دو سال از امضای برجام میان جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ میگذرد در حالی که در نگاهی ابتدایی یک اصل از سوی همگان اذعان میشود و آن پایبندی ایران به برجام و بدعهدیهای گسترده آمریکاست. مسئلهای که نه تنها در داخل کشور بلکه از سوی اعضای ۱+۵ و آژانس بینالمللی انرژی اتمی وحتی مقامات آمریکایی مطرح میشود.
در کنار آنچه در روند اجرای برجام روی داده و اینکه چگونه باید با بدعهدیهای آمریکا مقابله کرد یک نکته اساسی مشاهده میشود و آن سیر تحرکات چند لایه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران است. آمریکاییها زنجیرهای از تحریمها را علیه ایران اعمال کردهاند از تمدید «آیسا» گرفته تا طرح کنگره و دستگاه قضایی آمریکا برای برداشتن اموال ایران به عنوان غرامت آنچه قربانیان تروریسم نامیده میشود، عدم اجرایی شدن همکاریهای بانکی یا همان FATF، تشدید تحرکات کمیته مقابله با دور زدن تحریمها، تحمیل سندهای جهانی نظیر ۲۰۳۰ که مغایر با اصول و فرهنگ اسلامی ایران است، تشدید تحرکات گروههای تروریستی در درون و مرزهای ایران، فعال شدن دوباره اقدامات اقلیم کردستان عراق برای جدایی از این کشور که تاثیر بسیاری بر امنیت ملی ایران دارد، بهرهگیری از تنش میان قطر و سعودی برای استمرار بحران در منطقه، حمایت از گروههای تروریستی نظیر منافقین که اخیرا نشست آنها در فرانسه برگزار شد، تحرکات گسترده برای حفظ بحران در سوریه و عراق و افغانستان، استمرار تحریمها در حوزه نفتی به گونهای که ایران در ازای درآمدهای نفتی صرفا گزینه واردات کالا را در پیش داشته باشد و ... را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد.
مجموع این فرآیند نشان میدهد آمریکاییها پروژه گرفتارسازی ایران در زنجیرهای از بحرانهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی در حوزه داخلی و منطقهای را در پیش گرفتهاند. شاید واژه قرار دادن رقیب در گوشه رینگ و وارد ساختن حملات متناوب و پیوسته برای گیجسازی حریف و وارد ساختن او به اتخاذ فنهای اشتباه و فرصتسازی برای زدن ضربه نهایی به آن، در تحلیل رفتاری آمریکا در قبال ایران به دور از حقیقت نباشد.
نکته مهم آنکه آمریکاییها همزمان پروژه تحقیرسازی در میان مردم و مسئولان را نیز در پیش گرفتهاند که با برجستهسازی اموری همچون شکست ایران در برجام، ادعای عدم همکاری جهانی با ایران، منزوی شدن جمهوری اسلامی، گرفتارسازی ساختار اقتصادی کشور به واردات از طریق استمرار تحریم ورود درآمدهای حاصل از فروش نفت و اجبار واردات کالا به جای آن در حالی که در ظاهر چنان القاء میشود که این واردات برگرفته از ناتوانی ایرانیان در تولید و وابستگی آنان به خارج است، گرفتن اصل ما میتوانیم از جامعه ایرانی با گرفتارسازی ایران به جذب شرکتهای خارجی آن هم در حوزههایی که ایران خود توان اجرای پروژههای آن را دارد، ورود شرکتهای غربی از جمله توتال در صنعت نفت را میتوان در این چارچوب دانست که حلقه تکمیلی این طراحی است. آمریکاییها با سیاست موازی تحقیرسازی و نیز گرفتارسازی ایران در چالشهای متعدد در مرحله نخست برآنند تا ایران را در مقابل گزینههای بد و بدتر قرار دهند تا در نهایت ایران را وادار به پذیرش خواست خود سازند و در مرحله دوم سعی در نمایش کشوری شکست خورده از ایران در صحنه جهانی دارند تا ایران را از جایگاه الگوی جهانی با محوریت هدایتگری جبهه ضدامپریالیسم به زیر آورده و در نهایت در گام سوم در حالی که از درون ایران را از ارزشها و آرمانها و هویت ایرانی و اسلامی تهی ساخته و در عرصه منطقهای و جهانی به انزوا کشیدهاند، پروژه تغییر نظام را اجرایی سازند.
