایل ۲۰۱۳، وزارت خارجه را ترک کردم، ده‌ها هزار نفر از مردم سوریه کشته شده و میلیون‌ها نفر دیگر فرار کرده بودند. دیپلماسی بين‌المللی به بن‌بست رسیده بود. وقتی که افراط‌گرایان، تعداد بیشتری از رهبران میانه‌روی ارتش آزاد سوریه را جذب کردند، نگرانی‌هاي ما درباره سوریه درک گردید.
در مارس ۲۰۱۳، اندکی پس از آنکه من وزارت خارجه را ترک کردم، گزارشات دردسرسازی از اطراف حلب منتشر شد که رژیم اسد برای اولین بار از سلاح شیمیایی استفاده کرده است. اعتقاد بر این بود که سوریه دارای بزرگترین انبار گاز خردل، سارین و سایر سلاح‌هاي شیمیایی در جهان است. در سراسر سال ۲۰۱۲، گزارش‌هاي پراکنده‌اي مبنی بر اینکه نیروهای رژیم سوریه در حال انتقال یا ترکیب مواد شیمیایی هستند را دریافت کردیم. در آگوست ۲۰۱۲، رئیس‌جمهور اوباما اعلام کرد انتقال یا استفاده از سلاح شیمیایی، خط قرمز ایالات متحده محسوب مي‌شود. معنای شفاف این امر این بود اگر رژیم از این خط قرمز عبور کند اقدامات لازم که به صورت بالقوه شامل اقدامات نظامی مي‌گردید، معمول خواهد شد.
به نظر مي‌رسید این تهدیدات در سال ۲۰۱۲، عامل بازدارنده مهمی بود و اسد عقب‌نشینی کرده است. اگر این گزارشات جدید درباره سلاح‌هاي شیمیایی درست مي‌بود، بنابراین، درگیری در سوریه تغییر جهت خطرناکی داده بود.
رئیس‌جمهور بار دیگر اعلام کرد استفاده از سلاح‌هاي شیمیایی اقدامی است که قواعد جنگ را تغییر خواهد داد، اما آژانس‌هاي اطلاعاتی آمریکا برای اینکه با اطمینان اعلام کنند حمله شیمیایی واقعا روی داده است، هنوز آماده نبودند. در ژوئن ۲۰۱۳، کاخ سفید طی بیانیه‌اي ملایم تایید کرد که در نهایت اطمینان یافته است سلاح‌هاي شیمیایی عملا در مقیاس کوچک در چندین مورد متعدد استفاده شده و منجر به مرگ ۱۵۰ نفر گردیده است. رئیس‌جمهور تصمیم گرفت کمک‌ها به ارتش آزاد سوریه را افزایش دهد. در آمریکا، مقامات دولتی به مطبوعات اعلام کردند که برای اولین بار، دولت ایالات متحده، سلاح و مهمات ارتش آزاد را تامین خواهد کرد که به معنای تغییر نظر رئیس‌جمهور در تابستان گذشته بود.
پس از آن بود که در آگوست ۲۰۱۳، با انتشار تصاویر حمله گسترده شیمیایی به مخالفان در محله‌هاي اطراف دمشق، دنیا در بهت فرو رفت. آمار کشته‌شدگان بیش از ۱۴۰۰ زن، مرد و کودک گزارش گردید. این اتفاق نشانه‌اي مهم از وخامت اوضاع، هم نقض آشکار خط قرمز رئیس‌جمهور و هم هنجارهای بين‌المللی به شمار مي‌آمد. بلافاصله فشارها برای پاسخی سخت از سوی ایالات متحده آغاز گردید. جان کری، وزیر امور خارجه، رهبری محکومیت این حمله را در دست گرفت و آن را «وقاحت اخلاقی» نامید. رئیس‌جمهور اوباما هم گفت: «ما نمي‌توانیم جهانی را بپذیریم که در آن، زن‌ها و کودکان و غیرنظامیان بي‌گناه در مقیاسی وحشتناک با گاز شیمیایی کشته شوند.»

438
ممکن است نظر رئیس‌جمهور رأی نیاورد
رئیس‌جمهور اوباما هم گفت: «ما نمی‌توانیم جهانی را بپذیریم که در آن، زن‌ها و کودکان و غیرنظامیان بی‌گناه در مقیاسی وحشتناک با گاز شیمیایی کشته شوند.» آمریکایی‌ها در این فکر بودند که آیا اقدام نظامی، قریب‌الوقوع خواهد بود یا خیر.
