داستان آقای نماینده، یک داستان کاملا تکراری است. درست مثل قصه بز زنگولهپا که از بچگی تا به حال برایمان بارها و بارها تعریف کردند و آخرش هم به «پایین اومدیم دوغ بود، قصه ما دروغ بود» ختم میشود.
اما مشکل اینجاست که آقای آقازاده، اساسا علاقه شدیدی به دیده شدن دارد. درست مثل ورزشکاری که در میدان مسابقه هیچ گلی به سر خود و تیمش نمیزند، اما با مصاحبههای جنجالی و تیترساز، زور میزند تا عکسِ یکِ چند تا روزنامه زرد یا مایل به زرد بشود. اینطوری میشود که برخیها تلاش میکنند برای فراموش نشدن و دیده شدن، دست به هر ریسمان پوسیدهای دراز کنند.
طرف در ماجرای ناصوابپردازی و شایعهسازی و حاشیهسازی ید طولایی دارد و اتفاقا مثل داستان آن چوپان معروف کتاب فارسی دبستان، تا به حال با «آی گرگ» و «آی دزد» کردن همه را سر کار گذاشته، اما برخی رسانهها اتفاقا برای پر کردن صفحه یک خالیشان باز هم گول این آقای «صدای ملت» را میخورند. آقای آقازاده که معلوم نیست، از فضل پدر مجاهد و بزرگوار خود چه حاصلی برده است و ظاهرا جز نام و کمی چهره، چیزی کاسب نشده است، از این دستپاچگیها کم نداشته است. از ماجرای درگیری دختر یکی از سران فتنه محصور گرفته تا تهمت به نماینده ولی فقیه در استان البرز، نشان میدهد که این بنده خدا برای آنکه از قافله پروپاگاندای رسانهای و شانتاژگری عقب نماند، اول یک موضوع را بدون تحقیق و بررسی مطرح میکند و بعد تازه یادش میافتد برود و بیندیشد و بپرسد. دست آخر هم همان رسانههای زرد مایل به قهوهای برخلاف نوبه حمله که عکس و تیتر «گنده» از حضرت آقای آقازاده کار میکردند، یا خبر تکذیب و عذرخواهی و ببخشید طرف را درسته قورت میدهند یا اگر کمی حریت داشته باشند، در گوشه و کنار دنج و پرت صفحات داخلیشان جا میدهند.
واقعیت آن است که به این بنده خدا حرجی نیست. مشکل جایی است که مسئولان اجرایی کشور دستپاچهتر و هولتر از او وارد میدان میشوند و چند ساعت بعد از نامه توهینآمیز آقای نماینده قوه «قانون»گذار مملکت هم بیانیه میدهند، هم رئیس دستگاه اجرایی کشور را مجبور میکنند تا پشت میز بنشیند و دستش را قلمی بکند.
فاجعه جایی رقم میخورد که متن نامه آقای رئیسجمهور از متن نامه تهدیدآمیز آقای آقازاده تندتر است و گویی تریبون دیگری فراهم آمده تا کمی ابراز لطف دیگر نثار «برخیها» شود.
آقای روحانی در نامه خود آقای نماینده را اینگونه تلقی میکند که آقای فلانی که «در حریت و شجاعت بیان و دفاع از مصالح ملی، نمایندهای کمنظیر بوده و...» عجیب آنکه اتفاقا در این تمجید رئیسجمهور هم جایی برای تعقل و تفکر و... دیده نمیشود. سوال این است که آیا بدون تحقیق و بررسی هر سخنی را بر زبان آوردن، نشانه شجاعت است یا...؟
عجیبتر آنکه رئیس قوه مجریه برای نامه یک نماینده مجلس اینقدر عجله میکند و سریع پاسخ میدهد، اما برای موضوعاتی نظیر حقوقهای حرام، فساد اداری، رکود در بازار، بحران بیکاری، آلودگی هوا، نقض برجام و... یا اساسا به «سکوت» اعتقاد دارد، یا همه را به «صبر» دعوت میکند و یا در موضعی طلبکارانه بر منتقدان میتازد.
