امروز "طنز" نداریم. یعنی جایی برای طنز باقی نمیماند وقتی پدر و مادری با هزار امید و آرزو و بالاتر از آن به صد چندان سرمایه "اعتماد" خود را به مدرسهها میسپارند و سر آخر طفل خود را آسیب خورده روحی و جسمی و جنسی تحویل میگیرند.
هر بار این اتفاق افتاد و هر بار هیچکس مجازات نشد. هنوز "نام کوچک متهم" افشا نشده بلافاصله بیانیه و اطلاعیه صادر میکنیم که فلانی اصلا نیروی رسمی نبوده و تازه دو روز از قراردادش گذشته و لابد اگر مردم را سادهتر فرض میکردند حتما میگفتند فلانی "ناظم" نبوده و دزدی بود که از دیوار پریده توی حیاط مدرسه و دانشآموزان را اغفال کرده است.
آقای دولت تدبیر و امید! لطفا بیا و یکبار قبول کن که تو هم در این جنایت سهمداری. بیا و تدبیری بیاندیش که بعد از این ملاکت را برای جذب نیرو - آن هم برای حساسترین محیط کاری ممکن - بیشتر کنی. قول بده "امید" مردم بیچاره و فریب خورده را "ناامید" نکنی.
مردم دیگر گول حرفهای سطحی را نمیخورند. مردم دیگر قبول نمیکنند که تو مراسم افطاری از کیسه بیتالمال را ممنوع کردهای و آن وقت خودت شب به شب سفره میاندازی و "خواص" را دعوت میکنی که بخورند و بلمبانند و الباقی سفره را هم با خودشان ببرند.
فردا دوباره چشم باز میکنیم و خبر یک اختلاس و تجاوز و غارتگری را میخوانیم. باز هم در شبکههای رسانهای مینویسند که دختر شش ساله را بعد از تجاوز کشتند و پسر هفت ساله در مخفیگاه متعرضان نفس آخر را کشید و آن وقت تو را میبینیم که همه اینها را به دولتهای قبلی ربط میدهی و به روی مبارک خودت هم نمیآوری که این روز و روزگار را تو برای این مردم ساختهای.
من "ننجون" مردم شریف ایران نیستم اگر قلم به بیشرافتی بچرخانم در این عزای عمومی ناموس و شرف، طنز بنویسم.
آقای دولت پاسخگو باش که فردا برای گفتن و شنیدن هر حرفی دیر است.