آنچه در برآیند رفتاری آمریکا مشاهده میشود زنجیره اقداماتی است که لیبرالیسم جهانی علیه ملت ایران و تمدن اسلامی ایران در پیش گرفته و به زعم خود تلاش دارد تا ایران را به مطیع شدن و در نهایت کشوری فروپاشیده و چندپاره مبدل سازد و برجام را مولفهای برای نفوذ و تحقق این اهداف میداند.
حال این سوال مطرح میشود که راهکار مقابله با این وضعیت چیست و چگونه میتوان این طراحی را با شکست همراه ساخت؟ اصلیترین مسئله آن است که برخلاف زمان تدوین و امضاء و اجرای برجام که دولتمردان تلاش داشتند تا نگاهی حزبی به آن داشته و به عبارتی آن را در سبد دستاوردهای خود قرار دهند، اکنون رویکردی ملی به مقوله مقابله با سناریوهای دشمن داشت و هر فرد، گروه، ارگان، نهاد در هر بخش و جایگاهی وارد میدان شده و با تکیه بر داشتههای داخلی و در عین حال دیپلماسی فعال جهانی اقدام کرد.
حضور فعال در معادلات منطقهای به ویژه در حوزه امنیتی مولفهای مهم است که تاکنون دستاوردهای بسیاری داشته است. تحمیل شکستهای بیشتر به آمریکا و ایادی آن در حوزه تحولات منطقه که اساس آن را ادامه حضور در عراق و سوریه تشکیل میدهد، مولفهای مهم در طرح مقابله با اقدامات آتی و آینده آمریکاست.
نکته بسیار مهم آنکه آمریکا در دوره ترامپ با بحرانها و شکاف داخلی گستردهای مواجه است در صحنه جهانی دیگر آن جایگاه هژمونیک را ندارد چنانکه در حوزه سیاسی، اروپا و در حوزه نظامی ناتو پذیرنده همکاری با آمریکا نیست در همین حال اقدام آمریکا در قرار دادن ایران، چین، روسیه و کرهشمالی در لیست تحریمها مولفهای است که سناریوی اجماع جهانی علیه ایران را عملا مردود میسازد.
در این شرایط با یک دیپلماسی فعال در حوزه اروپا، چین، روسیه در کنار آن مولفههایی که در مناطق مختلف جهان برای توسعه مناسبات وجود دارد، میتوان اجماعی جهانی علیه آمریکا ایجاد کرد. این حقیقت را نباید نادیده گرفت که اکنون افکار عمومی جهان دیگر آمریکا را یک ناجی ندانسته بلکه در برابر آن جبههگیری میکند و با هر تفکری که مقابل آمریکا و نظام سرمایهداری و لیبرالیسم قرار گیرد با آن همراهی میکنند. با توجه به اینکه جهانیان ایران را پیشگام این عرصه میدانند، با استمرار رویکردهای انقلابی و ضدنظام سلطه میتوان همراهی افکار عمومی را نیز با خود همراه دانست.
با اجرای مولفههای داخلی با محوریت ما میتوانیم و مولفههای منطقهای و جهانی که به واسطه دستاوردهای انقلاب اسلامی در اختیار کشورمان قرار دارد میتوان نه تنها از گوشه رینگ تحمیلی آمریکا خارج شد بلکه آمریکا را در گوشه رینگ قرار داد و همچون گذشته آمریکا را تسلیم اراده انقلابی ملت ایران ساخت. هدفی که نه یک شعار بلکه حقیقتی است که با وحدت و انسجام داخلی با تکیه بر ارزشها و اصول انقلابی میتوان به آن دست یافت، چنانکه در ۸ سال دفاع مقدس بر رژیم صدام و ۳۵ قدرت حامی آن با مقاومت پیروز شدیم.
نویسنده: قاسم غفوری