در حالی که اسد بسیاری از مردم را با سلاح‌های متداول کشته بود، برخی از مفسرین و اعضای کنگره از رئیس‌مهور سوال می‌کردند چرا اینقدر درباره اقدام نظامی علیه او به دلیل استفاده از سلاح‌های شیمیایی مردد است.
سلاح‌های شیمیایی طبقه‌بندی خاص خودش را دارد. بر‌اساس پروتکل ژنو مصوب سال ۱۹۲۵ و پیمان منع استفاده از سلاح‌های شیمیایی که در سال ۱۹۹۳ به تصویب رسید، استفاده از این سلاح توسط جامعه بین‌المللی ممنوع شده بود زیرا به کارگیری آن نفرت‌انگیز و بی‌رحمانه بود و خشک و‌تر را با هم می‌سوزاند. رئیس‌جمهور اوباما هم توضیح داد: «اگر ما اقدام نکنیم، رژیم اسد دلیلی نمی‌بیند تا استفاده از سلاح‌های شیمیایی را متوقف کند. وقتی که ممنوعیت این سلاح‌ها سست شود، بقیه خودکامگان هم دلیلی برای تفکر دوباره در مورد به دست آوردن گاز سمی به خود راه نخواهند داد و از آن استفاده خواهند کرد. در آینده هم، سربازان ما با چشم‌انداز جنگ شیمیایی در میادین نبرد مواجه خواهند شد. در نتیجه سازمان‌های تروریستی با سهولت بیشتری این سلاح‌ها را به دست خواهند آورد و برای حمله به غیرنظامیان از آن استفاده می‌کنند.»
وقتی که کاخ سفید، مهیای اقدام می‌شد، دیوید کامرون نخست‌وزیر انگلیس، رای پارلمان بریتانیا برای مجاز نمودن اقدام نظامی در سوریه را از دست داد. دو روز بعد، رئیس‌جمهور اوباما قصد خود برای حملات هوایی به منظور ممانعت و کاستن از استفاده سلاح‌های شیمیایی در آینده توسط رژیم اسد را اعلام کرد. اما در اقدامی عجیب که باعث تعجب بسیاری در واشنگتن گردید، رئیس‌جمهور اعلام کرد از کنگره که پیش از اقدام در تعطیلات به سر می‌بُرد، درخواست مجوز خواهد کرد. ناگهان کنگره درباره اینکه چه باید کرد، وارد بحث‌های داغی شد. تشابهاتی درباره اجرای حمله با جنگ عراق وجود داشت. بدترین سناریوها و متغیرترین شرایط مطرح گردید اما به نظر می‌رسید طرح رئیس‌جمهور برای یک حمله محدود به منظور حفظ هنجارهای جهانی، در هیاهو و جنجال‌ها گم شده است. همچنانکه روزها سپری می‌شد، کش و قوس افکار عمومی علیه کاخ سفید به پیش می‌رفت. شمارش‌کنندگان آراء در کنگره پیش‌بینی می‌کردند ممکن است نظر رئیس‌جمهور رأی نیاورد که این امر، ضربه‌ای جدی به وجهه و اعتبار آمریکا به شمار می‌آمد. من با بهت‌زدگی نظاره‌گر رفت و آمدها بودم. سوریه حتی به مشکلی هولناک‌تر تبدیل شده بود. من از تلاش‌های رئیس‌جمهور در کنگره حمایت کردم و از قانونگذاران خواستم تا حمله نظامی را تصویب کنند.
در طول این مدت، «با جان کری» وزیر امور خارجه و «دنیس مک دانوف» رئیس کارمندان کاخ سفید درباره تقویت ایده رئیس‌جمهور در خارج، به خصوص در اجلاس آتی‌ جی-۲۰ در هفته آینده که بنا بود اوباما با ولادیمیر پوتین در آنجا دیدار کند، گفت‌وگو کردم. از آنجا که نمی‌خواستیم پوتین قادر باشد تا بحث‌های داغ کنگره را متوقف کند، به «دنیس» پیشنهاد کردم کاخ سفید راهی بیابد تا حمایت دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات را پیش از رای‌گیری نشان دهد.

