۴۴۳
به کارگیری دیپلماسی ناامیدکننده
من اجلاسی مهم در آسیا را ترک کرده بودم و برای یک ماموریت فوری دیپلماتیک راهی خاورمیانه شدم تا تلاش کنم جنگ هوایی بین اسرائیل و حماس در غزه را برای جلوگیری از تبدیل شدن به یک جنگ زمینی مرگبارتر، متوقف نمایم. برای این کار و به منظور مقابله با یک آشوب منطقهای، باید بین دو دشمن سرسخت و بدگمان به یکدیگر، آتشبس را میانجیگری میکردم. پس از چهار سال از به کارگیری دیپلماسی ناامیدکننده در خاورمیانه، این کار، آزمون حیاتی رهبری آمریکا به شمار میآمد.
حدود چهار سال پیش، دولت اوباما تنها چند روز پس از پایان یک جنگ دیگر در غزه به روی کار آمد، نبردی که با شلیک موشک به خاک اسرائیل به سرعت رو به وخامت گذاشته بود. در اوایل ژانویه ۲۰۰۹، ارتش اسرائیل برای متوقف کردن حملات موشکی که شورشیان از مرز شلیک میشد، تهاجم زمینی را آغاز کرد. پس از حدود ۲ هفته جنگ شدید شهری که حدود ۱۴۰۰ نفر کشته در غزه به جای گذاشت، اسرائیل عقبنشینی کرد و محاصره واقعی سرزمین محصور فلسطینی (غزه) را از سر گرفت. برای چند سال پس از آن، خشونتهای مداوم اما اندک در مرزها ادامه یافت. بیش از یکصد راکت در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ به جنوب اسرائیل شلیک شد و همچنین حملات گاه به گاه خمپارهای صورت میگرفت. در برخی از موارد هواپیماهای اسرائیلی با حملات هوایی دست به تلافی میزدند. اوضاع آن زمان، از شرایط قابل قبول فاصله داشت اما از منظر استانداردهای منطقه، نسبتاً آرام محسوب میگردید.
با آغاز سال ۲۰۱۱ و همزمان با تسلیح مجدد افراطگرایان و فراگیر شدن انقلاب در غرب آسیا، خشونت رو به فزونی گذاشت. همان سال، صدها موشک به اسرائیل اصابت کرد. این روند در سال ۲۰۱۲، سرعت بیشتری به خود گرفت. در ۱۱ نوامبر، «اهود باراک» وزیر دفاع اسرائیل درباره اقدام بالقوه اسرائیل علیه گروههای تروریستی غزه به فلسطینیها هشدار داد. این در حالی بود که بیش از یکصد راکت طی بیست و چهار ساعت، به جنوب غزه اصابت کرده و سه اسرائیل را زخمی نموده بود.
از سال ۲۰۰۷، غزه تحت حاکمیت حماس قرار گرفته بود. حماس یک گروه افراطی فلسطینی بود که در اواخر دهه ۸۰ میلادی در جریان انتفاضه اول بنا نهاده شد و در سال ۱۹۹۷، از سوی ایالات متحده به عنوان یک گروه تروریستی خارجی مشخص گردید. هدفی که حماس اعلام کرده بود، تشکیل دولت مستقل در سرزمین فلسطین نبود، بلکه آرمان این گروه، نابودی کامل اسرائیل و تاسیس یک امارت اسلامی در قلمرویی مابین رود اردن و دریای مدیترانه بود. حماس، سالها از ایران و سوریه حمایت نظامی و مالی دریافت میکرد و پس از مرگ یاسر عرفات در سال ۲۰۰۴، برای رهبری مسئله فلسطین با گروه میانهروتر فتح به ریاست محمود عباس رقابت داشت. حماس پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۰۶، کنترل غزه را در سال ۲۰۰۷ از دست محمود عباس و تشکیلات خودگردان خارج کرد و علیرغم جنگ سال ۲۰۰۹، قدرت را به دست گرفت.
444
حمایتهای بیشتر از سوی دولت
حماس و حامیان خارجی اش، پول خود را صرف قاچاق سلاح به منظور بازسازی انبار مهمات این گروه میکردند و این در حالی بود که اقتصاد غزه به افول خود ادامه میداد و مردمش همچنان در عذاب بودند.
سپس آشوب ناشی از بهار عربی صفحه شطرنج خاورمیانه را تکان داد و حماس خود را در چشماندازی تغییر یافته دید. در سوریه که حامی سنتی حماس بود، بشار اسد، دیکتاتور علوی، سرکوب وحشیانهای علیه جمعیت کثیر سنی این کشور به راه انداخته بود. حماس که یک سازمان سنی بود، دفاتر خود را در دمشق تعطیل کرد. در همان حال، اخوانالمسلمین که یک گروه سنی بود و با حماس رابطه داشت، در مصرِ پس از انقلاب که هممرز با غزه بود به قدرت رسید.
این رویداد برای حماس، به منزله باز شدن دری، همزمان با بسته شدن در دیگری بود. آنچه اوضاع را پیچیدهتر کرده بود، مواجهه حماس با رقابت رو به رشد از سوی دیگر گروههای افراطی علیالخصوص «جهاد اسلامی فلسطین» بود. این گروه هم به اندازه حماس قصد نبرد با اسرائیل را داشت اما مسئولیت حکومت غزه بر دوشش نبود و کارنامهای هم به مردم ارائه نمیکرد.
در حالی که اسرائیل غزه را از دریا محاصره کرده بود و به دقت مرزهای شمالی و شرقی آن را کنترل مینمود، تنها نقطه مهم تدارکاتی حماس، از مسیر کوتاهی متصل به جزیره سینای مصر میسر بود. در دوران مبارک، مصریها به شکل منطقی در مورد قاچاق، سختگیری میکردند و عموماً همکاری خوبی با اسرائیلیها داشتند. با این وجود حماس با حفر تونل در زیر مرز و به داخل خاک مصر، به موفقیتهایی دست یافت. پس از اینکه مبارک سقوط کرد و اخوانالمسلمین در مصر به قدرت رسید، عبور از مرز غزه آسانتر شد.
در همان زمان، مقامات مصری، کنترل جزیره سینا را به تدریج از دست دادند. این منطقه صحرایی به وسعت ۲۳۰۰ مایل مربع، از سمت ساحل شرقی کانال سوئز به دریای سرخ متصل میشود. جزیره سینا به جهت نقشآفرینی در کتاب مقدس و همچنین موقعیت راهبردی آن به عنوان پلی زیرزمینی بین آفریقا و آسیا مشهور است. این جزیره دوبار توسط اسرائیل مورد تهاجم واقع شد، یکبار در سال ۱۹۵۶ در جریان بحران سوئز و یکبار هم در طول جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷.
براساس مفاد پیمان کمپ دیوید، در سال ۱۹۷۹، اسرائیل سینا را به مصر بازگرداند و یک نیروی حافظ صلح بینالمللی از جمله سربازان آمریکایی برای حفظ آتشبس به آنجا اعزام شد. جزیره سینا همچنین، ماوای قبایل چادرنشین و بادیهنشینان چموش بود که برای مدتهای مدید از سوی قاهره به حاشیه رانده شده بودند. این قبایل، از ناآرامی ایجاد شده توسط انقلاب مصر استفاده کرده، خودمختاری خود را اعلام کردند، خواستار حمایتهای مالی بیشتر از سوی دولت و احترام افزونتر از سوی نیروهای امنیتی دولتی شدند. وقتی که جزیره سینا به ورطه بیقانونی افتاد، افراطگرایانی که با القاعده مرتبط بودند، شروع به استفاده از آن به عنوان یک پناهگاه امن کردند.
445
آن اتفاق اسرائیل را شوکه کرد
در یکی از ملاقاتهای اولم با محمد مرسی، رئیسجمهور مصر پرسیدم: «شما برای ممانعت القاعده و سایر افراطگرایان از بیثبات کردن مصر، به خصوص جزیره سینا چه اقدامی خواهید کرد؟» پاسخ او این بود که: «چرا آنها باید چنین کاری بکنند؟ ما اکنون یک دولت اسلامی داریم.» انتظار همبستگی از ناحیه تروریستها یا بسیار سادهلوحانه یا به شدت شرورانه بود. توضیح دادم: «به این دلیل که شما هرگز یک دست نبودهاید. برای من مهم نیست که مواضع شما چیست. آنها شما را تهدید خواهند کرد و شما باید از کشور و دولت خود حمایت کنید.» اما او به هیچکدام از آنها گوش نمیکرد.
در آگوست ۲۰۱۲، تهدید ناشی از وضعیت سینا، غیرقابل انکار بود. در شب یک روز یکشنبه، گروهی شامل سی و پنج شبهنظامی مسلح و نقابدار به یک پاسگاه مرزی ارتش مصر در نزدیکی مرز اسرائیل حمله کردند و وقتی سر سفره شام نشستند که شانزده سرباز را کشته بودند. افراطگرایان، پس از آن یک خودروی زرهی و کامیون را سرقت کردند، مواد منفجره را بار زدند و به سمت اسرائیل حرکت کردند. وقتی کامیون میخواست از حصار مرزی در گذرگاه «کرم شالوم» عبور کند، منفجر شد. پس از آن، نیروی هوایی اسرائیل خودروی زرهی را نابود کرد. این رویارویی تنها پانزده دقیقه طول کشید اما به طرز بدی هم مصر و هم اسرائیل را شوکه کرد. بعد از این فاجعه، مصر با پشتیبانی آمریکا، تلاشهایش را برای مقابله با شبهنظامیان در سینا افزایش داد که از جمله آنها استفاده از قدرت هوایی بود. اما این منطقه بسیار ناپایدار بود.
