هویت(Identity)، فرایند پاسخگویی آگاهانه هر فرد یا قوم یا ملت به پرسشهایی از چیستی و کیستی خویش است. در این مفهوم به این پرسشها پاسخ داده میشود که هر انسانی در گذشته چه کسی بوده و متعلق به کدام گروه قومی، ملی، مذهبی و نژادی است؟ دارای چه فرهنگ و تمدنی بوده و امروز صاحب چه جایگاه و منزلت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در نظام جهانی است؟ بخش قابل توجهی از برنامههای رسانه ملی به عنوان رسانهای اندیشهورز برای پرکردن اوقات فراغت و با هدف ایجاد شادی، خشنودی، رفع ملالت، رهایی از روزمرگی و... باید در جهت پاسخ به این سوالات باشند. پاسخ به این سوالات در لابهلای برنامههای مختلف رسانه ملی نقش قابل توجهی در افزایش اطلاعات، رشد خلاقیتها، توسعه مهارتها، شکوفایی استعدادها، تغییر نگرشها، پرورش قوای جسمی و روحی و... دارند.
نهادهای بسیاری در سطح جامعه نقش هویتسازی را برعهده دارند که از جمله آن میتوان به خانواده، گروه دوستی یا همسالان، مدارس یا دانشگاهها و رسانههای جمعی اشاره کرد. تلویزیون یکی از مهمترین رسانههای جمعی روزگار ماست. اگر به آرمان و اندیشه امام راحل(ره) که معتقد بود تلویزیون باید یک دانشگاه باشد، باور جدی داشته باشیم، باید تاکید کنیم که تلویزیون نباید کارکرد تکبُعدی پیدا کند.
رسانه ملی باید هنجارها، ارزشها و میراث فرهنگی جامعه را در قالبهای مختلف فیلم، داستان، مقاله، گزارش مستند و... به عموم مخاطبان و خصوصا نسل جوان و نوجوان معرفی کند و از این رهگذر، درک آنها را از اینکه چه کسی هستند، سابقه تاریخی آنها چیست، موقعیت کنونیشان در جهان و منطقه چگونه است و... افزایش دهد.
بررسی نقش رسانه مهمی مانند تلویزیون در هویّتیابی یا بحران هویّت، تنها در صورت شناسایی نسبت کارکردهای آن امکانپذیر است. فرهنگسازیهای مستقیم و غیرمسقیم در برنامههای متنوع تلویزیون در شکلگیری «هویت فردی» و «هویت ملی» موثر است. تلویزیون میتواند در جهت حفظ سلامت و بهداشت روان و به عنوان یکی از عوامل تسهیلکننده هویّتیابی برای جوانان و نوجوانان کاربرد داشته باشد. همچنین میتواند زمینهساز بحران هویّت و بیگانگی افراد از فرهنگ، ارزشها و باورهای خود گردد. هویت از وجوه مختلفی برخوردار است؛ خانواده، زبان، دین و آئین، زادگاه و سرزمین، تاریخ، ایدئولوژی، سنتها و ارزشها، باورها و رفتارها و خودآگاهی و خودیابی اصلیترین این وجوه هستند. تلویزیون برای بازنمایی هر یک از این وجوه ملزم به مراعات بایدها و نبایدهایی در ۳گونه برنامههای خبری، سرگرمکننده و تبلیغی خود است.
در اکثر تلویزیونهای کشورهای غربی، سرگرمسازی مردم به خودی خود موضوعیت دارد و از آن به عنوان یک راهکار جهت بیخیالسازی افراد از مشکلات روزمرهشان استفاده میشود. اما در تلویزیون کشور ما بدون شک سرگرمی هدفی نهایی نیست؛ بلکه وسیلهای است برای رسیدن به هدفی متعالی. نظام اسلامی با نگاه تربیتی خود، سرگرمیِ صرف را به عنوان رسالت رسانههای گروهی تأیید نمیکند و از این منظر این رسانهها را به عنوان یک «دانشگاه عمومی»، پر اهمیت میداند که هدفشان تهذیب آحاد جامعه و تسهیل ایجاد زمینههای فرهنگی و ارتقای روحی در آنهاست .به نظر میرسد ما به درستی نتوانستهایم پیش نیازها و ملزومات سه کارکرد مهم سرگرمی، اطلاعرسانی و آموزش را در رسانه ملی بشناسیم.
