وزیر خارجه کشورمان تحریم شد، این خبر بازتابهای گوناگون و متفاوتی در پهنه سیاسی و رسانه ای کشور داشت، آمریکا پس از بازی رسانه ای خود بر سر تحریم کردن یا نکردن آقای ظریف سرانجام تصمیم به این اقدام گرفت.
اقدام آمریکا علیه وزیر امور خارجه ایران یک اقدام عجیب و غیر مترقبه نبود، نباید نسبت به این تصمیم شگفت زده شد، اگر آمریکا وزیر خارجه ایران را تحریم نکرده بود باید تعجب میکردیم!
رفتار و اقدام آمریکا یک واکنش عادی است، چرا که در طول چهل سال عمر انقلاب اسلامی ایران بسیاری از مسئولین کشورمان از سوی آمریکا و اروپا تحریم شده اند، مهم آن است که در تحلیلهای سیاسی و رسانه ای چه برداشتی نسبت به اقدامات تحریمی آمریکا یا اروپا علیه ایران صورت گیرد.
چندی پیش بود که آمریکا در یک اقدام مضحک، رهبر معظم انقلاب اسلامی را تحریم کرد، پیش از آن نیز سردار سرلشکر قاسم سلیمانی تحریم شده بود، اما اقدام به تحریم چنین شخصیتهایی از سوی آمریکا آنقدر بی ارزش و بی اهمیت بود که به خاطر ماهیت و جایگاه حقیقی و واقعی آن بزرگواران، اقدام آمریکا جدی گرفته نشد، چرا که آنها نه حساب بانکی و مالی خارجی دارند و نه اموالی که بخواهد از سوی خزانه داری رژیم آمریکا تحریم شود.
رسانههای کشور البته برخی از آنها و حتی برخی مسئولین و سیاسیون تحریم آقای ظریف را بسیار بزرگ جلوه دادند تا جایی که او را معمار سیاست خارجی نوین ایران دانستند.
جمهوری اسلامی ایران وزرای خارجه گوناگونی را به خود دیده است که هر یک در مقطع کاری خود از نقاط قوت و ضعف برخوردار بودند، آقای ظریف نیز از این مقوله مستثنی نیست.
سیاست خارجی و اداره دستگاه دیپلماسی کشور با توجه به شرایطی که دشمنان علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال کردهاند، عرصه نبرد دیپلماسی است، این وضعیت از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون وجود داشته است و تنها تاکتیک تغییر کرده و استراتژی بر اساس دکترینی که برای جمهوری اسلامی نوشته شده ادامه دارد.
اما تحریم محمد جواد ظریف در این مقطع همانگونه که گفته شد، یک اتفاق و روال عادی است، اما اهمیت آن در واکنشهایی است که از سوی برخی شخصیتهای سیاسی و رسانههای داخلی صورت گرفته است.
آقای ظریف همچنان اعتقاد به مذاکره با آمریکا دارد و این مساله همیشه و همواره در سخنان و مصاحبههایی که بیشتر با رسانههای خارجی و بعضا آمریکایی داشته، دیده شده است. انتظار پایان دوران ترامپ و روی کار آمدن یک دموکرات در آمریکا در میان غرب گرایان وطنی همچنان دیده میشود، این طیف و جریان سیاسی که در دولت نیز نفوذ دارند، حتی در زمان انتخابات ریاست جمهوری دوره گذشته چشم امید به پیروزی هیلاری کلینتون داشتند، چرا که اعتقاد دارند دموکراتها اهل گفت وگو، مذاکره و مصالحه هستند و میتوان با آنها به نتیجه رسید. برای رسیدن به چنین هدفی، به یک دولت لیبرال غربگرا در ایران نیاز است، دولتی که با دموکراتها و حتی شاید با جمهوری خواهان نیز سر میز مذاکره بنشیند و توافق کند.
اگر در جمهوری اسلامی ایران دولتی انقلابی بر سر کار بیاید که سیاست «نه مذاکره میکنیم و نه جنگ میشود» پیگیری کند، آمریکاییها چه جمهوری خواه و چه دموکرات، نخواهند توانست به اهداف خود دست یابند.
اگر میبینیم در دورههای گذشته به ویژه دولت پیش از دولت تدبیر و امید، مذاکرات به نتیجه نرسید به خاطر آن بود که زیر بار خواستههای آمریکا نرفت. سعید جلیلی مسئول تیم مذاکره کننده هستهای ایران بود، گرچه در آن دوران مذاکرات به نتیجه نرسید، اما توافق بدی همچون برجام نیز حاصل نشد. آیا میتوان توافق هستهای را که دولت تدبیر و امید با محوریت آقای ظریف به دست آمد، یک دستاورد بزرگ و تاریخی که از او یک قهرمان میسازد، دانست؟
اکنون افکار عمومی که پیش از این با تبلیغات گسترده از نتایج مذاکرات با آمریکا خواهان مذاکره و توافق بر سر موضوع هستهای بودند، اوضاع کنونی را حاصل اعتماد به رژیم آمریکا میدانند. مذاکره با آمریکا به مطالبه عمومی تبدیل شده بود، چرا که وعدههای بزرگی از دستاوردهای توافق با آمریکا به مردم داده شده بود. نتیجه اکنون روشن است و همگان آن را لمس میکنند.
اما نکته ای که مهم است موضوع اعتقاد همیشگی شخصیتها، چهرهها و برخی مسئولین به مذاکره با آمریکا برای رسیدن به نتیجه و توافق است، اگر برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ که زمان زیادی هم باقی نمانده، چهره ای خود را برای انتخابات کاندیدا کند که توانایی جلب نظر مردم را داشته باشد و آن را به یک مطالبه عمومی تبدیل کند، چه بسا بار دیگر مذاکره و برجام دیگری تدارک دیده شود که از توافق هستهای خسارت بارتر خواهد بود. توانمندی موشکی و تأثیر ایران در منطقه دو مقولهای است که آمریکا و اروپا در پی راهی برای رسیدن به آن هستند.
با این وجود، یکی از تحلیلهای موجود درباره چرایی تحریم آقای ظریف از سوی رژیم آمریکا، تغییر رویکرد مذاکره به سوی مقاومت از سوی وزیر خارجه ایران است، که اگر چنین رویکردی استراتژی باشد نه تاکتیک، عرصه دیپلماسی کشور نیز باید از این پس رفتاری انقلابی را از خود بروز دهد، به این مفهوم که دیپلماسی با آمریکا رها شود و حتی در صورت شکست در مذاکرات با اروپا نیز، گفت وگوها با این اتحادیه پایان یابد و رویکردهای دیگری برای دستگاه دیپلماسی تعریف شود تا بتواند منافع جمهوری اسلامی ایران را تأمین کند.
نویسنده: محمد صفری