سپس در اواخر اکتبر، دو رویداد که به سرعت پس از آن واقعه اول اتفاق افتاد، نشان داد که واقعا وضعیت چگونه پیچیده و ناپایدار شده است.
در ۲۳ اکتبر، شیخ حمد بنخلیفه آلثانی، به دعوت حماس به غزه رفت. این اولینباری بود که پس از به دست گرفتن کنترل غزه توسط حماس در سال ۲۰۰۷، رئیس یک دولت به این سرزمین تحت محاصره میرفت و هر دو طرف هم سعی کردند نقشی نمادین را بازی کنند. امیر قطر با یک اسکورت تجملاتی، متشکل از حدود پنجاه مرسدس بنز مشکی و تویوتاهای زره پوش از مصر راهی غزه شد و حماس هم با تمام طمطراقی که میتوانست فراهم کند به استقبال او رفت. اسماعیل هنیه، نخستوزیر حماس اعلام کرد که سفر امیر قطر پایانی است بر «محاصره سیاسی و اقتصادی تحمیل شده بر غزه» و در اولین حضور عمومی همسر امیر قطر، او را معرفی کرد. امیر قطر به سهم خود، ۴۰۰ میلیون دلار برای کمک به توسعه غزه وعده کرد که این مبلغ، بیشتر از تمام پولی بود که کمککنندگان بینالمللی قولش را داده بودند. همسر امیر قطر «شیخه موزه» و پسر عموی او «حمد بنجاسم آلثانی» یا به قول ما «اچبیجی» که نخستوزیر و وزیر خارجه قطر هم بود، او را همراهی میکردند. برای حماس و هنیئه، این فرصتی بود تا از زیر سایه محمود عباس و تشکیلات خودگردان خارج شود، از سوی جامعه بینالمللی به عنوان رهبر مشروع مردم فلسطین به رسمیت شناخته شود و نشان دهد که با وجود هر نوع بیگانگی از سوی سوریه و ایران، آینده فلسطین روشن است.
446
مثل یک انگشت کوچک که...
این اتفاق برای قطر فرصتی بود تا از نفوذ جدید منطقهای خود محظوظ شود و روی ادعای خود به عنوان حامی اصلی جهان عرب از مسئله فلسطین سرمایهگذاری کند. اما برای اسرائیل این موضوع باعث نگرانی فزاینده بود. از منظر ایالات متحده که همچنان حماس را به عنوان یک گروه تروریستی خطرناک تلقی میکرد قطر، مصداق معمایی بود که نشانگر پیچیدگی برخورد با خاورمیانه در طول آن زمان آشفته بود. به لحاظ جغرافیایی به نظر میرسید قطر، مثل یک انگشت کوچک بود که از سمت عربستان سعودی به سوی خلیجفارس اشاره دارد. این کشور با مساحت ۴۴۰۰ مایل مربع، کوچکتر از نصف اندازه ایالت ورمونت آمریکا است اما ذخایر گسترده نفت و گاز طبیعی در آن برکت کرده و از لحاظ سرانه، یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان به شمار میآید.
این کشور تنها حدود یکچهارم میلیون نفر شهروند قطری دارد، اما برای چرخاندن چرخهای کشور، چندین برابر این تعداد، کارگر خارجی وارد قطر میشوند. در سال ۱۹۹۵ شیخ حمد برای اینکه امیر شود پدرش را از حکومت خلع کرد و طولی نکشید که جایگاه قطر را ارتقاء داد. در دوران حکومت او، دوحه پایتخت پررونق این کشور رقیب دوبی و ابوظبی که قطبهای منطقهای تجارت و فرهنگ و تلویزیون بودند، مطرح گردید و تلویزیون ماهوارهای قطر به نام شبکه الجزیره به تاثیرگذارترین منبع اخبار در خاورمیانه و وسیلهای برای نفوذ این کشور در کل منطقه تبدیل شد.
قطر هم مانند همسایگانش در خلیجفارس، گامهای اندکی در راه دموکراسی یا احترام به حقوق بشر جهانی برداشته بود اما روابط مستحکم راهبردی و امنیتی خود را با ایالات متحده حفظ کرده و میزبان یک پایگاه هوایی مهم آمریکا بود. حفظ این تعادل از سوی آمریکا (برقراری ارتباط با کشورهایی که قائل به دموکراسی نبودند) در تمام کشورهای حاشیه خلیجفارس در طول بهار عربی به بوته آزمایش در آمده بود. امیر قطر و حمدبن جاسم برای استفاده از تغییر و تحولات منطقهای مانوری را آغاز کردند تا قطر را به عنوان قهرمان انقلابهای منطقه مطرح کنند. هدف آنها این بود که کشور کوچک خود را با پشتیبانی از اخوانالمسلمین و سایر اسلامگرایان سراسر منطقه، به قدرتی مهم در خاورمیانه تبدیل نمایند. سایر پادشاهیهای خلیجفارس واهمه داشتند که ورود به چنین مسیری به بیثباتی در کشورهایشان منجر شود اما قطر آن را فرصتی برای تاثیرگذاری بر بازیگران جدید منطقهای در حال ظهور و تفوق بر دیدگاههای فرهنگی محافظهکار آنان میدانست، ضمن اینکه فرصتی بود تا توجهات را از فقدان اصلاحات در کشورش منحرف نماید.
امیر قطر و حمدبن جاسم، به مدد قدرت نرم شبکه الجزیره و دسته چکهای تمام نشدنی از «مرسی» در مصر حمایت مالی کردند و به شورشیان اسلامگرا در لیبی و سوریه سلاحهای زیادی دادند و در غزه، روابط جدیدی با حماس برقرار کردند. همچنین جتهای جنگنده قطر کمک کردند تا منطقه پرواز ممنوع در لیبی برقرار شود. آن روزها به هر کجا که رو میکردیم، دستان قطر را میدیدیم.
447
گرفتن انگشت اتهام به سوی اسرائیل
سفر من به منطقه، تور دیپلماتیک قابل توجه و بسیار موفقی بود و در برخی موارد هم تلاشهای قطر همسو با تلاشهای ما بود. اما از منظر دیگر کشورهای عربی و اسرائیل، حمایت قطر از نیروهای اسلامگرا و عناصر افراطی تهدیدی رو به رشد به حساب میآمد. سفر امیر قطر به غزه، مشکلات را آشکارتر کرد. (در سال ۲۰۱۳، با عقبنشینی اسلامگرایان در مصر و سایر کشورها، امیر قطر به نفع پسرش از قدرت کنارهگیری کرد و حمد بنجاسم هم جای خود را به فردی که منصب پایینتری داشت و معاون سابق وزیر کشور بود، واگذار نمود. در سال ۲۰۱۴، هنگامی که عربستان سعودی، بحرین و امارات متحده عربی سفرای خود را از قطر فراخواندند، رابطه بین کشورهای خلیجفارس به پایینترین سطح خود رسید.) زمانی که امیر قطر مشغول بازدید از غزه بود، یک کارخانه اسلحهسازی در خارطوم سودان منفجر شد. مقامات سودانی گفتند که چهار جنگنده از سمت شرق وارد خاک این کشور شدند و کارخانه را بمباران کردند که منجر به کشته شدن دو نفر گردید. آنها انگشت اتهام را مستقیما به سوی اسرائیل گرفتند. این اولینبار نبود. در طول چهار سال گذشته، سودان، اسرائیل را به انجام چند حمله هوایی علیه اهدافی در کشور متهم کرده بود. درست در ماه سپتامبر همان سال، یک محموله موشک و مهمات به مقصد غزه در جنوب خارطوم منهدم شده بود. اسرائیلیها از اظهارنظر درباره انفجار کارخانه امتناع کردند، اما یک مقام ارشد وزارت جنگ به این نکته اشاره کرد که سودان «از سوی ایران حمایت میشود و خاک این کشور مسیری است برای انتقال سلاحهای ایرانی به تروریستهای حماس و جهاد اسلامی از خاک مصر.» قطعاً سودان سابقه پرفراز و نشیبی در امر تروریسم داشت. در اوایل دهه ۹۰ میلادی این کشور به اسامه بنلادن پناه داده و در سال ۱۹۹۳، ایالات متحده این کشور را به عنوان حامی تروریسم معرفی کرده بود. سودان همچنین روابط نزدیکی با ایران و حماس داشت. اندکی پس از انفجار کارخانه اسلحه، دو کشتی جنگی ایرانی به بندر سودان رسیدند. چند هفته بعد، خالد مشعل، رهبر حماس هم به خارطوم سفر کرد. روی هم رفته تمام این عوامل از جمله شلیک راکت از سوی غزه، بیثباتی در سینا، نمایش قدرت قطر، دخالت ایران و قاچاق سلاح از سودان، وضعیتی به شدت قابل اشتعال را در پاییز سال ۲۰۱۲ ایجاد کرد و در ماه نوامبر، دیگ منطقه به جوش آمد.
در ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲، من به همراه لئون پانهتا، وزیر دفاع و مارتین دمپسی، فرمانده ستاد مشترک ارتش، در شهر «پرث» استرالیا به منظور مشاوره سالانه با متحدان استرالیایی خود در یک مرکز کنفرانس واقع در پارک «کینگ» که مشرف به شهر و رودخانه «سوان» بود، گردهم آمدیم. در حالی که جلسه بعدازظهر رو به اتمام بود، به لئون خبر دادند که «اهود باراک» به صورت اورژانسی تلاش کرده تا با او تماس بگیرد. «پانه تا» به قسمت آشپزخانه رفت تا منتظر دریافت تماس امن از اورشلیم شود. بعد از ناهار، او در پاسیوی سالن کنفرانس به من و ژنرال دمپسی ملحق شد تا گزارش تماسش با باراک را به اطلاع ما برساند.
448
من از صورتش میتوانستم بخوانم که...
در حالی که جلسه بعدازظهر رو به اتمام بود، به لئون خبر دادند که «اهود باراک» به صورت اورژانسی تلاش کرده تا با او تماس بگیرد. «پانه تا» به قسمت آشپزخانه رفت تا منتظر دریافت تماس امن از اورشلیم شود. بعد از ناهار، او در پاسیوی سالن کنفرانس به من و ژنرال دمپسی ملحق شد تا گزارش تماسش با باراک را به اطلاع ما برساند. من از صورتش میتوانستم بخوانم که اوضاع رو به پیچیدهتر شدن میرفت. ارتش اسرائیل قصد داشت که یک حمله هوایی مهم علیه شبه نظامیان غزه به راه بیندازد. قرار بود بمباران به زودی آغاز گردد. از شهر آرام «پرث»، چشمانداز یک جنگ دیگر در خاورمیانه از میلیونها مایل دورتر (در واقع حدود هفت هزار مایل) احساس میشد، اما احتمال شروع این جنگ به شدت جدی بود. به پانه تا و دمپسی گفتم که پاسخ اسرائیل قابل درک است. راکتهای حماس به طور فزایندهای در حال پیشرفت و دقیق شدن بودند تا جایی که حتی تلآویو را که مایلها دورتر از مرز است، تهدید میکند. ساکنان آنجا از زمان جنگ خلیجفارس در سال ۱۹۹۱، یعنی زمانی که صدام حسین، موشک اسکاد به سوی اسرائیل شلیک کرد، با هشدار حمله هوایی مواجه نشدهاند. هر کشوری حق دفاع از خود را دارد و از هیچ کشوری نمیتوان انتظار داشت که چنین تحریکاتی را بپذیرد. هنوز هم هرگونه تشدید خشونت باعث میشود که خویشتنداری در آن وضعیت، بسیار دشوارتر شود و هیچکس نمیخواست شاهد تکرار جنگ تمام عیاری باشد که تنها چهار سال قبل رخ داده بود.
اولین دور عمده حملات هوایی به کشته شدن «احمد الجعبری» منجر شد، تروریستی که به طراحی بسیاری از حملات علیه اسرائیل طی سالهای گذشته، متهم بود. در طول دو روز بعد، افرادی از هر دو طرف کشته شدند. صفحه اول روزنامه نیویورک تایمز در ۱۶ نوامبر، پر از عکسهای پرهیجان از تشییع جنازه در غزه و اورشلیم بود که در کنار هم چاپ شده بودند.
براساس اظهارات مقامات اسرائیل، آن هفته بیش از ۱۵۰۰ راکت از غزه شلیک شد. شش اسرائیلی، چهار غیرنظامی و دو سرباز کشته شده و بیش از دویست نفر هم زخمی شدند. به دلیل ادامه موشکباران، بسیاری از خانوادههای اسرائیلی مجبور شدند خانههای خود در مناطق جنوبی نزدیک به غزه را ترک کنند.
صدها فلسطینی در حملات هوایی ارتش اسرائیل که آن را «عملیات ستون دفاعی» نامگذاری کرده بود، کشته شدند. من به طور مکرر از «دان شاپیرو» و تیم او در سفارتمان در تلآویو و از کارشناسانمان در واشنگتن، اخبار جدید را دریافت میکردم. «بیل برنز» معاون وزارت خارجه هم که در زمان وزارت «کالین پاول» مسئول ارشد خاورمیانه بود، یکبار دیگر، اطلاعات این منطقه را برایم جمعآوری کرد.
«بیل» و من متفقالقول بودیم که فرصت محدودی وجود دارد تا تشدید دیگریها از مسیر دیپلماسی، متوقف شود.
با «محمد عمر»، وزیر خارجه مصر تماس گرفتم تا بررسی کنم آیا کاری هست که مصر بتواند برای توقف تنشها انجام دهد. «عمر» درباره حملات هوایی اسرائیل گفت: «ما نمیتوانیم این اقدام را بپذیریم.» اگر چه مبارک با رئیسجمهور مرسی، یکی از رهبران اخوانالمسلمین جابهجا شده بودند، اما امیدوار بودم که مصر یک میانجی مهم و حامی صلح باقی بماند.
449
وقتی که یادداشتها را مقایسه میکردیم
من از عمر خواستم که در مورد شأن و جایگاه مصر حساس باشد و به او گفتم: «فکر میکنم نقش شما در اینباره خیلی مهم است و از شما میخواهم هر آنچه که میتوانید برای تنشزدایی از وضعیت موجود انجام دهید. در ادامه افزودم که مصر باید با حماس صحبت کند و از آنها بخواهد تا بمباران اسرائیل را متوقف نماید. اینگونه استدلال کردم که اسرائیل فقط از خودش دفاع میکند و «هیچ کشوری در کره زمین نیست که راحت بنشیند و شلیک راکت به سوی مردمش را تحمل کند.» عمر موافقت کرد که در اینباره تلاش کند و گفت: «امیدوارم که هر دوی ما بتوانیم جلوی این دیوانگی را بگیریم. لازم است با یکدیگر از نزدیک تلاش کنیم.»
در حالی که در استرالیا از «پرث» به «آدلاید» و سپس به سنگاپور رفتم، رئیسجمهور اوباما و من ارتباط نزدیک خود را حفظ کردیم و برای وارد آوردن فشار بر همتایانمان در غرب آسیا هماهنگ بودیم. او به مرسی تکیه داشت، با نخستوزیر نتانیاهو و اردوغان مشورت کرد و از تمام طرفها خواست تا به دنبال آتشبس باشند. وقتی که یادداشتها را مقایسه میکردیم، به این فکر افتادیم که آیا تعامل مستقیمتر، منطقی است یا خیر. برای متوقف کردن جنگ، آیا باید به غرب آسیا سفر میکردم؟ هیچکدام از ما به قطع یقین مطمئن نبودیم که سفر ما عاقلانهترین کار باشد. اولین نکته این بود که من و رئیسجمهور کارهای جدی برای حضور در آسیا داشتیم. پس از یک توقف کوتاه در سنگاپور، برنامهریزی کردم تا رئیسجمهور اوباما را در تایلند ملاقات کنم و به همراه او برای یک دیدار تاریخی به برمه بروم. این سفر به منظور تقویت دموکراسی نوپای این کشور صورت میگرفت. سپس قرار بود برای حضور در اجلاس بزرگ رهبران آسیایی که انتظار میرفت دیپلماسی شکننده بر سر دریای جنوبی چین، موضوع اصلی آن باشد، به کامبوج برویم. توجه شخصی من ارزش فراوانی برای آسیا داشت، بنابراین، ترک این قاره در آن زمان برای آمریکا هزینه داشت.
اما این همه ماجرا نبود: رئیسجمهور به شکل قابل درکی درباره نقش واسطهگری مستقیم ما در میانه یک جنگ آشفته دیگر در غرب آسیا محتاط بود. اگر تلاش میکردیم تا آتشبس را میانجیگری کنیم و شکست میخوردیم، همانگونه که به نظر میرسید کاملا محتمل باشد، این امر، آبرو و اعتبار آمریکا را در منطقه تضعیف میکرد. حتی این شانس هم وجود داشت که تعامل مستقیم آمریکا هزینه صلح را با بالا بردن خصوصیات درگیری افزایش دهد و باعث شود هر دو طرف در مواضع خود به هنگام مذاکره پافشاری کنند. این آخری چیزی بود که رئیسجمهور، من یا آمریکا به آن نیاز داشتیم. همانطور که برنامهریزی شده بود، به سفر آسیایی خود ادامه دادم و تا آنجا که میتوانستم با رهبران مهم غرب آسیا و متحدین نگران اروپایی، تلفنی گفتوگو کردم. در هر تماسی، استدلال میکردم که بهترین راه، آتشبس همزمان بین اسرائیل و حماس است.
450
مواجه شدن دیپلماسی تلفنی با واقعیتی دشوار
همانطور که برنامه ریزی شده بود، به سفر آسیایی خود ادامه دادم و تا آنجا که میتوانستم با رهبران مهم غرب آسیا و متحدین نگران اروپایی، تلفنی گفتگو کردم. در هر تماسی، استدلال میکردم که بهترین راه، آتش بس همزمان بین اسرائیل و حماس است.
خطر جنگ بالا بود. کابینه اسرائیل هفتاد و پنج هزار نیروی ذخیره برای تهاجم زمینی احتمالی به غزه را فراخوانده بود. همانگونه که احتمال میدادم، این کار، وقوع مجدد جنگ ژانویه سال ۲۰۰۹ را شکل میداد که تلفات وحشتناکی از مردم غزه گرفت و به شهرت جهانی اسرائیل لطمه وارد کرد. حل کردن این بحران پیش از آنکه به جنگی زمینی تبدیل شود، ضروری بود. تنها خبر خوب این بود که سامانه دفاع هوایی گنبد آهنین که آمریکا به منظور محافظت از اسرائیل در برابر موشکها، در ساخت آن کمک کرده بود، حتی بهتر از حد انتظار عمل کرده بود. ارتش اسرائیل گزارش داد میزان موفقیت این سامانه به گونهای بوده که بیش از ۸۰ درصد تمام راکتها را هدف قرار داده است. حتی اگر این آمار، برآوردی سخاوتمندانه بوده باشد، میزان موفقیت این سامانه شگفت آور بود. هنوز هم یک راکت شلیک شده از غزه که به اهدافش اصابت کند برای اسرائیلیها زیاد بود و آنها مصمم بودند تا انبارها و سایتهای پرتاب راکت در غزه را هدف قرار دهند.
