رسانه در دنیای امروز به عنوان خط مقدم جنگ ادراکی شناخته میشود بگونهای که از ارکان مهم در عرصه آموزش و فرهنگ سازی را ارتقای سواد رسانه اقشار مختلف جامعه تشکیل میدهد. نمود عینی این مسئله را در رفتار شناسی رسانههای غربی در قبال شهادت محمد مقیسه رئیس شعبه و دادرس دیوان عالی کشور و علی رازینی دادستان پیشین انقلاب میتوان مشاهده کرد.
رسانههای غربی و معاند از همان ابتدای انتشار خبر ترور این دو قاضی، خط رسانهای خود را با ادعای مصاحبه با کارشناسان سیاسی و اجتماعی و حتی بهرهگیری از دارندگان معلوم الحال جایزه نوبل به سمتی هدایت کردند که در نهایت با بزرگنمایی مشکلات اقتصادی و اجتماعی، ادعای نبود آزادیهای فردی و سیاسی، به مشروعیت سازی ترور پرداخته و آن را بخشی از دموکراسی خواهی و مبارزه مدنی معرفی می کنند. همچنین یکی دیگر از کارکردهای تکراری رسانههای غربی در قبال این جنایت تروریستی و موارد مشابه رفتاری است که در قبال اقدام تروریستی در شاه چراغ، هدف قرار دادن نیروهای نظامی و امنیتی نیز صورت گرفته است.
رسانهها در این رویکرد برآنند تا ترور را نه یک امر جنایتکارانه بلکه امری عادی و مشروع در کشورهای اسلامی و غرب آسیا از جمله ایران نشان دهند. هدف آنها از این تحرکات آن است که جامعه را نسبت به چنین جنایاتی بیتفاوت ساخته تا زمینه را برای تحرکات گستردهتر تروریستها فراهم سازند. این عادی انگاری تروریسم را در رفتار این رسانهها در سوریه میتوان مشاهده کرد که بر اساس آن جامعه نسبت به تروریستها و پیامدهای امنیتی آن بیتفاوت شدند که از ریشههای تسلط سریع تروریستهای جولانی بر دمشق بوده است. هدف از این خط رسانهای به آشوب و اغتشاش کشاندن و کم کردن مقاومت مردمی در برابر تروریسم و تجاوز خارجی است. رسانههای رسمی غربی همچون بی بی سی، رادیو فردا، صدای آمریکا و... به تریبون رسمی تروریستهایی همچون منافقین، جیش الظلم، داعش، کوموله مبدل میشوند و آنها را نه یک تروریست بلکه ناجی و رهایی بخش معرفی میکنند اکنون نیز این رسانهها با روایتی یک جانبه و ساختگی در قبال ترور شهید مقیسه و رازینی بار دیگر حمایت از تروریسم و تروریستها را در پیش گرفتند.
در گزارشهای خبری و آنچه تحلیلهای کارشناسی مینامند آنها از یک سو هیچ اشارهای به ترورهایی که توسط گروهکهای تروریستی در چند دهه گذشته صورت گرفته نداشتهاند و از سوی دیگر نیز در یک تطهیر سازی گسترده تروریسم، بدون اشاره به اینکه اعدامهای دهه 60 از گروهک تروریستی منافقین بودهاند و بسیاری از افرادی که توسط این قضات حکم اعدام گرفتهاند افرادی با پیشینه محاربه و ترور و جنایت مردم عادی، مسئولان و تهدید امنیت کشور بودهاند، جای ظالم و مظلوم را تغییر داده و رسماً به حمایت از تروریسم پرداختهاند.