439
وقتی که دولت را ترک کردم...
در طول این مدت، «با جان کری» وزیر امور خارجه و «دنیس مک دانوف» رئیس کارمندان کاخ سفید درباره تقویت ایده رئیس‌جمهور در خارج، به خصوص در اجلاس آتی جی -۲۰ در هفته آینده که بنا بود اوباما با ولادیمیر پوتین در آنجا دیدار کند، گفت‌وگو کردم. از آنجا که نمی‌خواستیم پوتین قادر باشد تا بحث‌های داغ کنگره را متوقف کند، به «دنیس» پیشنهاد کردم کاخ سفید راهی بیابد تا حمایت دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات را پیش از رای‌گیری نشان دهد.
با آگاهی از اینکه سناتور «باب کروکر» جمهوری‌خواه برجسته عضو کمیته روابط خارجی سنا طرفدار پوتین نیست، توصیه من به «دنیس» این بود که از او برای کمک به ارسال این پیام استفاده شود. ایده من این بود که با استفاده از جلسه عادی کمیته در آن هفته، به نحوی درباره مجوز استفاده از نیروی نظامی رای‌گیری شود که رئیس‌جمهور برنده آن باشد. «دنیس» همواره ذهن بازی درباره این ایده‌ها داشت و با تجربه‌ای که از دوره خدمتش در کنگره داشت و با شیوه‌های آن بسیار آشنا بود، با نظرم موافقت کرد. کاخ سفید با همکاری کروکر، رای مثبت به حمله نظامی را به دست آورد. با اینکه بیانیه رای‌گیری، مهمترین بیانیه جهان نبود، اما همان هم کافی بود تا به پوتین که امید داشت ما در این زمینه اختلاف داشته باشیم، این پیام را مخابره کند که ما متحدیم. «دنیس» چند روز پس از آن تماس گرفت تا بپرسد که آیا من نظر دیگری دارم و گفت رئیس‌جمهور مي‌خواهد فردای آن روز به من زنگ بزند. مي‌دانستم که او با چه مشکلاتی دست به گریبان است، بنابراین به «دنیس» گفتم رئیس‌جمهور نباید فکر کند که تماس با من ضرورت دارد. اما دنیس مي‌گفت که او زنگ خواهد زد و ما روز بعد در مورد وضعیت تلاش‌های او در کنگره و سایر تحولات جاری در صحنه بین‌المللی سخن گفتیم. بر حسب اتفاق، برنامه داشتم در ۹ سپتامبر برای شرکت در مراسمی در مورد قاچاق غیرقانونی حیوانات به کاخ سفید بروم. زمانی که در وزارت خارجه بودم خبردار شدم که فیل‌های جنگلی آفریقا در معرض انقراض قرار گرفته‌اند. این مسئله مایه تاسف من بود اما آنچه که باعث جلب توجهم به این مراسم گردید، یکی از دلایل پشت پرده آن بود: تروریست‌ها و گروه‌های مسلح مانند الشباب و «ارتش مقاومت خداوند» (گروه شبه‌نظامی اوگاندایی مسیحی) برای تامین مالی فعالیت‌های غیرقانونی و بی‌ثبات‌ننده خود، وارد تجارت غیرقانونی عاج شده بودند.
وقتی که دولت را ترک کردم و به «بیل» و «چلسی» در «بنیاد کلینتون» پیوستم، همکاری با گروه‌های حفاظت از حیات وحش پیشرو را آغاز کردم. این گروه ها، حرکتی جهانی را سازماندهی مي‌کردند که «کشتار، قاچاق و تقاضای خرید حیوانات را متوقف مي‌کرد.» به لطف بخشی از لابی‌های ما، کاخ سفید حمایت از حیات وحش را به عنوان یک مسئله مهم در نظر گرفت و رئیس‌جمهور اوباما در تابستان ۲۰۱۳ یک فرمان اجرایی برای فعالیت‌های ضدقاچاق حیوانات را امضاء کرد. اکنون کاخ سفید کنفرانسی برای برنامه‌ریزی گام‌های بعدی برگزار کرده بود و از من و چلسی خواسته بود که در آن حضور بهم رسانیم.