وقتی در روز ۱۸ نوامبر در بانکوک به رئیس جمهور اوباما پیوستم، به او گزارش دادم که دیپلماسی تلفنی من با واقعیتی دشوار مواجه شده است: هیچکدام از طرفین حاضر نیستند پاپیش گذاشته و کوتاه بیایند. او هم چنین واقعیتی را از تماسهای تلفنی خود دریافته بود.
به همین دلیل بود که من بر ایده آتش بس همزمان اصرار داشتم و از هر دو طرف میخواستم که همزمان از آستانه جنگ بازگردند. من به حمد بن جاسم، نخست وزیر و وزیر امور خارجه قطر، نیم ساعت پس از رسیدن به بانکوک هشدار دادم: «حماس تلاش میکند پیش از آتش بس، شرط بگذارد. اسرائیل هرگز آن را نخواهد پذیرفت و ما بیش از چهل و هشت ساعت با حمله زمینی اسرائیل که ویرانگر خواهد بود، فاصله نداریم.»
رئیس جمهور و من به صورت خصوصی با پادشاه بیمار تایلند در بیمارستانی در بانکوک دیدار کردیم و با هم در اطراف معبد «وات فو» قدم زدیم. در آن معبد، بزرگترین مجسمه طلایی «بودای دراز کشیده» قرار داشت که طول آن بیش از ۱۵۰ فوت بود. علیرغم محیطی که در آن بودیم، گفتگوی ما ادامه پیدا کرد تا به موضوع غزه رسید. هیچ شکی در ذهن ما وجود نداشت که اسرائیل حق دفاع از خود را دارد. اما این را هم میدانستیم که حمله نظامی برای همه کشورهای دخیل، فاجعه بار است.
دو روز پس از آن، اوضاع آنچنان وخیم شد که تصمیم گرفتم ایده ترک آسیا و سفر به خاورمیانه برای مداخله شخصی در این جنگ را بار دیگر با رئیس جمهور مطرح کنم. این کار، مملو از خطر بود، اما اگر ما در میانجیگری شکست میخوردیم، خطر یک جنگ قریب الوقوع گسترده تر آنقدر زیاد میشد که هیچ چیزی نمی توانست مانع آن گردد.
451
زمان عمل بود
دو روز پس از آن، اوضاع آنچنان وخیم شد که تصمیم گرفتم ایده ترک آسیا و سفر به خاورمیانه برای مداخله شخصی در این جنگ را بار دیگر با رئیسجمهور مطرح کنم. این کار، مملو از خطر بود، اما اگر ما در میانجیگری شکست میخوردیم، خطر یک جنگ قریبالوقوع گسترده تر آنقدر زیاد میشد که هیچ چیزی نمیتوانست مانع آن گردد. اولین کاری که آن روز صبح انجام دادم، این بود که به سوئیت رئیسجمهور در طبقه فوقانی هتل زیبای «رافل لو رویال» در شهر « پنوم پن» کامبوج رفتم. او هنوز در حمام بود، بنابراین چند دقیقه صبر کردم. وقتی مشغول نوشیدن قهوه صبحگاهی خود شد، درباره اینکه چه باید بکنیم صحبت کردیم. او همچنان محتاط بود. رفتن من برای متوقف کردن خشونت، دقیقا چقدر شانس داشت؟ آیا این سفر به معنی تضعیف اسرائیل به نظر میرسید؟ تبعات ناخواسته قرار گرفتن آمریکا در وسط این اوضاع آشفته چه بود؟ ما درباره تمام این سوالات و بیش از آنها، بحث و گفتوگو کردیم. در پایان، به این نتیجه رسیدیم که صلح در غرب آسیا، اولویت ضروری امنیت ملی است؛ جلوگیری از یک زمینی دیگر در غزه ضروری است و هیچ جایگزینی برای رهبری آمریکا وجود ندارد.
رئیسجمهور هنوز ۱۰۰ درصد رضایت نداشت اما موافق بود که من برای رفتن، باید آماده شوم. «هما» و تیم همراه ما برای انتقال تدارکات از کامبوج به اسرائیل، که دقیقاً مسیر معمول من نبود، کار خود را آغاز کردند. دو روز پیش از عید شکرگزاری بود و نمیشد گفت که اینکار چقدر طول میکشد، بنابراین، هر کدام از کارکنانم که میخواستند در معیت رئیسجمهور با هواپیمای اختصاصی «ایر فورس وان» به رایگان به ایالتهای آمریکا بازگردند را تشویق به آماده کردن مقدمات سفر نمودم.
اواخر صبح همان روز، یکبار دیگر رئیسجمهور و من در یک «اتاق انتظار» موقت در مرکز کنفرانس وسیع «کاخ صلح» در پنوم پن گردهم آمدیم. در یک فضای کوچک که توسط لولهها و پردهها محصور شده بود، باز هم جوانب مثبت و منفی کار را بررسی کردیم.
«جیک سالیوان»، «تام دانیلون» و «بن رودز» برای گفتوگوهای نهایی به ما پیوستند. «دانیلون» به این جهت که در طول سالهای گذشته، تجارب بسیار تلخی از حوادث ناگوار در غرب آسیا داشت، بیقرار بود اما در نهایت موافقت کرد که من باید بروم. رئیسجمهور به تمام استدلالها گوش کرد و سپس تصمیمش را گرفت. زمان عمل بود. ممکن بود موفق نشویم، اما مطمئن بودیم که تلاشمان را خواهیم کرد.
رئیسجمهور میگفت که در راه بازگشت به واشنگتن، پیش از اینکه هواپیمای اختصاصی رئیسجمهور فرود بیاید و برای اینکه تلاش کند تا پیشرفتی حاصل شود با «مرسی» و «نتانیاهو» تماس خواهد گرفت. مشاوره او هنگام خداحافظی، تشویقی آشنا بود. درست مانند وقتی که درباره سرنوشت
«چن چوان چنگ»، نابینای فعال حقوق بشر چینی گفتوگو میکردیم، پیام رئیسجمهور واضح بود: «خرابکاری نکنید!» اینبار هم وقت خداحافظی همان جمله را گفت اما قصد من این نبود.
در پرواز یازده ساعته از کامبوج به اسرائیل، درباره پیچیدگیهای این بحران، طولانی و سخت فکر کردم. بدون شناخت مسیری که این راکتها پیش از پرتاب طی کرده بودند، امکان نداشت که اوضاع جاری غزه را درک کرد. این راکتها از ایران به سودان رفته و از آنجا هم در نهایت به دست حماس رسیده بودند و شناخت این ارتباط برای امنیت منطقه معنادار بود.
452
از ثبات سیاسی فاصله داشت
در پرواز یازده ساعته از کامبوج به اسرائیل، درباره پیچیدگیهای این بحران، طولانی و سخت فکر کردم. بدون شناخت مسیری که این راکتها پیش از پرتاب طی کرده بودند، امکان نداشت که اوضاع جاری غزه را درک کرد. این راکتها از ایران به سودان رفته و از آنجا هم در نهایت به دست حماس رسیده بودند و شناخت این ارتباط برای امنیت منطقه معنادار بود. همچنین باید نقش فزایندهای که تکنولوژی بازی میکرد، درک میشد. راکتها روز به روز پیچیدهتر میشدند اما دفاع هوایی اسرائیل هم پا به پای آن میآمد. اما کدام یک قاطعیت خود را ثابت میکرد؟ پس از آن باید این امر که درگیریهای سوریه چگونه موجب به وجود آمدن اصطکاک بین حماس سنی و پشتیبانان شیعه خود در دمشق و تهران شده است، مورد بررسی قرار میگرفت. این در حالی بود که حزب سنی اخوانالمسلمین در قاهره سر برآورده بود و جنگ داخلی سوریه ادامه داشت. اما رشد روزافزون بیثباتی در سینا و فشاری که این عامل بر دولت جدید مصر وارد میآورد چه نقشی داشت؟ اسرائیل، انتخابات را در پیش و ائتلاف نتانیاهو از ثبات سیاسی فاصله داشت.
سیاست خارجی اسرائیل چگونه میتوانست با موضع خود بر غزه اثر بگذارد؟ تمام این سوالات و بیش از آنها، زمانی که تلاش میکردم درباره آتشبس مذاکره کنم، در ذهنم جولان میدادند. از هواپیما با «گیدو وستروله» وزیر امور خارجه آلمان که برای مشورت در اورشلیم به سر میبرد، تماس گرفتم. او به من گفت: «من در هتلی اقامت دارم که شما هم قرار است در آن اقامت کنید - اینجا وضعیت قرمز است و ما باید اتاقهایمان را ترک کنیم. نمیتوانی تصورش را هم بکنی که چقدر اوضاع آشفته است.»
