هنوز هم میشود بوی پاک شهدای انقلاب را از جای جای خیابانهای شهر حس کرد. هنوز هم میشود پیش رفت و شنید صدای کودکی را که دنبال پدر گریه میکند اما پدر برای اینکه نکند دلش بلرزد و نرود پا روی دلش میگذارد و قدمهایش را تندتر میکند تا برود برای آزادی مملکت بجنگد.. تا برود و آرامش امروز را به ما هدیه دهد.
هنوز میشود انتظار مادری را حس کرد که مدتهاست از پشت پنجره خانه تکان نخورده تا کودکش از مدرسه بازگردد.. کودکی که از مدرسه با دوستانش راهی تظاهرات شد و گلوله قلبش را نشانه گرفت تا او جاودانه شود... هنوز اگر با گوش دل به خیابان بروی شعار اللهاکبر از جای جای خیابانهای شهر شنیده میشود هنوز صدای توپ و تانک و گلوله را میشنوی و خون پاک شهدای نوجوان را میبینی که مدرسهشان را در تظاهرات برگزار میکردند و امتحانشان را در ایستادگی پای گلوله ظالمان پاس میکردند.
این روزها یاد دانش آموزان شهیدی میافتیم که پاک و سربلند رفتند و پر کشیدند و در امتحان موفق شدند. به جمع خانه یکی از آنها رفتیم. مادرش لباس پسر را برایمان آورد هنوز خون خشک شده و جای گلولهای که مستقیم قلبش را نشانه گرفته بود روی لباس بود. مادر اشک میریخت و میخواست به دقت لباس پسرک نوجوانش را ببینیم. اصرار میکرد حرفی نزنیم از اینکه پسرش نامش چیست و کجا زندگی میکند.
مادر دلش پر بود، حرف داشت اما به قول خودش میخواست حرفش را در قالب مادر شهید بزند فرقی نمیکرد کدام شهید میخواست حرفش را به گوش مردم برسانیم. میخواست مردم یادشان نرود چه نوجوانانی برای آرامش امروزشان رفتهاند.
مادر شهیدی که نمیخواست نامش را بنویسیم به سیاست روز گفت: گاهی از پنجره خانه کوچه را نگاه میکنم خیلی پیش میآید بچههای مدرسهای را میبینم با قد و قواره پسرم اما خیلی وقتها میشود که دلم میسوزد از دیدن آن فرزندانی که هنوز آنطور که باید قدر کشور و شهر و حال امروزشان را نمیدانند.
او میگوید: به بچهها گلهای نیست از آنها توقع ندارم ما از پدر و مادرهایشان از پدربزرگ و مادربزرگشان توقع دارم تا به جوانها بگویند هم سن و سالهای آنها چه کسانی بودند و چه کارهایی کردند.
این مادر میگوید دلم از آموزش و پرورش و مدارسی گرفته که هزاران نوجوان شهید در منطقه شان است و به بچهها نشانشان نمیدهند، دلم میخواهد به آن معلم مدرسه بگویم چرا از مثالهای واقعی برای درس دادن به بچهها استفاده نمیکند. چرا از بچهها نمیخواهند تا روی اسم کوچهشان حداقل که اکثرا نام شهید است بیشتر متمرکز شوند.
لباس پسرش را در دست میگیرد و گریه کنان میگوید: پسرم رفته و فدای این آب و خاک شده است فدای این آرامش امروز و دینی که دوستش داریم هیچ نمیخواهم فقط دلم میخواهد بچههای هم سن و سال پسرم کمی عمیقتر بیندیشند و بهتر تربیت شوند توقع زیادی است؟! میگوید اگر خدایی نکرده جوانی را در حال بد (اعتیاد یا کشیدن سیگار یا..) ببیند حالش بد میشود. میگوید نمیتواند با خودش کنار بیاید حالا که همه چیز آرام شده نه از گلولههای سربی خبری هست و نه از خفگان و طاغوت کسی بخواهد زندگیش را اینطور تباه کند که به سمت اعتیاد و... برود. میگوید سخت است دیدن حتی یک فرد در لباس غم و نادانی. میگوید تمام دلخوشیاش از فدا شدن پسرش حال خوب آدمهای درون این جامعه است و توقعش فقط همین است که حال ما را خوب ببیند هم از لحاظ معنوی و هم از لحاظ ظاهری.
خودش میگوید دلش میخواهد برای یک لحظه فقط به این بیندیشد که همه پسرانی که در این مملکت هستند پسر خودش هستند. دلش میخواهد پسرش را در تکتک فرزندان این آب و خاک ببیند.