همچنین این رسانهها با بزرگنمایی این ترور، با شاخ و برگ دادن و ضریب دادن و تبدیل آن به خبر یک جهان در کنار اجرای اهدافی در داخل ایران به دنبال بهرهگیری از آن در جهت اهداف منطقهای و جهانی اربابان سیاسی خود نیز بودهاند. تحقیرسازی و نمایش فضای ناامنی در ایران با هدف تضعیف جایگاه ایران در منطقه و جهان بویژه به عنوان کشوری که ناجی امنیت جهان است، به حاشیه راندن رسوایی آمریکا در قبال آتش سوزی لس آنجلس چنانکه اخبار این آتش سوزی به رغم ادامه داشتن، رسماً از خروجی خبرگزاریها حذف و یا بسیار کم شده است، کم رنگ سازی پیروزی مقاومت غزه در برابر رژیم صهیونیستی و تحقیر شدن و به زانو در آمدن این رژیم پس از 15 ماه نسل کشی در غزه، جنگ اوکراین و شکست در برابر دستاوردهای روسیه، حاشیهسازی برای اجرایی شدن موافقنامه راهبردی ایران و روسیه و... را در این تروریسم رسانهای می توان مشاهده کرد.
با توجه به این مؤلفهها میتوان گفت که رسانههای غربی بار دیگر غیر حرفهای بودن و غیر اخلاقی بودن خویش را که ابعاد دیگری از تروریسم رسانهای آنها را آشکار میسازد، رونمایی کردهاند. نکته مهم آن است که این رسانهها برای نپذیرفتن مسئولیت اتهامات و دروغ پراکنیهای خود، بخش خبری گزارشها و تحلیلها را از زبان کارشناسان روایت کردهاند.
بر این اساس بار دیگر آنچه در این جنایت تروریستی به عنوان یک ضرورت و کاستی مشاهده میشود، مسئله مرجعیت خبری و اطلاع رسانی دقیق و درست به رسانههای داخلی است که در کنار سواد رسانهای و خودداری رسانهها از هیجان انتشار زود اخبار با گمانزنیها و تحلیلهای فردی، مؤلفهای مهم در این جنگ ادراکی است. باید در نظر داشت که تروریسم رسانهای امروز از ارکان اصلی نظام سلطه است که قویسازی رسانهها و جامعه در مقابله با این تروریسم، اصلی مهم در تأمین امنیت و ثبات ملی و حفظ آرامش روانی و ذهنی جامعه میباشد.
رسانههای غربی و معاند از همان ابتدای انتشار خبر ترور این دو قاضی، خط رسانهای خود را با ادعای مصاحبه با کارشناسان سیاسی و اجتماعی و حتی بهرهگیری از دارندگان معلوم الحال جایزه نوبل به سمتی هدایت کردند که در نهایت با بزرگنمایی مشکلات اقتصادی و اجتماعی، ادعای نبود آزادیهای فردی و سیاسی، به مشروعیت سازی ترور پرداخته و آن را بخشی از دموکراسی خواهی و مبارزه مدنی معرفی می کنند. همچنین یکی دیگر از کارکردهای تکراری رسانههای غربی در قبال این جنایت تروریستی و موارد مشابه رفتاری است که در قبال اقدام تروریستی در شاه چراغ، هدف قرار دادن نیروهای نظامی و امنیتی نیز صورت گرفته است.
رسانهها در این رویکرد برآنند تا ترور را نه یک امر جنایتکارانه بلکه امری عادی و مشروع در کشورهای اسلامی و غرب آسیا از جمله ایران نشان دهند. هدف آنها از این تحرکات آن است که جامعه را نسبت به چنین جنایاتی بیتفاوت ساخته تا زمینه را برای تحرکات گستردهتر تروریستها فراهم سازند. این عادی انگاری تروریسم را در رفتار این رسانهها در سوریه میتوان مشاهده کرد که بر اساس آن جامعه نسبت به تروریستها و پیامدهای امنیتی آن بیتفاوت شدند که از ریشههای تسلط سریع تروریستهای جولانی بر دمشق بوده است. هدف از این خط رسانهای به آشوب و اغتشاش کشاندن و کم کردن مقاومت مردمی در برابر تروریسم و تجاوز خارجی است. رسانههای رسمی غربی همچون بی بی سی، رادیو فردا، صدای آمریکا و... به تریبون رسمی تروریستهایی همچون منافقین، جیش الظلم، داعش، کوموله مبدل میشوند و آنها را نه یک تروریست بلکه ناجی و رهایی بخش معرفی میکنند اکنون نیز این رسانهها با روایتی یک جانبه و ساختگی در قبال ترور شهید مقیسه و رازینی بار دیگر حمایت از تروریسم و تروریستها را در پیش گرفتند.