حدود ساعت ۱۰ شب ۲۰ نوامبر، در فرودگاه بن گوریون تلآویو فرود آمدیم و مسیر سی دقیقهای به سمت دفتر نتانیاهو را طی کردیم. از پلهها بالا رفتم و با نخستوزیر و گروه کوچکی از دستیارانمان جلسه گذاشتیم. اسرائیلیها به ما گفتند آنها پیش از این گفتوگو با مصریها که نماینده حماس هستند را آغاز کردهاند اما آنها بر حل موضوعات قدیمی و دشوار مربوط به تحریمهای غزه، آزادی جنبشهای مردم غزه، حق ماهیگیری در دریا و سایر تنشهای موجود اصرار دارند. نتانیاهو و تیمش نسبت به اینکه توافقی حاصل شود، بسیار بدبین بودند. آنها میگفتند اگر چیزی تغییر نکند، درباره آغاز تهاجمی زمینی به غزه جدی هستند. به من وقت دادند اما نه برای مدت طولانی. کار من اکنون آغاز شده بود. در حالی که مشغول گفتوگو بودیم و ساعتها سپری میشد، کارکنان دفتر نخستوزیر اسرائیل، چرخهای دستی حاوی غذا که پر از ساندویچ پنیر کبابی و شيريني خامهدار و بستنيدار بود را توزیع میکردند. این فستفودها در حالی در میانه استرس کاری صرف میشد که هیچکس به ساعتش نگاه هم نمیکرد. از اینکه نتانیاهو و تیمش سخنانم را قطع نکردند، سپاسگذار بودم و این در حالی بود که آنها حرف یکدیگر را قطع و گفتههای دیگران هم را نقض میکردند، حتی خود نخستوزیر هم اینگونه بود. نتانیاهو برای تهاجم نظامی تحت فشار شدیدی قرار داشت.
نظرسنجیها در اسرائیل، به خصوص در میان حزب لیکود نتانیاهو، از حمایت قوی از چنین اقدامی حکایت داشت. اما فرماندهان نظامی اسرائیل درباره تعداد بالای تلفات نگران بودند و نتانیاهو هم در مورد تبعات منطقهای آن دلواپس بود.
453
کاستن توانمندی موشکهای برد بلند
نظرسنجیها در اسرائیل، به خصوص در میان حزب لیکود نتانیاهو، از حمایت قوی از چنین اقدامی حکایت داشت. اما فرماندهان نظامی اسرائیل درباره تعداد بالای تلفات نگران بودند و نتانیاهو هم در مورد تبعات منطقهای آن دلواپس بود؛ اینکه مصر چگونه واکنش نشان میداد و آيا حزبالله حملات خود را از لبنان آغاز میکرد؟ ما همچنین میدانستیم که ارتش در طول ساعات اولیه حملات هوایی مداوم به بیشتر اهداف خود دست یافته است از جمله کاستن توانمندی موشکهای برد بلند حماس و گنبد آهنین هم در حمایت از شهروندان اسرائیلی عملکرد خوبی داشت. نتانیاهو خواهان جنگ زمینی نبود اما برای یافتن راه خروجی که به اسرائیل اجازه میداد از این جنگ خلاص شود و تنشها را کاهش دهد آنهم بدون اینکه به نظر برسد در مواجهه با مبارزه طلبی حماس کوتاه آمده است، دچار دردسر شده بود. عقب نشینی اسرائیل تنها این معنی را داشت که موجبات خشونت بیشتر حماس در آینده را فراهم کند. این در حالی بود که مبارک از قدرت کنار رفته بود و اسرائیل به دولت جدید اخوانالمسلمین در قاهره اعتماد نداشت.
همین امر باعث شده بود که نقش ایالات متحده حتی مهمتر شود. یکی از مقامات اسرائیلی هم بعدها به من گفت که این سختترین انتخابی بود که نتانیاهو به عنوان نخستوزیر با آن مواجه گردید. به آنها گفتم قصد دارم روز بعد به قاهره بروم و میخواهم سندی به همراه داشته باشم تا بتوانم به عنوان مبنایی برای مذاکرات نهایی به رئیسجمهور مرسی ارائه کنم. عقیده داشتم نکته اصلی، اطمینان یافتن از این امر بود که چند مورد اندک وجود داشته باشد تا اسرائیلیها در صورتی که به آنها اصرار شود، مایل باشند بر سر آنها مصالحه کنند، در نتیجه مرسی میتوانست اینگونه احساس کند که توافق خوبی برای فلسطینیها به دست آورده است. ما بارها و بارها درباره خصوصیات توافق بدون اینکه به فرمولی کارآمد دست یابیم، گفتوگو کردیم. جلسه را پس از نیمهشب تمام کردیم و به طرف هتل قدیمی هشتاد ساله «شاه داوود» رفتم تا چند ساعتی خواب ناآرام داشته باشم. به نظر میرسید که این ماموریت دیپلماتیک بیش از آنکه موفق باشد، به شکست نزدیکتر است و سربازان اسرائیل به غزه وارد خواهند شد. هنگام صبح به رامالله رفتم تا با عباس مشورت کنم. اگرچه تاثیرگذاری او در این مورد محدود شده بود، نمیخواستم او را حذف کنم و در جنگ قدرت میان فلسطینیها به هیچوجه نمیخواستم مشروعیت را متوجه حماس نمایم. همچنین میدانستم که حکومت خودگردان فلسطینی علیرغم حکومت حماس در غزه به هزاران نفر از مردم آنجا حقوق و حق الزحمه پرداخت میکند، بنابراین، به همراه داشتن حمایت عباس برای آتش بس مفید بود.
مقر تشکیلات خودگردان در رامالله برایم آشنا بود. این ساختمان که به نام «المقاطعة» معروف بود، در اصل به عنوان قلعه انگلیسیها در دهه ۱۹۲۰ میلادی ساخته شد و در سال ۲۰۰۲، هنگامی که ارتش اسرائیل این ساختمان را در حالی که یاسر عرفات و دستیاران ارشدش در آن حضور داشتند محاصره کرد و در نهایت بخش اعظم آن را تخریب نمود، مشهور شد. در سال ۲۰۱۲، نشانههای اندکی از آن تاریخ خشونت آمیز در آن ساختمان وجود داشت. این مجموعه دوباره بازسازی شده بود و سنگ قبر عرفات هم در آنجا قرار داشت. یک گارد احترام فلسطینی نیز در حالی که بازدیدکنندگان برای ادای احترام میآمدند، در آنجا ایستاده بود. سالهای سختی برای عباس بود، محبوبیت او تضعیف شده و اقتصاد کرانه باختری افت کرده بود.
454
رایزنیهای پشت پرده
پس از پایان مهلت قانونی توقف شهرکسازی اسرائیلیها در اواخر ۲۰۱۰ و پس از اینکه عباس از مذاکرات مستقیم خارج گردید، او تصمیم گرفت از سازمان ملل بخواهد که فلسطین را به عنوان یک دولت مستقل به رسمیت بشناسد. او با طرح این ایده که تشکیل کشور فلسطین از طریق روشهای مسالمتآمیز قابل دستیابی است، موقعیت خود را به خطر انداخت. شیوه او مخالف با دیدگاه مبارزه مسلحانه حماس بود و شکست مذاکرات هم به شدت موقعیت سیاسی او را تضعیف کرده بود. عباس احساس میکرد اگر بخواهد در قدرت باقی بماند لازم است راههای غیرخشن دیگری را بیابد و به ارائه جایگزینهای مناسب برای افراطگرایان ادامه دهد. بعید بود که رای نمادین سازمان ملل (به تشکیل دولت فلسطین) کار زیادی برای زندگی روزمره فلسطینیها انجام دهد اما آنها اینگونه استدلال میکردند که بر چسب زدن به اسرائیل در صحنه جهانی و افشای انزوای تلآویو باعث تقویت عباس در کشورش میشود و ممکن بود اسرائیلیها را به سازش تشویق کند. مشکل این بود که رفتن به سازمان ملل، با این ایده بسیار مهم که صلح تنها از طریق گفتوگو بین طرفین و سازش دو طرف قابل دستیابی است، در تضاد بود. اقدامات یکجانبه، چه پیشنهاد تشکیل کشور مستقل فلسطینی در سازمان ملل متحد و یا
ساخت و ساز شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری، اعتمادسوز بود و ایجاد مصالحه را دشوارتر میساخت.
در سراسر سال ۲۰۱۱، برای متقاعد کردن عباس به منظور دست برداشتن از درخواستش در سازمان ملل تلاش ناموفقی داشتیم. این در حالی بود که تلاش میکردیم اطمینان یابیم آرای این طرح در شورای امنیت سازمان ملل برای پیشبرد آن به حد نصاب نرسد (میخواستیم چنانچه ممکن باشد از حق وتو استفاده نکنیم). همزمان به همراه کاترین اشتون از اتحادیه اروپا و تونی بلر،
کار بر روی چارچوبی را آغاز کردم تا گفتوگوهای مستقیم براساس شرایط مرجعی که رئیسجمهور اوباما در سخنرانی ماه می۲۰۱۱ مشخص کرده بود، دوباره آغاز شود. در سپتامبر ۲۰۱۱، دیپلماسی فعالی در مجمع عمومی سازمان ملل در جریان بود اما برای منصرف کردن عباس از تحویل دادخواستش و مجبور کردن او در این مسئله کافی نبود. به لطف رایزنیهای پشت پرده ما، طرح او در شورای امنیت راه به جایی نبرد. همه آنچه که عباس برای دردسرهایش به دست آورد - در کنار روابط تیره و تارش با ایالات متحده و اسرائیل - عضویت در یونسکو، آژانس فرهنگی سازمان ملل متحد بود.