440
برنامه‌ریزی گام‌های بعدی
اکنون کاخ سفید کنفرانسی برای برنامه‌ریزی گام‌های بعدی برگزار کرده بود و از من و چلسی خواسته بود که در آن حضور بهم رسانیم. البته همه مردم دنیا می‌خواستند که خبرهای سوریه را بشنوند. آن روز صبح، از جان کری وزیر امور خارجه در یک کنفرانس مطبوعاتی در لندن سوال شد آیا کاری هست که اسد بتواند با انجام آن، مانع از اقدام نظامی شود. او پاسخ داد: «مطمئنا. او می‌تواند تک‌تک اجزای سلاح‌های شیمیایی خود را طی هفته آینده به جامعه بین‌المللی تحویل دهد - آن‌ها را بدون تاخیر تحویل دهد و اجازه دهد تا مجموع این سلاح‌ها سرشماری شود. ما او قصد چنین کاری را ندارد و این کار شدنی نیست.» اگرچه پاسخ «کری» ممکن بود بازتاب‌دهنده گفت‌وگوهایی بوده باشد که او با متحدان آمریکا و روس‌ها داشته است، اما برای مردم جهان، اظهاراتی فی‌البداهه به نظر می‌رسید. سخنگوی وزارت خارجه اما این پاسخ را به یک «بحث کلامی» تقلیل داد. با این حال روس‌ها از اظهارنظر «کری» استفاده کردند و آن را به یک پیشنهاد دیپلماتیک تعبیر نمودند.
وقتی که در ساعت یک بعدازظهر به کاخ سفید رسیدم، مقامات ارشد، درباره چگونگی پاسخ (به استفاده سوریه از سلاح شیمیایی) در حال بحث بودند. آنها من را توجیه کردند و سپس برای گفت‌وگو با رئیس‌جمهور به اتاق بیضی (دفتر رئیس‌جمهور آمریکا) رفتم. عجیب بود که برای اولین‌بار پس از گذشت هفت ماه از رفتنم از وزارت خارجه، یک بار دیگر برای بحث درباره یک بحران فوری بین‌المللی به آن اتاق آشنا برگردم. به رئیس‌جمهور گفتم، اگر برنده آرای اقدام علیه سوریه نشود، باید از فرصت استفاده کرده و از پیشنهاد غیرمنتظره مسکو استقبال کند.
البته دلایلی هم برای محتاط بودن وجود داشت. این ترفند دیپلماتیک از جانب روسیه می‌توانست تاکتیک تاخیری دیگری باشد تا اسد را به هر قیمتی در قدرت نگه دارد. تدارک گسترده سلاح‌های شیمیایی برای سوریه که جمعیت مسلمان ناآرامی داشت هم خوب نبود. اما چشم‌انداز نابود کردن سلاح‌های شیمیایی اسد به ریسک آن می‌ارزید، به خصوص اینکه رئیس‌جمهور با یک بن‌بست مخرب بالقوه با کنگره مواجه بود.
این امر، جنگ داخلی را پایان نمی‌داد یا برای کمک به غیرنظامیانی که در میانه آتش جنگ گرفتار شده بودند کاری انجام نمی‌داد اما تهدیدی جدی از سر مردم سوریه، همسایگانش از جمله اسرائیل و خود ایالات متحده را کم می‌کرد. همچنانکه درگیری، شدیدتر می‌شد و بی‌ثباتی افزایش می‌یافت. شانس اینکه این سلاح‌های شیمیایی علیه شهروندان سوریه مورد استفاده قرار گیرد یا به حزب‌الله منتقل و یا توسط دیگر تروریست‌ها ربوده شود نیز افزایش می‌یافت.
به رئیس‌جمهور گفتم همچنان معتقدم پیگیری کردن یک راه‌حل دیپلماتیک که جنگ را پایان دهد، حیاتی است. من دقیقا می‌دانستم که چقدر اینکار مشکل است، زیرا از مارس ۲۰۱۱ تلاش کرده بودم جنگ سوریه از راه دیپلماسی حل شود. نقشه راهی که سال پیش از آن در ژنو امضاء کرده بودیم، مسیری رو به جلو را پیشنهاد کرده بود. ممکن بود که همکاری درباره سلاح‌های شیمیایی برای پیشرفت‌های بیشتر، ایجاد انگیزه کند. هر چند که چنین چیزی محتمل نبود اما ارزش آزمودن داشت.