نگاهی به کارنامه رسانه ملی بعد از انقلاب نشان از آن دارد که گاه تصورات تاملبرانگیزی از این سه کارکرد داشته و بعضا آنها را به جای همدیگر استفاده کرده و نتیجه و بازخورد مطلوبی دریافت نکردهایم. رسانه ملی، نباید رسانهای غفلتزا باشد؛ این رسانه با استفاده از ظرفیت کارکردهای سهگانه سرگرمی، آموزش و اطلاعرسانی باید به سیاستهای مشخصی با رویکرد «بصیرتآفرینی» دست یابد. رسانه ملی، به اقتضای بایستهها و الزامات و آرمانهای فرهنگی، به رشد و هدایت عمومی منطبق با باورها، ارزشها، هنجارها، نگرشها، الگوها و رفتارهای دینی یا مورد تایید دین در نیل به تعالی مطلوب، ماموریت یافته است.
سرگرمی به عنوان یکی از کارکردهای برجسته رسانه جمعی، بخش قابل توجهی از رسالت جامعه پذیری یا تعلیم و تربیت آحاد جامعه را به دوش میکشد. تلویزیون، که وظیفه اصلی آن، عمل در چارچوب تعلیم و تربیت دینی است، اگر به اقتضای شأن رسانهای، ایفای رسالت تربیتی یا ضرورتها و مطالبات بیرونی به برنامههای سرگرم کننده ملزم شود، قاعدتاً باید نظام رفتاری خویش را متناسب با این چارچوب تنظیم کند.
تلویزیون از تعامل چند سویه کارکردهای سهگانه (سرگرمی، اطلاعرسانی و آموزش) تجربیاتی در عمل دارد؛ مثلا از یکسو صنعت سرگرمی برای جذب مخاطب از مفاهیم، مضامین، نمادها، شعائر و شخصیتهای الگوی دینی بهره میگیرد و از سوی دیگر تبلیغات دینی برای جذب بیشتر مخاطب، انتقال و تعمیق باورها و بینشهای دینی و اشاعه فرهنگ و آداب مذهبی از قالبهای سرگرمی استفاده میکنند. بخشی از آنچه تحت عنوان «دین رسانهای» از آن یاد میشود، از طریق قالبهای متنوع و دارای کارکرد سرگرمی انتقال داده میشود.
انتظار به حق این است که عملکرد رسانه ملی، در ایفای همه کارکردها از جمله سرگرمی، به تبع الگوی هنجاری و منطق عملی حاکم برآن، متمایز و متفاوت از عملکرد یک رسانه سکولار باشد. کارکردهای چندگانه تلویزیون، نه به صورت مجزا و متمایز که غالباً درهم آمیخته و ترکیبیاند. هر برنامه سرگرمکننده، ممکن است کارکرد معرفتی، عاطفی، یکپارچهسازی شخصی (اعتمادسازی)، یکپارچهسازی اجتماعی و رهایی از تنش را نیز به همراه داشته باشد.هدف اصلی مخاطب از سوق دادن به تلویزیون، ممکن است رهایی از تنش و لذتجویی باشد، اما ثانیاً و بالتبع، مخاطب باید به اطلاعات نیز دست یابد؛کمااینکه گاه ممکن است این روند معکوس باشد.
به هر تقدیر ضروری است تا نقش کارکردهای سهگانه سرگرمی، آموزش و اطلاعرسانی را بر مساله هویت با نگاهی به نظریههای اجتماعی - رفتاری رایج و نیز مدلهای رایج تعامل این سه کارکرد در کشورهای مختلف با الگوهای متفاوت (الگوهای انفکاک مطلق، مدل آمیختگی مطلق، مدل انفکاک نسبی و مشروط) بررسی کنیم و با تکیه بر مباحث نظری و نیز تجارب بومی در نهایت به ارائه راهبردهای عملی جهت اصلاح و ارتقای وضعیت موجود اقدام کنیم.