او وعده کرد که سال ۲۰۱۲ دوباره بازگردد و مجدداً تلاش کند. حماس هم توجه فلسطینیها را به وسیله تیترهای خبری به عباس معطوف میکرد - بر مقاومت اسرائیل تاکید مینمود و او را فردی نشان میداد که مردمش را خسته و ضعیف کرده است. فکر میکنم او از دیدار من سپاسگذار بود اما وضعیتش او را افسرده کرده بود. پس از یک بحث نسبتاً نامرتبط، موافقت کرد که از تلاشهای صلحطلبانه من حمایت کند و برایم در قاهره آرزوی موفقیت کرد. سپس برای گفتوگویی دیگر با نتانیاهو به اورشلیم بازگشتم. مشاوران او نیمهشب زنگ زدند و از ما خواستند پیش از عزیمت به قاهره، جلسه دیگری داشته باشیم.
455
این عبارت را قبول ندارم
موضوعات را یک به یک بررسی کردیم و مقداری که اسرائیلیها میتوانستند بدون مشکل مصالحه کنند را مورد بررسی قرار دادیم و درباره اینکه مسائل مصریها چگونه با این مسائل برخورد خواهند کرد همفکری کردیم. در پایان جلسه به راهبردی دست یافته بودیم و من، متن مورد تایید اسرائیلیها را در اختیار داشتم تا به عنوان پایهای برای مذاکرات آن را به مصر ببرم. سپس به طرف فرودگاه راهی شدم. وقتی در مسیر بودیم، خبر انفجار یک اتوبوس در تلآویو به دستمان رسید که اولین مورد طی سالهای گذشته بود. دهها نفر از مردم آسیب دیده بودند. آن انفجار، یادآوری شومی از ضرورت ماموریت من بود.
اواسط بعدظهر ۲۱ نوامبر، به کاخ ریاست جمهوری قاهره رسیدم، جایی که پیش از آن بارها در آنجا با مبارک ملاقات کرده بودم. کارکنان و خدمه تغییر نکرده بودند اما اکنون اخوانالمسلمین مسئولیت آنجا را به عهده داشت. تا آن زمان هم مرسی، پیمان کمپ دیوید با اسرائیل که نخستین سنگ بنای ثبات منطقه برای چندین دهه بود را تایید نموده بود اما اگر اسرائیل دوباره به غزه حمله میکرد، تایید او از این پیمان چه مدت دوام داشت؟ آیا او به دنبال تاکید مجدد بر نقش سنتی مصر به عنوان میانجی و مصلح بود و میخواست خود را به عنوان یک سیاستمدار و دولتمرد بینالمللی معرفی کند؟ یا اینکه قصد داشت از خشم عمومی مردم بهرهبرداری کرده و خود را به عنوان تنها مردی در خاورمیانه که یارای مقابله با اسرائیل را دارد نشان دهد؟ ما در آستانه قرار دادن او در بوته آزمون بودیم. مرسی سیاستمداری غیرمعمول بود. تاریخ او را از فرش به عرش رسانده بود. در بسیاری از موارد او دچار مشکلاتی میشد که نمیتوانست از آن خارج شود و تلاش میکرد در شرایط بسیار دشوار یاد بگیرد که چگونه از ابتدا حکومت کند. مرسی به وضوح عاشق قدرت موقعیت جدیدش و سرمست رقص قدرت بود (تا جایی که همین قدرت او را از پای درآورد). حداقل در مورد غزه خیالم راحت بود که میدیدم او بیش از آنکه فردی عوامفریب به نظر برسد، به حصول توافق علاقمند است. ما در دفترش به همراه گروه کوچکی از مشاورانش با او ملاقات کردیم و خط به خط شروع به بررسی سندی کردیم که من از جانب نخستوزیر اسرائیل به همراه آورده بودم. مرسی را تشویق کردم که به فکر نقش راهبردی مصر در منطقه و نقش خودش در تاریخ باشد.
او به خوبی انگلیسی صحبت میکرد و دکترای خود را در سال ۱۹۸۲ از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در رشته علم مواد اخذ کرده بود و تا سال ۱۹۸۵ در دانشگاه ایالتی نورتریج کالیفرنیا تدریس میکرد. او هر یک از عبارتهای متن را مورد بررسی قرار میداد و میپرسید: «این عبارت یعنی چه؟ آیا این درست ترجمه شده است؟» در یک مورد هم گفت که «من این عبارت را قبول ندارم» من هم پاسخ دادم که شما در پیشنویس اولیه خود همین موضوع را پیشنهاد دادهاید.» او هم میگفت: «عجب، پیشنهاد دادهایم؟» و موافقت کرد.
456
یک قدرت مهم منطقهای
او به خوبی انگلیسی صحبت میکرد و دکترای خود را در سال ۱۹۸۲ از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در رشته علم مواد اخذ کرده بود و تا سال ۱۹۸۵ در دانشگاه ایالتی نورتریج کالیفرنیا تدریس میکرد. او هر یک از عبارتهای متن را مورد بررسی قرار میداد و میپرسید: «این عبارت یعنی چه؟ آیا این درست ترجمه شده است؟ » در یک مورد هم گفت که «من این عبارت را قبول ندارم» من هم پاسخ دادم که شما در پیشنویس اولیه خود همین موضوع را پیشنهاد دادهاید.» او هم میگفت: «عجب، پیشنهاد دادهایم؟» و موافقت کرد. او حتی در یک مورد در مذاکرات، «عمر موسی» وزیر امور خارجه را کنار گذاشت و امتیازی کلیدی پیشنهاد کرد. پیشنهاد او مختصر و شامل مهمترین ایده بود. براساس «ساعت صفر» توافق شده، اسرائیل همه مخاصمات خود در غزه، زمین، دریا و آسمان را متوقف میکرد و گروههای فلسطینی نیز پرتاب موشک و حملات دیگر در طول مرزها را پایان میدادند. مصر هم به عنوان ضامن و پایشگر عمل میکرد. بخش دشوار مسئله این بود که بعداً چه اتفاقی روی خواهد داد. هنگامی که اسرائیلها محدودیتها را در گذرگاههای مرزی کمتر کنند، آیا فلسطینیها خواهند توانست مواد غذایی و تجهیزات را به دست آورند؟ اسرائیل چگونه میتوانست مطمئن شود که حماس زرادخانه موشکی خود را مجددا بازسازی نکند؟ ما پیشنهاد کردیم که این مسائل پیچیده، «بیست و چهار ساعت پس از آغاز آتشبس» بررسی شوند. این ایده که مصر قادر باشد مذاکرات اصلی را پس از آنکه جنگ به پایان برسد، تسهیل کند، مبهم بود. نتانیاهو به من آزادی عمل داده بود تا درباره اینکه مسائلی که به طور خاص در این بند ذکر شده بود، مذاکره کنم و من به این آزادی عمل احتیاج داشتم.
مرسی بر روی برخی مسائل اصرار داشت و ما چندینبار درباره آن تجدیدنظر کردیم، در نهایت موضوع بدین صورت حل و فصل شد: «بازگشایی گذرگاهها، تسهیل نقل و انتقال مردم، انتقال کالاها، خودداری از محدود کردن جابجایی آزاد ساکنان و هدف قرار ندادن آنها در مناطق مرزی. روشهای اجرای این موارد باید بیست و چهار ساعت پس از آغاز آتشبس مورد بررسی قرار گیرند.» در سراسر مدت زمان گفتوگوها، مصریها با سران حماس و سایر گروههای افراطی فلسطین در غزه از جمله تعدادی از آنها که در واقع در دفاتر سرویسهای اطلاعاتی مصر در سراسر غزه مستقر بودند، از طریق تلفن در ارتباط بودند. تیم مرسی که در زمینه حکومتداری تازهکار بود، نسبت به فلسطینیها هیچ تجربه عملی نداشتند و به نظر میرسید از تحت فشار قرار دادن آنها برای به دست آوردن توافق، ناخشنود هستند. ما همچنان به مسئولین اخوانالمسلمین یادآوری میکردیم که آنها اکنون نماینده یک قدرت مهم منطقهای هستند و باید مسئولیت خود را انجام دهند.
من بارها رئیسجمهور اوباما را در جریان امر قرار دادم و چندینبار با نتانیاهو صحبت کردم. او و مرسی مستقیماً با یکدیگر صحبت نمیکردند، بنابراین من به عنوان مجری یک بازی پرمخاطره در مذاکرات تلفنی به ایفای نقش پرداختم و این در حالی بود که «جیک» و «آن پترسون» سفیر توانمند ما در قاهره در حال بررسی برخی از جزئیات دشوارتر با مشاوران مرسی بودند.
457
اگر میتوانستیم سر وقت پرواز کنیم
نتانیاهو قصد داشت تا کمک ایالات متحده و مصر را برای جلوگیری از ارسال سلاحهای جدید به غزه، به دست آورد. او نمیخواست تا حملات هوایی را پایان دهد و سپس یک یا دو سال بعد، خود را در موقعیتی غیرقابل دفاع بیابد. وقتی درباره این موضوع، به مرسی اصرار کردم، او هم موافقت کرد که این موضوع به منافع امنیتی مصر هم مربوط است. اما او در عوض از اسرائیل میخواست در اسرع وقت نسبت به بازگشایی مرزهای غزه به روی کمکهای بشردوستانه و سایر کالاها، افزون بر آزادی عمل بیشتر برای قایقهای ماهیگیری فلسطینیها در دریا متعهد بماند. نتانیاهو اگر اطمینانی از بابت سلاحها و توقف موشکباران دریافت نمیکرد، حاضر به انعطاف در این موارد نبود. هر دفعه که بحث میکردیم، به تفاهم، نزدیک و نزدیک تر میشدیم.
