تصور نمیکنم آرشیو مطالب موجود درخصوص جنایتهای این غده سرطانی و جرثومه ظلم و جنایت و تباهی و نسلکشی، در چند دهه اخیر، اجازۀ عدم آگاهی یا تغافل نسبت به این سیاستها و رفتارهای ددمنشانه را به کسی بدهد. تصور نمیکنم کسی باشد که نداند که اگر نبود حمایتهای کشورهای قدرتمند، آن هم با آن همه ادعای انساندوستی و حقوق بشری و نهادهای به اصطلاح حافظ صلح و آرامش، امروز از رژیمی که ننگ تاریخ و بشریت است، خبری نبود. اما اگر کسی بنا به دلایلی از تاریخ شکلگیری و رفتارهای این رژیم نامشروع و نامردمی بیاطلاع است، کافی است به واقعیات کنونی، رفتارهای سبعانه و وحشیانه و لگام گسیخته این درنده کثیف، که واژه از بیانش قاصر است، و حمایتهای علنی و رسمی حامیانش رجوعی داشته باشد.
آنچه امروزه شاهدش هستیم، همواره در این چند دهۀ اخیر با فراز و فرودی شاهدش بودهایم/ چرا مسئلهای به این روشنی و بداهت از چشم کشورهای اسلامی دور میماند؟ در کشورها و جوامع اسلامی چه میگذرد که متوجه ریشهها و علل بیرونی و درونی پیشبرد طرحها و برنامههای این رژیم غیرانسانی و رذل تاریخی نیستند و چرا در جهت پیشگیری و مقابله با این ریشهها و عوامل، اقدامی دستهجمعی نمیکنند؟ آیا آن قدر جاهل و بیتوجهاند که نتوانند نگاهی پروژهای به این مقوله بیندازند؟ آیا قادر نیستند بین آرا و نظرات هانتینگتون، حضور آمریکا در منطقه، شکلگیری گروههای سلفی و تکفیری و داعش و امثال ذلک که در بهترین حالت و البته با تردید فراوان به تحجر و سطحینگری و حماقت بر میگردد، و اتفاق این روزها و مقولهای جانکاه به نام غزّه رابطهای ببینند؟
ماندهام که این دغدغه خود را چگونه بیان کنم، وقتی برداشتن گام جنایت در منطقه کوچکی به نام غزّه به این همه تمهیدات و مقدمات و بهانهتراشی و حمایتهای بینالمللی و به صف کردن قدرتهای به اصطلاح برتر نیاز دارد، مواجهه این رژیم نامشروع با کشورهای متحد و آگاه اسلامی به چه اندازه تمهیدات نیاز خواهد داشت؟ آیا در این صورت، اصولاً اسم و رسمی از یک چنین پدیدۀ شومی باقی میماند که جای طرح این سوال باشد؟
به نظر میرسد مسئله جدیتر از این حرف ها باشد. مسئله فقط به یک عدم آگاهی و عدم اتخاذ تمهیدات لازم بر نمیگردد. آیا یاری رساندن به طراحان و مجریان واقعی پیشبرد منافع استکباری - صهیونیستی در جوامع اسلامی، توسط سران برخی از کشورهای اسلامی، و صدور فتواهای احمقانه سلفی و تکفیری و چِندشآور و ایجاد حوادث تأسفبار در بلاد اسلامی، صرفاً به یک ناآگاهی بر میردد؟ مسئله این است که جهان اسلام به طور همزمان با دو عامل مرتبط بیرونی و درونی که با هم درخصوص اضمحلال و فروپاشی و وابستگی عمل میکنند روبرو است. از یکسو دشمن شناخته شدهای به نام استکبار و صهیونیسم جهانی و از سوی دیگر، عاملان وابسته و متحجر و مرتجع آنها در منطقه/ آیا نباید به گونهای و همسو با نیروهای مقاومت به مردم مظلوم و بیپناه غزّه هم کمک کرد؟ آیا نباید در مقام دفاع، سیلی محکمی به این غول بیشاخ و دم و افسار گسیخته زد؟ نمیدانم چگونه؟ اما به نظر میرسد نمیتوان صرفاً به یک آرزوی درازمدت و یک همدردی صرف، هرچند پراهمیت و مؤثر اکتفا کرد. جوانان داوطلب مسلمان و غیرمسلمان از اقصی نقاط عالم، به ویژه جهان اسلام باید بتوانند، قطع نظر از سیاستهای دولتهای خود، در این مقاومت سهمی داشته باشند. بدون تردید مسئله صهیونیسم، یک مسئله منطقهای و حتی منحصر به جهان اسلام نیست، یک غده چرکین سرطانی است که هر کجا باشد خطرناک است و باید جراحی و ریشهکن شود.