کانون توجه نظریههای موسوم به «نظریههای اجتماعی - رفتاری» رابطه میان رسانه و جامعه و تاثیر محتوای ارتباطی بر نگرشها و رفتارهای مخاطبان است. همان گونه که برخی از نظریه پردازان علم ارتباطات مانند «هارولد لاسول» اشاره کردهاند، نزدیک کردن و امتزاج کارکردهای سهگانه به همدیگر دستاوردهای بزرگی از قبیل رسیدن به «همبستگی اجتماعی» را درپی خود خواهد داشت.
به این شکل که اخبار و رویدادها مطابق با شاخصهای بومی انتخاب و تفسیر میشوند و به همین دلیل جذابیت میآفرینند و مخاطب را سرگرم میکنند و عادات و آداب و رسوم اجتماعی را تقویت میکنند. اعتقاد به پیوستگی کارکردهای سهگانه تلویزیون به همدیگر ناشی از مهندسی افکار عمومی است که اطلاعات را به صورت برنامهریزی شده و گام به گام در اختیار مخاطب قرار میدهد. سرگرمی در رسانهای مانند تلویزیون میتواند در مقوله «آموزشهای پنهان» نیز مخاطب را با خود همراه سازد و حتی از شکلگیری تنشهای اجتماعی و مخاطرات ضد فرهنگی جلوگیری کند.
در عرصه فعالیت وسایل ارتباط جمعی قانون اساسی به صورت کلی با صراحت بر لزوم و بلکه بر وجوب حاکمیت ارزشها تأکید کرده است و در مقدمه آن بر لزوم حرکت وسایل ارتباط جمعی (رادیو و تلویزیون) در جهت روند تکاملی انقلاب اسلامی و در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامی سخن گفته است. اما در میان قوانین و اسناد درون سازمانی رسانه ملی به جرات میتوان گفت هیچ نشانهای از نسبت و ارتباط این کارکردهای سهگانه نیست حتی در «مجموعه مقررات ناظر به تولید، پخش و تامین برنامههای صداوسیما» (مصوب سال ۱۳۸۶) نیز اثری از این رویکرد نیست!
تلویزیون گرچه در بدو ورود به ایران چندان مورد توجه قرار نگرفت و حتی برخی آن را نامحرمی در محیط خانوادگی محسوب میکردند، اما با گذشت زمان جعبه جادویی جای خود را در میان خانوادههای ایرانی باز کرد؛ به طوری که هماکنون بیش از ۲۰شبکه تلویزیونی به صورت ۲۴ ساعته امکان ورود به خانههای ما را دارند. برنامههای تلویزیونی توانایی فوقالعادهای در افزایش سطح آگاهی و ارتقای سوادرسانهای مخاطب دارند. این رسانه مهم، فراگیرترین رسانه کشور است و به دلیل آن که تریبون رسمی حاکمیت میباشد، حساسیت نسبت به عملکرد آن بالاست. تلویزیون با شکل دادن به الگوی ذهنی مخاطبان رویدادها را برای آنها معنادار میسازد.
درپیوست حکم ریاست فعلی رسانه ملی که توسط مقام معظم رهبری به ایشان ابلاغ گردید در بخش «سیاستهای راهبردی محتوای پیام» به صراحت و با تاکید بیان شده است که رسانه ملی موظف به تنظیم سیاستهای راهبردی و مدیریتی خود در سه عرصه سرگرمی، اطلاع رسانی و آموزش است تا براساس الگویی منطقی و نظاممند اقدام به تولید، تامین و پخش برنامههای مختلف نماید. اگر تکلیفمان را با تعامل و ارتباط این کارکردهای سهگانه مشخص نکنیم دچار تشتت سیاستگذاری درخصوص این کارکردها میشویم.
نویسنده: محمد حسن شاهنگی - مدیرگروه ادب و هنر مرکز پژوهشهای جوان