نفي آزادانديشي فقهاي شيعه
سروش در خرداد ۱۳۸۹ طي نامهاي به مراجع، مزورانه آنان را به مهاجرت از قم به نجف دعوت كرد:
دليران عرصه جهاد اكبر، تيغ زبان آختند و بر دولت غاصب تاختند. ارادتي به خلق نمودند و سعادتي بردند. اكنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است. توقع محرومان و مظلومان از شما بسي بيش از آن است كه افسردهحال و پريشانحال بنشينيد و در عيان از ملامت جباران تن زنيد و در نهان شكوه به درگاه قاصمالجبارين بريد، يا مخفيانه پيامي بفرستيد و جوابي نشنويد. كار از اعوذ و لاحول نميرود و خواهش و سفارش از اثر افتاده است و سكوت صداي آنها را بلندتر كرده است. و حال كه نه راي موافقت داريد نه ياراي مخالفت، مصلحت در مهاجرت است. جهاد اصغر كنيد.
وي البته وقتي به اين دعوت پاسخي نشنيد باز هم همچون زبان به هتاكي باز كرد و علما و مراجع را به باد شماتت گرفت و آنها را وابسته به دولت توصيف نمود.
سروش از جمله وابستگان جريان ضد دين بوده است كه در مقاطع مختلف به رهبري توهين كرده است. چنان كه پيشتر اشاره شد وي اهانتهايي را نسبت به رهبر كبير انقلاب روا داشته و حتي در زمان حيات آن حضرت، آن گونه كه خانم مرضيه دباغ ميگويد، بسيــــار وقيحانه اهانت ميكرد. خانم دباغ ميگويد: «از سفر تحويل نامه امام(ره) به گورباچف برگشته بوديم. يكي از آقايان تلفن زد و گفت آقاي سروش هم شب منزل ما هستند، شما اگر بياييد ميتوانيم كمي درباره مسائل صحبت كنيم. من بعد از اتمام كميسيون مجلس، به منزل اين بنده خدا رفتم. در را باز كردم و ميخواستم به اتاق خانمها بروم و نماز مغرب و عشاء بخوانم و بعد بيايم به جلسه. دكتر سروش كه جلوي پنجره ايستاده بود، برگشت و گفت: نامه پيرمرد را داديد؟ آخر اين پيرمرد شما را به كمونيستها نزديك كرد؟»
وي در حالي درباره حضرت امام(ره) چنين متكبرانه سخن گفته كه به اعتراف خودش به دليل راهنماييها و تشويقهاي امام خميني(ره) به كسب علوم ديني و فلسفه پرداخته و جديت كرده بود. اين هم نشانه ديگري ميتواند باشد بر نسبيتگرايي وي در اخلاق كه زماني براي حفظ منافع، خودش را پيرو امام جلوه ميداد و در وقتي ديگر بيادبانه درباره ايشان سخن ميگفت. سروش به صراحت دروغ و بسياري از رذايل اخلاقي، از جمله نفاق را نسبي ميداند و بر آن است كه اينها هميشه رذيله نيستند!
به هر روي، اهانت وي به رهبري نظام بعد از آغاز رهبري حضرت آيتالله خامنهاي نيز ادامه يافته و شدت بيشتري هم گرفت. وي بارها با كنايه و تصريح ضديت و كينه و حسادت خود را نسبت به معظمله ابراز كرده و به ويژه بعد از فتنه ۸۸ مكررا ادعاهاي وي و منويات سخيف خود را در قالب عباراتي ادبي نسبت به رهبري نظام ابراز داشته است؛ نوشتههايي كه جز فضاحت براي نويسنده مفهوم و نتيجهاي نداشتهاند.
در لابه لاي كلمات و سطور مذكور كينه و حسادتي تند موج ميزند و بيواسطه و بيدرنگ آدم را به ياد رجزخوانيهاي مشركين قريش در برابر پيامبر مياندازد در فرداي شكست مسلمانان در احد. بسياري از اظهارات او در دين زمينه را به دليل لفاظيهاي بيادبانهاش نميتوان نقل كرد ولي بايد گفت كسي كه خود را متاله ميداند چگونه راضي ميشود به چنين زشت گوييها؟ كل بيانات حضرت امام (ره) درصحيفه انقلاب گردآوري و منتشر شده و بيانات حضرت آيت الله خامنهاي هم در دسترس همگان است. در كلام هيچ يك از علما و بزرگان هيچ رگهاي از گفتار نامناسب وجود ندارد و اين خود نشان ميدهد كه چه كسي حق گو و چه كسي اغواگر.
وي در باب مشروعيت حكومت، تشيع را مورد حمله قرار داده و ميگويد:
«اگر نگاه كنيد از زماني كه تسنن و تشيع به عنوان دو شاخه بزرگ اسلامي تشكيل شد، حقيقت اين است كه نزاع بر سر مشروعيت بود. اهل سنت به دنبال مشروعيت سنتي رفتند و ابوبكر به عنوان خليفه انتخاب شد. اما شيعيان از همان ابتدا به دنبال مشروعيت كاريزماتيك و الهي بودند و اعتقاد داشتند به دليل نصب الهي كه براي آنها وجود داشته، حكومت، حق حضرت علي و فرزندانش است. تا امروز هم اين داستان ادامه دارد... وقتي كه آيت الله خميني(ره) بحث ولايت فقيه را مطرح ميكرد، تكيه به نيابت از امامان معصوم كرد. اين معنايش اين است كه همان مشروعيت الهي و كاريزماتيك و الهي امام معصوم منتقل ميشود به ولي فقيه. پس اگر به دليل تئوري ولايت فقيه آيت الله خميني وارد شويد، قصه همين است. يعني مشروعيت در اصل از خداوند و پيامبر گرفته ميشود و فره ايزدي كه شخص در اثر اتصال با اين بزرگان پيدا ميكند، او را شايسته حاكميت قرار ميدهد.»