441
گفت‌وگوها پیشرفتی را به همراه نداشت
رئیس‌جمهور موافقت کرد و از من خواست بیانیه‌ای در این‌باره ایراد کنم. بیرون از اتاق بیضی (دفتر رئیس‌جمهور) در کنار «بن رادز»، مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور و نویسنده ارشد متن سخنرانی‌های سیاست خارجی نشستم و او با سرعت جمله‌های جدیدی را در صدر سخنانم درباره قاچاق عاج اضافه کرد. مانند «دنیس مک دانوف»، «رادز» یکی از دستیاران رئیس‌جمهور بود که من در دوران خدمت به او اعتماد داشتم و برایش ارزش قائل بودم. او همچنین روابط نزدیکی با اعضای تیم انتخاباتی من برقرار کرده بود و آنها به یاد می‌آوردند که از روزهای بد انتخابات درون‌حزبی سال ۲۰۰۸ چقدر فاصله گرفته‌ایم و اینکه چه مدت بود که با هم کار نکرده‌اند. اکنون خوشحال بودم که برای ارسال پیام درست به مردم دنیا، یکبار دیگر از مشورت او بهره‌مند می‌شوم. وقتی که برای شرکت در مراسم حیات وحش، وارد تالار کاخ سفید شدم، دوربین‌ها و خبرنگاران بیشتری نسبت به آنچه که احیانا پیشتر شکار فیل‌ها را پوشش می‌دادند، در جلسه حضور داشتند.
سخنانم را با موضوع سوریه آغاز کردم: «اگر رژیم سوریه، همانگونه که «جان کری» و مقامات روسیه پیشنهاد کرده بودند، فوراً انبار سلاح‌های شیمیایی خود را تحویل دهد، گام مهمی تلقی خواهد شد. اما این اقدام نمی‌تواند بهانه‌ای برای تاخیر یا ایجاد مانع باشد و روسیه باید از تلاش‌های بین‌المللی صادقانه حمایت کند و یا اینکه پاسخگو باشد.» همچنین تاکید کردم که استفاده از حربه نظامی، برای رئیس‌جمهور، تهدید به شمار می‌آید زیرا روس‌ها را تحریک می‌کند تا به دنبال راهی برای خروج از این اوضاع باشند.
کاخ سفید تصمیم گرفت که از گزینه رای‌گیری از کنگره برای حمله نظامی صرف‌نظر کند تا شانس دیگری به اثرگذاری دیپلماسی بدهد. «جان کری» به ژنو رفت و درباره جزئیات انتقال سلاح‌های شیمیایی با لاوروف گفت‌وگو کرد. درست یک ماه بعد، «سازمان منع تسلیحات شیمیایی»، آژانس متعلق به سازمان ملل که مسئول اجرای این توافق بود، جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. این جایزه در واقع، رای اعتماد به این آژانس بود. قابل توجه اینکه، تا زمان نگارش این کتاب، توافق به اجرا در آمد و سازمان ملل طی روندی آرام اما پیوسته و در شرایطی فوق‌العاده دشوار، در حال از بین بردن زرادخانه سلاح‌های شیمایی اسد بود. در روند اجرا تعلل وجود داشت اما بیش از ۹۰ درصد سلاح‌های شیمیایی تا پایان ماه آوریل نابود شده بودند.
در ژانویه ۲۰۱۴، اخضر ابراهیمی، نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، جلسه دوم کنفرانس این سازمان را با هدف پیاده‌سازی توافقاتی که در ژوئن سال ۲۰۱۲ حاصل شده بود، ترتیب داد. برای اولین‌بار، نمایندگانی از رژیم اسد با اعضای مخالفین رو‌در‌روی هم نشستند. اما گفت‌وگوها پیشرفتی را به همراه نداشت. رژیم، از تعامل جدی درباره موضوع دولت انتقالی که در توافق اصلی لازم شمرده شده بود امتناع نمود و متحدین روس آنها با قاطعیت از آنها پشتیبانی کردند. این در حالی بود که جنگ با شدت تمام ادامه داشت.
