بيستمين دوره نمايشگاه مطبوعات هم تمام شد. مثل همه دورههاي قبل. مثل همه دورههايي كه بچههاي رسانه دلشان را خوش ميكردند كه شايد امسال با سالهاي قبل فرق داشته باشد. مثل همه دورههايي كه مطمئن ميشديم «امسال هم فرقي نداشت»
چرا فرق كه بسيار بود. رسانههايي كه اتصالشان به نهادهاي دولتي همچنان برقرار است، يا فلان خبرگزاري و روزنامهاي كه دستش در جيب خودش نيست، حسابي بريز و بپاش داشتند. رنگ و نورشان چشم هركسي را ميگرفت. از آن آقاي مدير و وكيل گرفته تا آن ورزشكار و هنرمندي كه آمده بود ويترين مطبوعات ايران را سياحت كند.
نمايشگاه امسال هم مثل هرسال بود. مثل هرسال بساط دعوا بر سر ميهمانان داغ بود. همچنان كه... بيخيال بعضي چيزها را نميشود نوشت. حكايت تف سربالاست.
اما بگذاريد از نوشتنيها بنويسيم.
امروز(ديروز) وقتي توي راهروهاي نمايشگاه راه ميرفتم، به اين فكر ميكردم كه اين همه هزينه براي چه. فلان خبرنگار ميگفت: «دو ماه حقوق نگرفتهام، اما غرفهمان را ببين!» از اين «فلان خبرنگارها» كم نبودند. حكايت آفتابه لگنهايي بود كه اگر سرشماريشان ميكردي، به بيش از هفت دست ميرسيد اما...
امروز (ديروز) توي شلوغي روز آخر نمايشگاه، ياد شعر ناصرخسرو افتادم. روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست...
مصرع آخرش را مدام تكرار ميكردم: «گفتا ز كه نالیم كه از ماست كه بر ماست!»
حالا اگر اين روزها حال مطبوعات ما خوب نيست، اگر به هر كسي اجازه لگدمال كردن حرمتمان را ميدهيم، اگر آنها كه ما «بزرگ»شان كرديم، به كلامي ما را «كوچك» ميكنند، اگر بعضيها حرمت اهالي قلم را نگه نميدارند، تقصير و قصور از خودمان است.
آن روزي كه آقاي دولت تصميم گرفت براي آنكه به رسانه ثابت كند «هيچي نيستيد» آنها را از نمايشگاه كتاب و اهالياش جدا كند، آن روزي كه برخي از مسئولان، با اظهاراتشان ما را سنگ روي يخ كردند، آن روزي كه مقصر همه مشكلات ما شديم، آن روزي كه با واژههايي نظير «برخي»، «بعضيها»، «عدهاي» هر چه دلشان خواست به ما گفتند و ما سكوت كرديم و برخيهايمان هم فقط به خاطر مسائل سياسي بهبه و چهچهشان هم كرديم، بايد به عزت قلممان هم فكر ميكرديم.
يك سال نمايشگاه مطبوعات برگزار نشد كه فلانش كنيم و بهمان، چه شد؟ چه فرقي كرد.
اولين نمايشگاه دولت يازدهم با نمايشگاههاي دولتهاي قبلي چه فرقي داشت؟ كجاي كميت و كيفيتش افزايش داشت؟ چه اتفاق منحصر به فردي رخ داد؟ كجاي اين نمايشگاه نشان از يك فكر و ايده و اجراي جديد و بكر بود؟ هيچ. فقط معلوم شد اين دولت هم چندان تمايلي به حضور جدي رسانه، به خصوص رسانه منتقد ندارد. جانمايي غرفهها هم مثل دولت گذشته بود.
آسمان مطبوعات ما هميشه همين رنگ است. فرقي نميكند كدام دولت باشد و چه شعاري بدهد. رفتار برخي آقايان مسئول و غيرمسئول در برابر رسانه، درست مثل همان كاري است كه سفيدپوستان براي تثبيت موقعيت خود در ينگه دنيا در مقابل سرخپوستها انجام دادند: «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است»
رسانه خوب هم از نظر برخي مسئولان، رسانهاي است كه نقد نكند، مدام تعريف كند، از نارساييها، سوء مديريتها، خيانتها و... سخن نگويد و در يك كلام آنچه آقايان ميخواهند منتشر كند. «رسانه خوب، رسانه خاموش است!» به همين راحتي.
حالا ما مدام بگوييم ركن چهارم دموكراسي. دلمان خوش. رسانه براي برخي از مديران ما حكم «شيشهپاككن» را دارد. اصلا تمايلي به خواندنش ندارند. البته پيش از آنكه حكمشان را بگيرند، قطعا رسانه و مطبوعاتيجماعت نقش كليدي داشتند، اما حالا نه.
بگذريم. باز هم دارم از ننوشتنيها ميگويم.
بگذاريد، سوار همان دوچرخه قديمي و زهوار در رفتهاي كه روز پوستر نمايشگاه بود شويم و برويم. اصلا بيخيال نمايشگاه و جشنواره. اصلا بگذار نمره نمايشگاه بيستم را هم همان بيست بدهيم. آقا دستتان درد نكند. همه چيز عالي بود.