فلان مجری آقای برنامههای مذهبی تلویزیون چند سال پیش از آنتن حذف شد. چرا؟ چون برخی اخبار ناخوشایند دور و برش بود. فلان قاری قرآن در قوه قضاییه پرونده دارد. چرا؟ به جرم یک موضوع غیراخلاقی و شکایت خانواده شاکیان. چند مداح چندوقتی است غیبشان زده است و گفته میشود دستگیر شدهاند. چرا؟ به خاطر برخی روابط نامشروع و جاسوسی. فلان مجری خانم که چادر سرش میکرد درگیر حاشیه شده است. چرا؟ چون در آنسوی آب نه تنها در یک مکان عمومی چادر سرش نکرده که کلا هیچچیزی روی سرش نبوده است!
اینها راست بود و هست یا دروغ؟ چرا مردم درست و دقیق نفهمیدند و نمیفهمند، این افراد متهم، مجرم یا خطاکار بودهاند یا قربانی حاشیههای شهرت شدند؟ چرا یکبار با مردم صاف و ساده و بهدور از لاپوشانی حرف نزدهاید؟ چرا مدیران فرهنگی و رسانهای این کشور، همیشه به جای آنکه خودشان حرفی را بزنند و جلوی شایعه را بگیرند، سکوت میکنند تا از آن سوی آب حرف و سندی منتشر شود و اینجا یک عده توی سرشان بزنند که حالا چه کنیم و چه جواب بدهیم؟
آقایان مسئول، با شما هستم. شما که برای کسب شهرت، قدرت یا محبوبیت به هر اتفاقی تن میدهید، چرا یکبار به مردم نمیگویید در حوزه مدیریتی شما چه میگذرد؟ چرا در مقابل خطای بیّن سکوت میکنید و به شایعهسازیها دامن میزنید؟
هرکدام از این اتفاقات که مرور شد، و البته اغلبشان صحت داشت، دو طرف ماجرا دارد. عدهای «قاصر» هستند و جماعتی هم «مقصر». قاصر افرادی هستند که پایشان در این معرکهها گیر است و مقصر مدیران و مسئولانی هستند که به وقت بیداری، خواب تشریف دارند!
کفه سنگین تقصیر و قصور با عرض معذرت به سمت مدیران فرهنگی ما میل میکند. آنها که اسم خودشان را مسئول فرهنگی گذاشتهاند اما به قدر فرنگیها هم نمیتوانند مسئول باشند.
آقایان مسئول چرا وقتی یک نفر دچار خطایی میشود، سعی میکنید آن خطا را نادیده بگیرید؟ چرا فلان مجری به جرم حضور در یک نمایش باید از تلویزیون خداحافظی کند، اما طی این سالها آنقدر مجری و بازیگر و برنامهساز داشتهایم که فاجعه ایجاد کردهاند و ما خودمان را به ندیدن زدهایم.
اشتباه نشود. اینجا بحث تجسس در احوالات شخصی آدمها مطرح نیست. بحث اینجاست که چرا حوزه فرهنگ ما هنوز نمیتواند فرق بین دوغ و دوشاب را متوجه شود؟ چرا «مداح» واقعی اهلبیت را در کنار «برخیها» قرار میدهند؟ چرا فلان مجری به «ظاهر» سالم این همه پر و بال میگیرد و بعد یک افتضاح بیرون میزند؟
قرار بر تفتیش عقاید هم نیست. اما چرا نباید در مقابل نفاق و ریاکاری که خودمان عامل ایجادش بودهایم یک بار برای همیشه بایستیم؟ چرا آقایان مسئول حواسشان به این نکته نیست که فلان مجری به ظاهر متشرع، فلان مداح و قاری قرآن یا فلان مجری چادر بر سر و نه «چادری» یک شخص حقیقی نیستند؟ آنها به حقوق اسلام و قواعد آن تعرض میکنند و در دین مردم عادی که با شنیدن این اخبار حیرتزده میشوند، تاثیر منفی میگذارند.
چند سال پیش فلان بازیگر خانم برای همیشه رفت و ترجیح داد تا توی تختخواب خارجیها هم فیلم بازی بکند. یا فلان مشاور رئیسجمهور اسبق نمکگیر غربیها شد و هم ماندنی شد و هم روح رضاخان! را شاد کرد. یا همان به ظاهر خبرنگاری که به کارهای «یواشکی» علاقه دارد! آنها رفتند و کسی هم پیشان را نگرفت، چون تکلیف آنها از همان اول هم معلوم بود.
اما اینهایی که با «دین» و «اعتقادات» و «باورهای مذهبی» مردم بازی میکنند را هم باید در کنار آن جماعت «آزادیخواه» و «اصلاحطلب» قرار داد؟ اینها در نظر مردم مثل همان خانم بازیگر هستند که وسط فلان شبکه معاند با افتخار کشف حجاب کردهاند؟ شبیه یک عده بازیگر مفلوک که برای کار بهتر مجبور شدند به ترکیه بروند و تن به هر خواسته تمیز و کثیف آنها بدهند؟ قطعا چنین نیست. اینها در نظر مردم عادی برای خود جایی باز کرده بودند و حالا هم که فضاحتهایشان مثل یک فاضلاب متعفن بیرون زده، حال مردم را خراب کرده است.
اما کاش اگر قرار است آنها را دادگاهی کنیم، اگر قرار است آنها پاسخگوی خطاهای خود باشند، اول از همه به حساب مدیرانی برسیم که طی این سالها جز هدر دادن بودجه بیتالمال، جز پشت گوش انداختن توصیههای قانون و تذکرات رهبری و بازی با اعتقادات مردم کار دیگری نکردهاند، ولنگارهایی که نه تهاجم فرهنگی را جدی گرفتند، نه نفوذ را و نه حتی فضاحتهای دستساز خودشان را باور کردند.
نویسنده: مهدی رجبی