عجیب نیست که این موضوع حاشیهای در روز عزیزی مثل اربعین اینقدر بزرگ میشود که رئیسجمهور این مملکت خود را موظف میداند که خیلی سریع رسیدگی صورت پذیرد؟ اگر این همه سرعت و صراحت وجود دارد، پس چرا برای مبارزه با فساد یا حل مشکلات معیشتی مردم یا مواجهه با دشمنان جمهوری اسلامی از آن بهره گرفته نمیشود؟ راستی اگر به جای یک نماینده همراه دولت، یک نماینده منتقد هم به رئیسجمهور نامه مینوشت، همین اتفاق میافتاد؟
با عرض معذرت ما در خوشبینانهترین حالت ممکن فکر میکنیم (این اتفاق یک سناریو نیست و) همهچیز به آن تهدید دوخطی در انتهای نامه آقای نماینده بر میگردد. موضوعی که قبلا هم تکرار شده بود.
رئیسجمهور که در مقام مسئول (یعنی کسی که باید پاسخگو باشد) با سوالی مثل «آیا کسانی در مراکز حساس استان نفود کردهاند که گمان میکنند با بستن دهانها و سد راه سالنهای سخنرانی، میتوانند راه پیشرفت و توسعه کشور در مسیر مورد نظر مردم و رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنه ای(مدظله) را ببندند و راه را بر افراطیگری و دوقطبیسازی جامعه بگشایند؟» آیا به این موضوع هم اندیشیده است که طی این چند سال جلوس ایشان بر صندلی ریاست دولت، چند ده سخنرانی و جلسه منتقدان دولت در مراکز مختلف استانها، دانشگاهها و... «هوا» شده است؟ در دستگاههای دولتی چه کسانی «نفوذ» کردهاند که «گمان میکنند» با «بستندهانها» و لگد زدن به صندلی منتقدان میتوانند راه نقدِ سازنده و مفید برای پیشرفت و توسعه کشور را ببندند؟!
به قول معروف «آیا تو (ببخشید شما) چنان که مینمایی هستی؟ (باز هم پوزش، که شاعر در کمال بیادبی! از فعل مفرد استفاده کرده است. منظور همان مینمایید و هستید است)
توی این چند سال اتفاقا برخی دولتیها به راحتی آب خوردن از لغو برنامه و سخنرانی گرفته تا لغو اکران یک فیلم مستند، آنچنان «سد راه» کردهاند که اگر قرار بر شمارش «افراطیگری»ها و «دوقطبیسازی»ها باشد، کفه ترازوی «برخیها» به کف زمین میچسبد و از جایش تکان نمیخورد. خوشبختانه فضای آزادیبیان پس از دولت اعتدال، با هیچ دورهای قابل قیاس نیست! آنقدر درهای نقد و روشنگری باز بوده که برخی اوقات نگران «چاییدگی» شدهایم و شاید لازم باشد از دولت محترم بخواهیم درِ فضای نقد را کمی ببندد، چون بدجوری «سوز» میآید!
راستی آقای رئیسجمهور، یادتان باشد که از «تبار چهره درخشان» بودن، نه فضیلت است و نه هنر. توی همین سی و اندی ساله پس از انقلاب کم نداشتیم آقازادههایی که هیچ سنخیتی با ابویهای گرامشان نداشتند. شمارش آنها کار سختی نیست.
پینوشت: قرار نبود برای حاشیهسازیهای تمامنشدنی و البته نامعتبر یک بنده خدایی، دست به قلم شویم، اما نامه رئیسجمهور باعث شد تا برای دوری از شبهه و گلابیپنداری، باز هم به بهانه یک آقازاده صفحه سفید را «سیاه» کنیم.