در حال مطالعه و تحقیق در زمینه فلسفه اخلاق و فرا اخلاق بودم، اما دیدم نمیتوانم ولو با یک یادداشت نسبت به غزه و اتفاقات این روزها بیتفاوت باشم. قصد پرداختن به داستان آشنای صهیونیسم و ریشهها و حمایتهای استکباری و مدعیان دروغین و کاذب حقوق بشر و کانونهای بینالمللی به اصطلاح حامی صلح و حقوق انسانها، که در واقع ابزار هژمونی و استیلای قدرتهای برتر و عملۀ اهداف و منافع آنها هستند را ندارم. قصدم ارائه تحلیلی از فرایند ورود صهیونیستها و سازوکار گسترش آن در یک جامعه اسلامی، یا حداقل، جامعه مسلماننشین، که مسلمانان قاطبه جمعیت آن را تشکیل میدادند، نیست. تصور نمیکنم دیگر بر کسی اهداف و شیوههای ننگین نفوذ و گسترش روزافزون جماعتی مجهولالهویه یا بهتر است بگوییم معلومالهویه، تحت پوشش آیین یهود معلوم نباشد. تصور نمیکنم آرشیو مطالب موجود درخصوص جنایتهای این غده سرطانی و جرثومه ظلم و جنایت و تباهی و نسلکشی، در چند دهه اخیر، اجازۀ عدم آگاهی یا تغافل نسبت به این سیاستها و رفتارهای ددمنشانه را به کسی بدهد.
تصور نمیکنم کسی باشد که نداند که اگر نبود حمایتهای کشورهای قدرتمند، آنهم با آن همه ادعای انساندوستی و حقوق بشری و نهادهای به اصطلاح حافظ صلح و آرامش، امروز از رژیمی که ننگ تاریخ و بشریت است، خبری نبود. اما اگر کسی بنا به دلایلی از تاریخ شکلگیری و رفتارهای این رژیم نامشروع و نامردمی بیاطلاع است، کافی است به واقعیات کنونی، رفتارهای سبعانه و وحشیانه و لگام گسیخته این درنده کثیف، که واژه از بیانش قاصر است، و حمایتهای علنی و رسمی حامیانش رجوعی داشته باشد. آنچه امروزه شاهدش هستیم، همواره در این چند دهۀ اخیر با فراز و فرودی شاهدش بودهایم.
اما سوال و شگفتی من این است که چرا مسئلهای به این روشنی و بداهت از چشم کشورهای اسلامی دور میماند؟ در کشورها و جوامع اسلامی چه میگذرد که متوجه ریشهها و علل بیرونی و درونی پیشبرد طرحها و برنامههای این رژیم غیرانسانی و رذل تاریخی نیستند و چرا در جهت پیشگیری و مقابله با این ریشهها و عوامل، اقدامی دستهجمعی نمیکنند؟ آیا آن قدر جاهل و بیتوجهاند که نتوانند نگاهی پروژهای به این مقوله بیندازند؟
آیا قادر نیستند بین آرا و نظرات هانتینگتون، حضور آمریکا در منطقه، شکلگیری گروههای سلفی و تکفیری و داعش و امثال ذلک که در بهترین حالت و البته با تردید فراوان به تحجر و سطحینگری و حماقت بر میگردد، و اتفاق این روزها و مقولهی جانکاه به نام غزّه رابطه ای ببینند؟ ماندهام که این دغدغه خود را چگونه بیان کنم، وقتی برداشتن گام جنایت در منطقه کوچکی به نام غزّه به این همه تمهیدات و مقدمات و بهانهتراشی و حمایتهای بینالمللی و به صف کردن قدرتهای به اصطلاح برتر نیاز دارد، مواجهه این رژیم نامشروع با کشورهای متحد و آگاه اسلامی به چه اندازه تمهیدات نیاز خواهد داشت؟ آیا در این صورت، اصولاً اسم و رسمی از یک چنین پدیدۀ شومی باقی میماند که جای طرح این سوال باشد؟
به نظر میرسد مسئله جدیتر از این حرفها باشد. مسئله فقط به یک عدم آگاهی و عدم اتخاذ تمهیدات لازم بر نمیگردد. آیا یاری رساندن به طراحان و مجریان واقعی پیشبرد منافع استکباری - صهیونیستی در جوامع اسلامی، توسط سران برخی از کشورهای اسلامی، و صدور فتواهای احمقانه سلفی و تکفیری و چِندشآور و ایجاد حوادث تأسفبار در بلاد اسلامی، صرفاً به یک ناآگاهی بر میگردد؟ مسئله این است که جهان اسلام به طور همزمان با دو عامل مرتبط بیرونی و درونی که با هم درخصوص اضمحلال و فروپاشی و وابستگی عمل میکنند روبرو است. از یکسو دشمن شناخته شدهای به نام استکبار و صهیونیسم جهانی و از سوی دیگر، عاملان وابسته و متحجر و مرتجع آنها در منطقه.