مادر حتی پول تو جیبی پسرش را که حالا غرق خون خشک شده قلب فرزندش است نگاه داشته و میگوید یادم نمیرود که چقدر باید برایش بهانه میآوردم تا پول را قبول کند. میگوید هنوز هم وقتی هوا سرد میشود، هنوز هم وقتی فصل زمستان میآید یاد آن روزها میافتم که پسرم در سرمای زمستان میرفت تا گرمایی ناتمام را به هموطنانش ببخشد. میگوید گاهی نیمهشب از خواب میپرد و فکر میکند در سی و هفت سال پیش است همان شبهایی که گاه فرزند دلبندش نیمهشب گرسنه از خواب میپرید و نان و پنیر میخورد... میگوید بعد از گذشت این سالها هنوز باور نکرده پسرش پرکشیده و گاهی خسته از خواب بعدازظهر بلند میشود و پسرش را صدا میکند تا با هم ناهار بخورند اما یادش میآید...
این خانم میانسال و همسرش تنها داراییشان یعنی پسرشان را برای آرامش امروز ما دادهاند و الان فرزندی ندارند تا دلشان به نوه و نتیجه و ميهمانی خوش باشد الان فقط فرزندان خواهر و برادرهای هر دو به آنها سر میزنند اما چشمانشان میگوید هر روز فرزند خود را در لباس ما تماشا میکنند.
وقتی پسرک بازیگوش کوچکی میبینند یاد فرزندشان در زمان خردسالی میافتند با دیدن نوجوانان نوجوانی او را به خاطر میآورند و با دیدن جوانی دلشان میخواست جوانی نادیده پسرشان را میدیدند شاید با شنیدن بوق ماشین عروس هم....آری آنها با دیدن هر یک از ما میتواند فرزند عروس نوه و نتیجه خود را تصور کنند و خوش باشند فقط دلشان میخواهد همانطوری باشیم که باید نه خدایی نکرده آنطوری که فرزندشان را نتواند در آن لباسها تصور کنند. توقع زیادی نیست نگذاریم آنها فکر کنند فرزندانشان خاطرهای بیش نبودند و تکرار ناشدنیاند، نگذاریم از روی دیدن فرزندي در لباسها و جایگاه مختلف خود را زندانی کنند.
آنها مهربانتر از آنی هستند که از ما چیزی بخواهند شاید ما باید تلاش کنیم طوری جلوه کنیم که دوست داشتند هر یک از عزیزانشان را در لباس ما ببینند و جای خالی اویی را که رفته حس نکنند. قطعا سخت است بودن در قالب کسی که فداکاری عظیمی کرده و از جانش مایه گذاشته اما سختتر از آن آزردن نگاه عزیزترین فردی است که آرامش امروزمان را به او مدیونیم.
امروز اگر یادمان برود که نگاههایی نظارهمان میکنند و گاهی مقایسهمان میکنند، اگر یادمان برود چه خونهایی برای آرامش امروزمان ریخته شده است نباید توقع داشته باشیم شهدا هم در آخرت یادشان بیاید چه کسانی بودیم و برایمان ریش گرو بگذارند، نباید توقع داشته باشیم که خدا هم یادش بیاید که بنده عزیزش هستیم و گناههایمان را ببخشد.
امروز زنده نگاه داشتن یاد آنهایی که از عزیزترینشان گذشتند و حتی عزیزانشان را به امانت به ما سپردند برای خوشبختی و موفقیت دنیا و آخرت از همه چیز مهم تر است. یادمان باشد نگاههایی نظارهگر ماست. یادمان باشد شاید مادری فرزندش را در وجود ما ببیند. شاید بخواهد دلتنگیاش را با دیدن امروزیها رفع کند. چه پاسخی برای شهدایی که جانشان را برایمان دادند داریم؟!
شهدای انقلاب اسلامی ایران
حدودا ۵ سال پیش روزنامه ایران - شاید برای اولینبار - در ویژه نامه هفته دفاعمقدس خود، آمار كل شهدای جنگ ایران و عراق و شمار شهدای انقلاب اسلامی را به نقل از بنیاد شهید انقلاب اسلامی منتشر كرد و مشخص شد در جنگ تحمیلی ۱۷۲۰۵۶ نفردر درگیری با دشمن و ۱۵۹۵۹ نفر در بمباران شهرها به شهادت رسیدهاند كه در مجموع شهدای گلگونكفن جنگ به ۱۸۸۰۱۵ نفر بالغ میگردد و شمار شهدای انقلاب در سال ۱۳۵۷ (سال پیروزی انقلاب اسلامی) ۲۸۳۸ نفر اعلام شد.
با این حساب تعداد كل شهدای انقلاب از سال ۴۲ (كه ۱۵ خرداد آن مبدا نهضت اسلامی و آغاز كشتار وسیع مردم تلقی میشود) تا سال ۵۷ بالغ بر ۳۱۶۴ تن میگردد.
البته این رقم فقط شامل آنهایی است كه در بنیاد شهید پرونده دارند و با توجه به گستره جغرافیایی این بنیاد و نیز گذشت بیش از دو دهه از انقلاب در آن مقطع، ممكن است فقط نام تعداد بسیار كمی از شهدا ضبط نشده باشد. سخت است قدم زدن در سرزمینی با این همه خون پاکی که برای امروزمان ریخته شده است.
مائده شیرپور