بنيادگرايي ديني
بنيادگرايي اصطلاحي است برخاسته از متفكرين ضد اسلام غرب براي نشان تاكيد بر انعطافناپذيري و عقبماندگي مسلماناني كه خواهان بازگشت به خويشتن هستند و نميخواهند با تمدن فاسد غرب همراه شوند. البته در غرب از اين اصطلاح براي گروههاي تندرو و تروريستي مانند طالبان هم استفاده ميشود. اما واقعيت آن است كه بنيادگرايي با تندروي و تروريسم تفاوت ماهوي دارد.
سروش هماهنگ با تبليغات غيرواقعي و بيمارگونه غرب عليه اسلام اصيل، معتقد است جريان بنيادگرايي اسلامي از بعد از فوت پيامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه يافته و نميتوان آن را ريشه كن كرد و همواره در تاريخ بوده است. او علت اين جريان را روحيه افرادي ميداند كه ذيل انديشه ديني به سمت فاشيسم تمايل دارند. (با رفراندوم اختيارات ولي فقيه حذف شود/ جرس- ۱ اسفند ۱۳۸۸)
در حالي كه اساسا بنيادگرايي به معناي غربي آن ربطي به تشيع ندارد و در طول تاريخ پيروان واقعي ائمه عليهم السلام خود از قربانيان تندي و كورفكري مخالفان ولايت و امامت بودهاند، موذيانه بنيادگرايي به مفهوم خشونتورزي را به شيعيان نسبت داده (ادامه اين مسير را گنجي با هتك حرمت حضرت امام حسين عليه السلام رفته و آن حضرت و قيام كربلا را نماد خشونتورزي شيعيان شمرده است) و ميگويد: «از همان اوايل كه خوارج در اسلام به وجود آمدند روششان خشونتورزي بود. بر سر مسائل جزئي راحت آدم ميكشتند و شكم پاره ميكردند و به دنبال يك جامعه پاك و خالص از مومنان بودند و هركس كه اندك زاويهاي با آنها داشت حذف فيزيكي ميكردند. امروز هم جريان بنيادگرايي شيعي از همان آبشخور تغذيه ميكند و تنها راهش آن است كه نگذاريم به قدرت برسند.» ( با رفراندوم اختيارات ولي فقيه حذف شود/ جرس- ۱ اسفند ۱۳۸۸)
در راستاي حذف روحيه پايداري در شيعيان، وي همچون صهيونيستها و وهابيها بر آن است كه بايد با سرچشمه اين روحيه، كه به نظر اينان موجب خشونت شيعيان و دوري آنها از تساهل و تسامح ديني ميشود، را خشكاند. سرچشمه هم از نظر وي قيام كربلاست. او از اينكه در مورد امام حسين عليه السلام و واقعه كربلا اين همه تاكيد ميشود بر آشفته و مخصوصا موضوع شهادت را بياهميت ميشمارد: «(حضرت) حسينبنعلي در سلسله امامان «يك استثنا بود نه يك قاعده اما تبديل به قاعده شده است. قبلا به دليل در اقليت بودن شيعيان آنها بايد جنبه تراژديك تاريخ خودشان را برجسته ميكردند. اما در جهان جديد، شايد اين حاجت وجود نداشته باشد و ما وجوه ديگري از تشيع را بايد رو كنيم.» (انقلاب اسلامي، انقلابي بيتئوري بود/ وبگاه عبدالكريم سروش)
همچنين سروش احمدينژاد و طيف او را داراي «نظريات فاشيستي» ميداند. (جنبش سبز شكست ناپذير است/جرس- ۶ مرداد ۱۳۹۰)
حكومت ديني
او درباره حكومت ديني گفته است شايد بتوان گفت حكومت ديني به دو دليل نميتواند بنا شود. يكي اينكه با قدرت نميتوانيد ايمان و عشق بسازيد و دوم اينكه اساس حكومت ديني بر تكليف بنا شده است، در حالي كه روزگار ما روزگار حقمداري است. (عبدالكريم سروش در لندن، روح پوپر بر فراز تهران/ بي.بي.سي. فارسي- ۲۳ تير ۱۳۸۸)
سروش نظريهپرداز اصلي نظريه حكومت اسلامي را آيتالله محمدتقي مصباح يزدي ميداند و معتقد است مراد مصباح يزدي و همفكرانش از حكومت اسلامي همان «حكومت فقهي» و برپا كردن جامعه ديني است. (عبدالكريم سروش در بي.بي.سي. درباره مباني تئوريك «حكومت اسلامي» گفت/ خبرآنلاين- ۱۷ تير ۱۳۸۸)
انتساب اين ديدگاه به آيتالله مصباح يزدي بدان منظور است كه افكار عمومي را عليه ايشان و عليه انديشه حكومت ديني كه مورد توجه اسلام بوده است برانگيزد. گو اينكه اساسا تعريف حكومت ديني آنگونه كه سروش ميگويد نيست و نظريهپردازي در باب چنين حكومتي هم به قصد قدرتطلبي نيست بلكه تبيين ديدگاه اسلام درباره نحوه حكومت است.
سروش در مورد تكاليف ديني معتقد است: «نميگويم كه تكليف را بايد فرو نهاد و يا امري بيمعني است. اما گاهي حقوق را در سايه تكليف معنا ميكنيم، گاهي تكاليف را در سايه حقوق. گاهي تقدم با تكليف است، گاهي با حقوق. در حكومت ديني تقدم با تكليف است.» به اعتقاد او در گذشته مردم تكليفانديش بودند و حكومتهاي ديني ميتوانستند رضايت مردم را به دنبال داشته باشند، چون همفكر بودند، اما ولايت فقيه و حكومت ديني حكومت تكليفانديش است با انديشه جديد كه حقمداري است در عمل تناقض پيدا ميكند.
او معتقد است: «ممكن است شما يك حكومت فاشيستي بنا كنيد، ممكن است يك حكومت ديكتاتوري بنا كنيد، اما يك حكومت ديني نميتوانيد بنا كنيد، نه اينكه در تئوري نميتوانيد فكرش را بكنيد، در عمل نميتوانيد آن را اجرايش كنيد. به دليل اينكه در عمل با آن در تناقض روبهرو ميشويد.» البته وي توضيح نداده كه چرا اجراي حكومت ديني دچار تناقض ميشود.
سروش به صراحت مدعي شده است كه اسلام در اداره امور جامعه ناتوان است و بايد از تجربه ديگران در اين زمينه استفاده كرد. وي اين باور خود را با توهين به مسئولين نظام توام كرده و ميگويد: «آنچه شگفتي را صد چندان ميكند تزوير ديانتفروشان ماست كه تجربه جهانيان را به هيچ ميگيرند و همه چيز را در اسلام جستوجو ميكنند.» (قلب و قالب مردمسالاري/ وبگاه سروش- ۱۲ آذر ۱۳۹۰)