اما چه باید کرد؟ بحمدالله جهان بخوبی از این سیاستهای غیرانسانی و ددمنشانه آگاه است و در اتفاقات مشابه، مثل جنگهای ۳۳ روزه، ۲۲ روزه و... حساسیت و واکنش خود را نشان داده است. از این حساسیتها باید کمال استفاده را برد و از آن محملی برای زیست مسالمتجویانه و همراه با دغدغه صلح مثبت و پایدار ساخت. قطع نظر از اقدامات جهانی، باید نگاهی به درون جهان اسلام انداخت. آگاهیبخشی و روشنگری و اهتمام جدی درخصوص فهم عمیق و فراگیر نسبت به اقدامات و پروژههای استکباری - صهیونیستی و توجه به وحدت درون دینی از ضرورتهای پیشروی ماست.
جهان بشریت و جهان اسلام باید بداند که با دشمنی روبروست که خود مسبب همه درگیریها و اختلافات و منازعات فرقهای و مذهبی و البته با بهرهگیری از ریشهها و عوامل مستعد در جوامع مختلف، از جمله جوامع اسلامی است. جالب این جاست که ترفند سالهای اخیر استکبار و به طور خاص، آمریکا این بوده است که خود اختلافات و درگیریهای درونی جوامع، به ویژه جوامع اسلامی را ایجاد میکند و خود نیز با استفاده از اهرمهای نرم و سخت در اختیار به عنوان نجات بخش این اختلافات وارد عمل میشود و به تدریج سبک زندگی خود در این کشورها را از طریق اشاعه فساد و فحشا و رذایل اخلاقی و فروکاهیدن اهداف متعالی به اهداف متدانی و کوچک، بسط و نهادینه میکند.
اما چه وظیفهای بر دوش کشورهای اسلامی و آحاد مسلمان در باره واقعه جاری غزّه است. پر واضح است که مطلوب آن است که کشورهای اسلامی به صورت متحد تودهنی محکمی به رژیم اشغالگر بزنند، اما متأسفانه فعلاً که از این اقدام دور هستیم. آن قدر گرفتاری و نزاع درونی در این کشورها وجود دارد که نمی توان در کوتاه مدت تحقق آن را امکان پذیر دانست. ادامه روند کنونیِ تظاهرات مردمی و تجلی گسترده تر و بارزتر آن در روز جهانی قدس و به تعبیر امام خمینی(ره) روز جدایی حق از باطل و برقراری ارتباط با مجامع و کانون های اعتراض آمیز علیه صهیونیسم و حامیان آنها از اقدامات دست یافتنی و امکان پذیر است. هرچند از حمایت مجامع بین المللی شناخته شده و رسمی از رفتارهای وحشیانه صهیونیست ها آگاهیم، اما فشار بر این مجامع با توجه به شعارها و مدعیات ظاهری آنها می تواند به هر حال مؤثر باشد، یا توجه می کنند و از فرصت ها و امکانات در اختیار خود علیه این تجاوزات استفاده می کنند، یا سیاست نعل و میخ اختیار می کنند و یا بی توجه از کنار آن عبور می کنند که در این صورت ماهیت و منش آنها آشکارتر خواهد شد و جهانیان آگاه تر خواهند شد.
اما آیا نباید به گونه ای و هم سو با نیروهای مقاومت به مردم مظلوم و بی پناه غزّه هم کمک کرد؟ آیا نباید در مقام دفاع، سیلی محکمی به این غول بی شاخ و دم و افسار گسیخته زد؟ نمی دانم چگونه؟ اما به نظر می رسد نمی توان صرفاً به یک آرزوی دراز مدت و یک همدردی صرف، هرچند پر اهمیت و مؤثر اکتفا کرد. جوانان داوطلب مسلمان و غیر مسلمان از اقصی نقاط عالم، به ویژه جهان اسلام باید بتوانند، قطع نظر از سیاست های دولت های خود، در این مقاومت سهمی داشته باشند. بدون تردید مسئله صهیونیسم، یک مسئله منطقه ای و حتی منحصر به جهان اسلام نیست، یک غده چرکین سرطانی است که هر کجا باشد خطرناک است و باید جراحی و ریشه کن شود.
به نقل از وبلاگ شخصی عماد افروغ