پس از ساعتها مذاکرات فشرده، به توافق دست پیدا کردیم. آتش در ساعت ۹ بعدازظهر به وقت محلی اجرایی میشد که فقط چند ساعت تا آن زمان باقی مانده بود. (این زمانی قراردادی بود، اما لازم بود تا پاسخی روشن به این سوال اساسی داده میشد که «خشونت چه زمانی متوقف خواهد شد؟») اما پیش از اینکه بتوانیم پیروزی را اعلام کنیم، کار دیگری بود که باید انجام میدادیم. توافق کردیم که رئیسجمهور اوباما به نتانیاهو زنگ بزند، هر دوی ما شخصا از او میخواستیم که با آتشبس موافقت کند و افزایش کمکهای آمریکا برای سرکوب قاچاق اسلحه به غزه را وعده کردیم. آیا این کار یک پوشش سیاسی بود تا نتانیاهو به کابینه و رایدهندگانش بگوید که به دلیل موافقت مهمترین متحد اسرائیل با او بوده که جنگ را متوقف کرده است؟
یا قصد داشته تا از طریق به تقلا انداختن رئیسجمهور آمریکا، رضایت شخصی خود را تامین کند؟ در هر صورت، اگر هر کدام از این دو مورد، همان چیزی بود که توافق را ایجاد میکرد، ما نیاز داشتیم تا همان را بپذیریم. این در حالی بود که تیم من با نگرانی ساعت را نگاه میکردند. ساعت به وقت قاهره ۶ و شب پیش از جشن شکرگزاری بود. مقررات نیروی هوایی درباره استراحت خدمه نیروی هوایی به زودی شروع میشد و این بدان معنی بود که ما نمیتوانستیم تا روز بعد، با هواپیما به آمریکا برویم. اگر میتوانستیم سر وقت پرواز کنیم، ممکن بود که بتوانیم، کارکنانمان را به موقع به کشور برگردانیم تا تعطیلات را با خانوادههای خود بگذرانند. سوسیس و تنها بوقلمونی که قرار بود به عنوان شام جشن شکرگزاری صرف کنیم، سالاد «تاکوی» معروف نیروی هوایی برای آن شب بود. این اولین تعطیلاتی نبود که با امور دیوانهوار دیپلماسی بین المللی، تهدید میشد و هیچیک از افراد تیم هم شکایت نمیکردند؛ آنها فقط میخواستند که کار به سرانجام برسد. در نهایت تمام کارها انجام شد، تماس (اوباما با نتانیاهو) برقرار گردید و از اورشلیم و واشنگتن پاسخ مثبت دریافت کردیم. «عصام الحداد»، مشاور امنیت ملی مرسی، زانو زد تا خدا را شکر کند.
458
یک سکوی پرتاب موشک
عمر موسی، وزیر امور خارجه و من از پلهها پایین آمدیم تا در کنفرانس شلوغ مطبوعاتی حاضر شویم و آتشبس موافقت شده را اعلام کنیم. ازدحام زیادی در آنجا وجود داشت و احساسات زیادی در جریان بود. عمر موسی از «مسئولیت تاریخی مصر نسبت به آرمان فلسطین» و «اشتیاق کشورش برای توقف خونریزی» و حفظ ثبات منطقه سخن گفت.
دولت جدید اخوانالمسلمین هرگز مانند آن روز به عنوانی دولتی شایسته به نظر نرسید. از رئیسجمهور مرسی برای میانجیگریاش تشکر و از توافقنامه ستایش نمودم. افزودم: «هیچ جایگزینی برای صلح عادلانه و پایدار وجود ندارد» تا «امنیت، کرامت و خواستههای مشروع فلسطینیها و اسرائیلیها را به طور یکسان ارتقاء دهد.» بنابراین، کار ما هنوز از سرانجامش فاصله بسیار داشت. وعده کردم که «در روزهای آتی، ایالات متحده برای تحکیم این پیشرفت، بهبود شرایط مردم غزه و تامین امنیت مردم اسرائیل با شرکایش همکاری کند.» وقتی که کاروان خودروهای ما آن شب در خیابانهای قاهره حرکت میکرد، به این فکر میکردم آتشبس چه مدت - یا حتی آيا - متوقف خواهد شد؟ منطقه، شاهد دورههایی از خشونت و امیدهای برباد رفته بوده است و کافی بود که تنها چند افراطگرا و یک سکوی پرتاب موشک، شعلههای جنگ را دوباره شعلهور کنند. هر دو طرف برای حفظ صلح باید سخت کار کنند و حتی اگر موفق میشدند، در روزهای آینده گفتوگوهای سختی درباره تمام موضوعات پیچیدهای که در توافقنامه پیشنهاد کردیم، در پیش بود.
می توانستم به سرعت دوباره به اینجا (قاهره) بازگردم و دوباره اوضاع را جفت و جور کنم. در ساعت ۹ شب، همانگونه که برنامهریزی شده بود، آسمان غزه آرام شد. اما در خیابانها، هزاران فلسطینی جشن گرفتند و رهبران حماس که در آخرین لحظات از یک حمله ویرانگر دیگر اسرائیل جسته بودند، اعلام پیروزی کردند. در اسرائیل، نتانیاهو با لحنی موقر اینگونه گمانهزنی کرد که در صورت عدم توقف آتشبس، هنوز «بسیار محتمل» است که مجبور شود «عملیات نظامی بسیار شدیدتری» به راه اندازد. علیرغم این واکنشهای متضاد، به نظر من میرسید که دو نتیجه بسیار مهم خوش یمن، از این جنگ برای اسرائیل به دست آمده است. اول اینکه حداقل در زمان حاضر، مصر به عنوان شریکی برای صلح باقی ماند که شراکت این کشور از زمان سقوط مبارک دچار شک و تردید جدی شده بود. دوم اینکه موفقیت گنبد آهنین در ساقط کردن راکتهای شلیک شده، «برتری کیفی نظامی» اسرائیل را تقویت و پوچی تهدیدات حماس را نشان داد.
وقتی سوار هواپیما شدیم، از «جیک» پرسیدم که آیا توافقنامه هنوز برقرار است یا خیر و قصدم شوخی و جدی، همزمان بود. او گفت بله و من برای پروازی طولانی به سمت آمریکا، نشستم و آرام گرفتم. بعدها معلوم شد که آتشبس، بهتر از آن چیزی که همگان تصور میکردند، برقرار مانده است. در سال ۲۰۱۳، اسرائیل آرامترین سال خود را طی یک دهه گذشته پشت سر گذاشت. بعدها، یکی از مقامات ارشد اسرائیل خصوصی به من گفت که دولتش تنها چهل و هشت ساعت با تهاجم نظامی به غزه فاصله داشت و مداخله دیپلماتیک من تنها چیزی بود که در مسیر یک رویارویی بسیار انفجاری قرار گرفته بود. البته من همچنان معتقد بودم که در دراز مدت، هیچ چیز بیشتر از یک صلح جامع براساس ایده دو کشور (اسرائیل و فلسطین)، آینده یک کشور دموکراتیک یهودی و دو ملت را تضمین نخواهد کرد.
459
فکر میکنی چه فکری میکنم؟
بخش ششم
آیندهای که ما خواستار آنیم
تغییرات آب و هوا: همه ما با هم در آن سهیم هستیم
مسئول چینی در حالی که دستش را در راهرو تکان میداد میگفت: نه! نه! نه! رئیسجمهور ایالات متحده به طور سر زده به جلسهای محرمانه با نخستوزیر چین میرفت - و هیچ راهی برای متوقف کردن او وجود نداشت. وقتی شما مقامی ارشد به نمایندگی از ایالات متحده در خارج باشید، جدای از اینکه رئیسجمهور یا وزیر خارجه باشید، هر حرکت شما به دقت برنامهریزی میشود و هر فتح بابی به دقت و از روی برنامه انجام میگردد. گاهی اوقات شما عادت دارید که با کاروان خودروهای خود از وسط شهرهای شلوغ عبور کنید و از گمرکات و حفاظت فرودگاه بگذرید و هیچ وقت هم منتظر آسانسور نمانید. اما گاهی پروتکلها نادیده گرفته میشوند و دیپلماسی به هم میریزد. این اتفاق زمانی روی میدهد که شما مجبور باشید کار جدیدی انجام دهید. این بار هم یکی از آن اوقات بود. رئیسجمهور اوباما و من در وسط یک کنفرانس بزرگ بینالمللی درباره تغییرات آب و هوا در کپنهاگ دانمارک به دنبال نخستوزیر «جیابائو» بودیم. در دسامبر ۲۰۰۹، این شهر جذاب، سرد، تاریک و به شکل نامشخصی متشنج بود. ما میدانستیم که تنها راه رسیدن به توافق معنادار درباره تغییرات آب و هوایی با رهبران کشورهایی که بیشترین گازهای گلخانهای را منتشر میکنند - به خصوص ایالات متحده و چین - این بود که با یکدیگر جلسه بگذارند و به مصالحه دست یابند. گزینهها و سبک سنگینهایی که در پیش داشتیم، دشوار بود. فناوریهای انرژیهای پاک و بهرهوریهای بیشتر ممکن بود به ما اجازه دهد که در عین ایجاد شغل و راهاندازی صنایع جدید، انتشار گازهای گلخانهای را متوقف کنیم و حتی به اقتصادهای نوظهور کمک کنیم تا مرحله به مرحله از آلوده ترین مراحل توسعه صنعتی عبور کنند.
