?>?>
خب در چارچوب نظام بینالملل بودن مگر بد است، لزوما این به معنی جدایی از دین نیست.
چارچوب نظام بینالملل یعنی چه؟ اولاً نظام بینالملل به یک معنا یعنی نظام سلطه. ثانیاً آیا معنای آن این است که ما الزامات این نظام را باید بپذیریم یا اینکه با توجه به واقعیتهای نظام بینالملل برای برپایی حکومت دینی تلاش کنیم. این دو نظر است. نظر اول ادغام در جامعه بینالمللی است که به اضمحلال هویت اسلامی، انقلابی و ملی ملت ایران منجر خواهد شد، اما نظر دوم به معنای حرکت به سمت اهداف انقلاب اسلامی است، اما با درک صحیح موانعی که نظام سلطه در برابر نظام اسلامی قرار داده، باید با سرعت بیشتر و هزینه کمتر به اهداف جمهوری اسلامی دست یابیم. از اینرو براساس نظر اول، دقیقاً جدایی دین از سیاست پیشنیاز پذیرش ایران از سوی نظام سلطه است و اگر چنین نشود، آنها ما را در جمع خود راه نخواهند داد. اتفاقاً دشمنان ما بر این نکته تأکید دارند تا ما را از پایبندی به هویت اسلامی، انقلابی و ملی بازداشته و به سمت اضمحلال هویتی بکشانند. در این چارچوب آنها بارها بر این مسئله تأکید کردهاند که ایران باید تکلیف خود را روشن کند تا معلوم شود آیا همچنان به اهداف انقلاب اسلامی پایبند است یا نه. کیسینجر پس از توافق ژنو در سال ۱۳۹۴ طی سخنانی در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل آمریکا تصریح کرد: «ایران باید میان آرمانگرایی و واقعگرایی یکی را انتخاب کند» وی در ادامه به طور ضمنی به قدرتی که آرمانگرایی به ایران اعطا میکند اذعان کرده و میافزاید: «آرمانگرایی ایران باعث میشود تا ما در کارهایی که میتوانیم در رابطه با این کشور انجام دهیم، محدود شویم». مقامات عربستان نیز چند بار گفتهاند اگر ایران قصد مصالحه با ما را دارد باید تکلیف خود را روشن کند که "دولت" است یا "انقلاب" و به تعبیر خودشان «ایرانالدوله یا ایرانالثوره». چند سال قبل نیز وزیر خارجه انگلیس در سفر به تهران همین موضوع را مطرح کرد. بنابراین مشاهده میکنید که حضور و ورود دین در حاکمیت که موجب بروز و ظهور آرمان گرایی و انقلابیگری در حکومت میشود، نه تنها از جنبه ارزشی حایز اهمیت است، بلکه پایبندی مسئولان کشور به لوازم وجود دین در حاکمیت، خود یکی از مهمترین مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی محسوب شده و در عمل موجب اقتدار کشور میشود تا حدی که دشمنان این ملت خواهان گرفتن این عنصر اساسی قدرت ملت ایران شده و درپی جدایی دین از حاکمیت هستند.
یعنی معتقدید ایران بدون قدرت انقلاب قدرتی ندارد؟
اصلاً، اگر انقلاب اسلامی کنار برود، چه کسی حاضر است جان خود را برای امنیت ملی، منافع ملی و تمامیت ارضی کشور فدا کند. اگر انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی گرفته شود و حکومت ایران به یک حکومت اسلامی در نهایت به حکومت مسلمانان تبدیل شود، با چه توجیهی مردم لبنان، عراق، سوریه، یمن، و... برای اهداف ایران اسلامی جانفشانی کنند؟ ایران و عراق ۸ سال در جنگ بودند، اما امروز رهبر حشدالشعبی عراق با افتخار میگوید آرزوی هر شیعه عراقی این است که پس از مرگ در وادی السلام نجف دفن شود، اما من آرزویم این است که در قطعهی ۲۴ بهشت زهرا و کنار مزار شهید رجایی و شهید باهنر دفن شوم و وقتی از او میپرسند که رابطهی شما با حاج قاسم سلیمانی چیست؟ میگوید من سرباز ایشان هستم. دقت کنید، سردار سلیمانی یکی از فرماندهان دفاع مقدس است که در مقابل ارتش عراق جنگیده است، اما فرماندهی حشدالشعبی عراق میگوید من سرباز سردار سلیمانی هستم و بعد تصریح میکند به این سربازی افتخار میکنم. این نماد قدرت ایران است که برآمده از ذات و هویت انقلاب اسلامی است. اتفاقاً دشمنان ما که میگویند ایران نباید در منطقه دخالت کند، دقیقاً منظورشان این است که جلوی بسط نفوذ معنوی انقلاب اسلامی را بگیرند. این ظرفیت ایجاد شده در منطقه، قدرت انقلاب اسلامی است و ظرافت آن در این است که این قدرت توسط یک نهاد انقلابی به نام نیروی قدس و تحت اشراف یک فرمانده انقلابی به نام سردار سلیمانی ایجاد شده است.
کمی هم درباره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در ۴ سال دولت یازدهم گفتوگو کنیم، به نظر شما چه میزان توانستهایم درپیشبرد اهداف سیاست خارجی از جمله در منطقه موفق عمل کنیم؟
همان طور که گفتم در منطقه ، ما موفقیتها و پیروزیهای ارزشمندی را داشته ایم که عقب راندن تروریسم در عراق و سوریه از جمله مهمترین آنها است. البته برآورد میزان نقش دولت و نوع نگاه سیاست خارجی دولت تدبیر و امید در این موفقیتها نیازمند بررسی است، چراکه نمیتوان از نقش بیبدیل نیروی قدس در این موفقیتها به راحتی گذر کرد. البته این موفقیتها توسط هر نهاد و دستگاهی که حاصل شده باشد مربوط به همهی ملت ایران و افتخار نظام اسلامی است، ولی این واقعیت قابل انکار نیست که همه موفقیتهای ما در منطقه مرهون رویکرد انقلابی و تعامل با بازیگران مؤثر منطقهای و عدم اکتفا به سیاستورزی با دولتمردان است. ایستادگی ایران در سوریه برای حمایت از جریان مقاومت بود که توانست روسیه را نیز به حمایت از سیاست ما در سوریه ترغیب کند تا حدی که روسیه حاضر شد تا هم در عرصهی سیاسی - بینالمللی و به طور مشخص شورای امنیت سازمان ملل حامی رویکرد ما در سوریه باشد و هم در عرصهی نظامی با گسیل داشتن توانمندیهای زمینی، هوایی و دریایی خود هماهنگ با جمهوری اسلامی ایران در سوریه وارد نبرد با تروریستها و حامیان آنها شود. به عبارت دیگر آمدن روسیه در سوریه ناشی از مذاکرات سیاسی نبود، بلکه پایمردی و ایستادگی ایران در مقابل تروریستها