در گزارشهای خبری و آنچه تحلیلهای کارشناسی مینامند آنها از یک سو هیچ اشارهای به ترورهایی که توسط گروهکهای تروریستی در چند دهه گذشته صورت گرفته نداشتهاند و از سوی دیگر نیز در یک تطهیر سازی گسترده تروریسم، بدون اشاره به اینکه اعدامهای دهه 60 از گروهک تروریستی منافقین بودهاند و بسیاری از افرادی که توسط این قضات حکم اعدام گرفتهاند افرادی با پیشینه محاربه و ترور و جنایت مردم عادی، مسئولان و تهدید امنیت کشور بودهاند، جای ظالم و مظلوم را تغییر داده و رسماً به حمایت از تروریسم پرداختهاند.
همچنین این رسانهها با بزرگنمایی این ترور، با شاخ و برگ دادن و ضریب دادن و تبدیل آن به خبر یک جهان در کنار اجرای اهدافی در داخل ایران به دنبال بهرهگیری از آن در جهت اهداف منطقهای و جهانی اربابان سیاسی خود نیز بودهاند. تحقیرسازی و نمایش فضای ناامنی در ایران با هدف تضعیف جایگاه ایران در منطقه و جهان بویژه به عنوان کشوری که ناجی امنیت جهان است، به حاشیه راندن رسوایی آمریکا در قبال آتش سوزی لس آنجلس چنانکه اخبار این آتش سوزی به رغم ادامه داشتن، رسماً از خروجی خبرگزاریها حذف و یا بسیار کم شده است، کم رنگ سازی پیروزی مقاومت غزه در برابر رژیم صهیونیستی و تحقیر شدن و به زانو در آمدن این رژیم پس از 15 ماه نسل کشی در غزه، جنگ اوکراین و شکست در برابر دستاوردهای روسیه، حاشیهسازی برای اجرایی شدن موافقنامه راهبردی ایران و روسیه و... را در این تروریسم رسانهای می توان مشاهده کرد.
با توجه به این مؤلفهها میتوان گفت که رسانههای غربی بار دیگر غیر حرفهای بودن و غیر اخلاقی بودن خویش را که ابعاد دیگری از تروریسم رسانهای آنها را آشکار میسازد، رونمایی کردهاند. نکته مهم آن است که این رسانهها برای نپذیرفتن مسئولیت اتهامات و دروغ پراکنیهای خود، بخش خبری گزارشها و تحلیلها را از زبان کارشناسان روایت کردهاند.
بر این اساس بار دیگر آنچه در این جنایت تروریستی به عنوان یک ضرورت و کاستی مشاهده میشود، مسئله مرجعیت خبری و اطلاع رسانی دقیق و درست به رسانههای داخلی است که در کنار سواد رسانهای و خودداری رسانهها از هیجان انتشار زود اخبار با گمانزنیها و تحلیلهای فردی، مؤلفهای مهم در این جنگ ادراکی است. باید در نظر داشت که تروریسم رسانهای امروز از ارکان اصلی نظام سلطه است که قویسازی رسانهها و جامعه در مقابله با این تروریسم، اصلی مهم در تأمین امنیت و ثبات ملی و حفظ آرامش روانی و ذهنی جامعه میباشد.
قاسم غفوری