هیچ راهی وجود نداشت تا این حقیقت را انکار کرد که مبارزه با تغییرات آب و هوایی، ایدهای دشوار برای متقاعد کردن دیگران به منظور پذیرش آن است و این در حالی بود که کشورهای دنیا پیشتر، تحت تاثیر بحران مالی جهانی قرار گرفته بودند.
تمام اقتصادهای دنیا از ابتدا با سوختهای فسیلی فعالیت میکردند و تغییر آن به رهبری جسورانه و همکاریهای بینالمللی نیازمند است. اما چینیها از ما دوری میکردند و بدتر از آن اینکه فهمیدیم که «ون» (نخستوزیر چین) خواستار برگزاری جلسهای «محرمانه» با هندیها، برزیلیها و مسئولین آفریقای جنوبی شده بود تا توافقی که ایالات متحده به دنبال آن است را متوقف و یا حداقل کمرنگ کند. وقتی که ما نتوانستیم هیچیک از رهبران این کشورها را پیدا کنیم فهمیدیم که یک جای کار میلنگد و اعضای تیم خود را برای جستوجوی مرکز کنفرانس اعزام کردیم. در نهایت آنها توانستند محل جلسه آنها را بیابند. نگاههای من و رئیسجمهور به این معنا که «فکر میکنی چه فکری میکنم؟» به هم دوخته شد و به اتفاق قطاری از کارشناسان و مشاوران که تلاش میکردند پا به پای ما بیایند وارد سالن طولانی مرکز گردهمایی بزرگ شمال اروپا شدیم.
460
دوری از گزینههای اشتباه قدیمی
بعدها درباره این اتفاق بالبداهه شوخی میکردیم و آن را «کاروان پیاده» یاد میکردیم که به معنی کاروان خودرویی بدون خودرو بود اما در همان موقع، بر چالشهای دیپلماتیکی که در پایان راهپیمایی ما در انتظارمان بود متمرکز شده بودم. همچنان که به مسیرمان ادامه میدادیم، از پلهها بالا رفتیم و با مسئولین بهتزده چینی که تلاش میکردند ما را به مسیر مخالف منحرف کنند مواجه شدیم. اما ما مصمم بودیم. مجله نیوزویک بعدها این کار ما را با عنوان «نسخه دیپلماتیک (فیلم پلیسی) استارسکی و هاچ» توصیف کرد.
وقتی به آستانه درب جلسه رسیدیم، جمعیت زیادی از دستیاران مقامات حاضر در جلسه و مامورین امنیتی عصبانی را دیدیم که با یکدیگر دعوا میکردند. «رابرت گیبز» رئیس اداره مطبوعات کاخ سفید با یک نگهبان چینی درگیر شد. در این هیاهو، رئیسجمهور اوباما آهسته در را باز کرد و با صدای واقعا بلندی که توجه همه را جلب کرد فریاد زد: «آقای نخستوزیر!» نگهبانان چینی دستهای خود را در دو طرف در حائل کردند (که کسی وارد نشود) اما من از زیر دستهای آنها رد شدم.
در یک اتاق کنفرانس موقت که دیوارهای شیشهای آن برای حفظ حریم خصوصی در برابر چشمان کنجکاو با پرده پوشیده شده بود، «ون» را دیدم که پشت یک میز بزرگ با «مان موهانگ سینگ» نخست وزیر هند، «لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا» رئیسجمهور برزیل و «جاکوب زوما» رئیسجمهور آفریقای جنوبی نشسته بودند. وقتی آنها ما را دیدند، دهانشان باز ماند. رئیسجمهور با نیشخند به آنها گفت: «آماده مذاکره هستید؟» حالا مذاکره واقعی میتوانست آغاز شود.
اکنون زمان به ثمر نشستن بحث هایی بود که حداقل یک سال قبل شکل گرفته بود. در مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۰۸، هم سناتور اوباما و هم من بر موضوع تغییرات آب و هوا به عنوان چالشی فوری برای کشورمان و جهان تاکید کرده بودیم و برنامهای برای کاهش انتشار گازهای گلخانهای، بهبود بهرهوری و توسعه فناوریهای انرژی پاک ارائه نمودیم. ما تلاش کردیم تا مردم آمریکا را نسبت به انتخابهای دشوار پیشرو در عین دوری از گزینههای اشتباه قدیمی بین اقتصاد و محیطزیست، مخاطب قرار داده و در جریان قرار دهیم. علیرغم اینکه افرادی این مسئله را انکار میکردند، مشکلات ناشی از گرم شدن کره زمین مشهود بود. کوهی از اطلاعات تاثیرگذار در مورد اثرات مخرب دیاکسید کربن، متان و سایر گازهای گلخانهای وجود داشت. سیزده سال از گرمترین چهارده سالی که به ثبت رسیده، همه پس از سال ۲۰۰۰ بوده اند. رویدادهای آب و هوایی شدید مانند آتشسوزی، امواج گرما و خشکسالی به میزان قابل سنجشی افزایش یافته بودند. اگر این روند ادامه مییافت، چالشهای بیشتری شکل میگرفتند، میلیونها نفر آواره میشدند و جرقههای رقابت بر سر منابع کمیاب مانند آب تازه ایجاد میشد و کشورهای بیثبات را آسیبپذیر میکرد.
زمانی که وزیر خارجه بودم، رئیسجمهور اوباما و من بر این موضوع متفقالقول بودیم که تغییرات آب و هوایی، هم تهدید قابل توجهی در حوزه امنیت ملی است و هم یک آزمون بزرگ از رهبری آمریکا.
461
ما مسئولیت سختی داشتیم
زمانی که وزیر خارجه بودم، رئیسجمهور اوباما و من بر این موضوع متفقالقول بودیم که تغییرات آب و هوایی، هم تهدید قابل توجهی در حوزه امنیت ملی است و هم یک آزمون بزرگ از رهبری آمریکا. میدانستیم که سازمان ملل پایان اولین سال دولت اوباما، کنفرانس مهمی درباره آب و هوا برگزار خواهد کرد و این فرصتی برای به جنب و جوش در آوردن اقدام گسترده بینالمللی بود. در نتیجه، ما شروع به آماده کردن زمینه نمودیم. بخش بزرگتر ماجرا این بود که سیاست خارجی ما چگونه باید تغییر میکرد. در طول جنگ سرد، وزرای امور خارجه آمریکا تقریبا فقط بر موضوعات سنتی جنگ و صلح مانند کنترل سلاحهای هستهای تمرکز داشتند. در قرن بیست و یکم ما باید به چالشهای جهانی در حال ظهور که همگان را در جهان درگیر میکرد نیز توجه میکردیم. بیماریهای همهگیر، مشکلات مالی مسری، تروریسم بینالمللی، شبکههای جنایی فراملی، قاچاق انسان و حیوان - و البته تغییر آب و هوا.
وقتی دولت جدید اوباما همکاری خود را با کنگره درباره قانون بلندپروازانه «محدودیت و تجارت» آغاز کرد که در نتیجه آن بازاری برای قیمتگذاری، خرید و فروش انتشار گاز کربن شکل میگرفت، در سال ۲۰۰۹، تحرکات در اینباره در داخل آمریکا به سرعت آغاز گردید. در همان حال اقدامات مستقیمی از طریق سازمانهای فدرال مانند آژانس حفاظت از محیطزیست (EPA) و تصویب قوانینی که به تولید بیشتر انرژی خورشیدی و بادی انگیزه بدهد، صورت گرفت. وقتی که قانونی درباره محیطزیست در مجلس نمایندگان به رهبری «هنری وکسمن» از کالیفرنیا و «اد مارکی» از ماساچوست به تصویب رسید، هیجان زیادی ایجاد شد اما مجلس سنا به سرعت جلوی اجرای آن را گرفت.
از جهت بینالمللی، ما مسئولیت سختی داشتیم. از ابتدا میدانستم که برای ایجاد شبکهای جهانی از شرکای جهانی که حاضر باشند با هم به مقابله با تغییرات آب و هوا بپردازیم، نیازمند دیپلماسی خلاقانه و پیگیر است. ایجاد این نوع از ائتلاف، به خصوص زمانی که انتخاب سیاستهای دخیل در آن سخت میشد، بسیار دشوارتر از رهبری آن است. اولین قدم، استفاده از روند مذاکرات بینالمللی به نام «کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد تغییرات آب و هوا بود» که به تمام کشورهای شرکتکننده اجازه میداد تا در مورد این چالش در یک محل واحد به بحث و گفتوگو بپردازند.
هدف این بود که همه کشورها را در دسامبر ۲۰۰۹ در کپنهاگ گردهم آوریم و تلاش کنیم بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، توافقی در مورد محیطزیست ایجاد کنیم. به مذاکرهکنندهای با تجربه در امر آب و هوا و موضوعات انرژی نیاز داشتم تا این اقدامات را رهبری کند، بنابراین از «تاد استرن» خواستم تا نماینده ویژه آمریکا در مورد تغییرات آب و هوا باشد. من «تاد» را از زمانی که در دهه ۹۰ به عنون مذاکرهکننده پیمان کیوتو مشغول کار بود میشناختم. قهرمان این پیمان، «ال گور» معاون رئیسجمهور بود و بیل کلینتون هم آن را امضاء کرد اما مجلس سنا هیچگاه آن را به تصویب نرساند.