تراژدی انسانی که در سوریه رخ داده بود، مایه دل‌شکستگی بود. طبق معمول، زنان و کودکان بی‌گناه از تحمل فشارهای جنگ رنج می‌بردند.

442
تاریخ، قاضی غم‌انگیزی است
تراژدی انسانی که در سوریه رخ داده بود، مایه دل‌شکستگی بود. طبق معمول، زنان و کودکان بی‌گناه از تحمل فشارهای جنگ رنج می‌بردند. افراطی‌ها همچنان تصرفات بیشتری به دست می‌آوردند و مقامات اطلاعاتی در آمریکا و اروپا هشدار می‌دادند که آنها می‌توانند تهدیداتی را متوجه آن سوی مرزهای سوریه نمایند. در فوریه ۲۰۱۴، «جان برنان» رئیس سازمان سیا گزارش داد: «ما نسبت به استفاده سازمان القاعده از قلمرو سوریه برای جذب افراد و توسعه قابلیت‌هایش، نه تنها به منظور انجام عملیات از داخل سوریه، بلکه نسبت به استفاده از خاک این کشور به عنوان سکوی پرتاب عملیات‌های خارجی نگرانیم.» «جیمز کلپر»، رئیس امنیت ملی آمریکا، حتی اشاره شفاف‌تری در این‌باره داشت و گفت حداقل یکی از گروه‌های افراطی در سوریه «آرمان حمله به خاک آمریکا را در سر می‌پروراند.» با ادامه بن‌بست خونین در سوریه، این خطر رشد می‌یافت و ایالات متحده و متحدان ما قادر نبودند که آن را نادیده انگارند. اعضای میانه‌روتر مخالفان سوریه نیز تهدید ناشی از افراط‌گرایان که تلاش می‌کردند انقلاب آنها را بربایند، به رسمیت می‌شناختند و برخی از آنان تلاش می‌کردند آنها را از مناطق اشغال شده توسط شورشیان، بیرون کنند. اما این یک مبارزه سخت به شمار می‌آمد که مستلزم تفکیک سلاح و نیروها از سلاح و افراد مورد نیاز برای جنگ با اسد بود. در آوریل ۲۰۱۴، گزارشاتی مبنی بر فراهم کردن سلاح و آموزش برای گروه‌های شورشی خاص از سوی ایالات متحده منتشر گردید. همانگونه که کوفی عنان در اولین نشست ژنو گفته بود، «تاریخ، قاضی غم‌انگیزی است.» برای من که یک شهروند معمولی بودم غیر‌ممکن بود که به تماشای درد و رنج در سوریه بنشینم و از اینکه چه کاری می‌توانست انجام شود، سوال نکنم. این همان بخشی است که سوریه و چالش‌های بیشتری از خاورمیانه بی‌ثبات را به چنین مشکل هولناکی تبدیل کرده است، اما مشکلات هولناک نمی‌توانند ما را فلج‌ کنند. ما فوراً باید به دنبال راه‌حل باشیم، هرچند که یافتن آنها دشوار باشد.

غزه: کالبد‌شکافی آتش‌بس
کاروان خودروهای اسکورت من در حاشیه یک بزرگراه گرد و غبار گرفته بین رام‌الله و اورشلیم متوقف شد. محافظان من از خودروها زرهی خود بیرون پریدند و جاده منتهی به قلب کرانه باختری را به دقت نگریستند. بعضی از آنها هم به آسمان نگاه می‌کردند. سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل خبر داده بودند که ممکن است راکتی از سوی فلسطینی‌های افراطی از نوار غزه شلیک شده باشد. هیچ راهی برای اطمینان از اینکه مسیر آن موشک کجاست، وجود نداشت. مقامات آمریکایی که در یک خودروی ون معمولی نشسته بودند به سرعت سوار یکی از خودروهای زرهی شدند که برای حفاظت بیشتر در برابر انفجار در اختیار ما قرار گرفته بود. وقتی که همه سوار شدند، دوباره راه افتادیم و به طرف اورشلیم حرکت کردیم.
چند روز پیش از جشن شکرگزاری سال ۲۰۱۲، احساس می‌شد که «سرزمین مقدس» یکبار دیگر شبیه منطقه جنگی شده است.

مترجم :
https://siasatrooz.ir/vdcd5f0n.yt0kx6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی