نگاهی بر تحولات صحنه بینالملل دو رویداد مهم را نشان میدهد که توجه به آنها میتواند درسهای ماندگاری را به همراه داشته باشد.
نخست آنکه ترامپ در حالی به کاخ سفید وارد شد که از محورهای رفتاری آن را اصرار بر اشغال گرینلند به عنوان بخشی از دانمارک، گرفتن پاناما و تغییر نام خلیج مکزیک، پیوستن کانادا به آمریکا در کنار اعمال تعرفههای شدید اقتصادی برای کالای اروپایی تشکیل میدهد.
نقطه اشتراک این مناطق آن است که آنها همواره از نزدیکان آمریکا بودهاند و دیپلماسی، اساس رفتار آنها بوده است. به عبارتی دیگر این مناطق دارای رابطهای دوستانه با آمریکا بوده و به اصطلاح از نعمت این روابط بویژه در حوزه اقتصادی برخوردار شدهاند. نکته اساسی در باب این پرونده آن است که این مناطق به دلیل ضعف نظامی و نداشتن استقلال دفاعی امروز در بحرانی به نام زیاده خواهی آمریکا گرفتار آمدهاند.
دوم آنکه در نقطه دیگری از جهان یعنی در غزه، دیروز دومین مرحله از تبادل اسرا میان حماس و رژیم صهیونیستی برگزار شد. چهار اسیر نظامی زن این رژیم با 200 اسیر فلسطینی مبادله شدند. این مهم در شرایطی رقم خورده است که نقش دیپلماسی در آن بسیار کم رنگ بوده و این سلاح مقاومت و استقلال نظامی غزه بوده است که در نهایت دشمن صهیونیستی را به تسلیم شدن وادار کرده است. به عبارتی دقیقتر آنچه امروز جشن مردم غزه را رقم زده، سلاح مقاومت بوده که دیپلماسی را به تمکین در برابر خواست خود وادار کرده است.
سوم آنکه این روزها از یک سو برخی افراد و جریانهای داخل کشور بر این امر اصرار دارند که رویکرد به دیپلماسی و تن دادن به خواستههای غرب از تصویب افای تی اف گرفته تا مذاکره مستقیم با آمریکا، برداشتن سایه جنگ از سر کشور خواهد بود. این مواضع در حالی مطرح میشود که ترامپ نیز اخیراً در کنار سخن گفتن از مذاکره، از رها کردن رژیم صهیونیستی برای حمله نظامی به ایران سخن گفته است. هر چند که ترامپ و برخی غرب گرایان برآنند تا نسخه اجرای خواستههای غرب را راهکار عبور از سایه جنگ معرفی کنند اما آنچه در قبال کشورهای دوست آمریکا ( کانادا، پاناما، دانمارک، اتحادیه اروپا و....) و نیز تبادل اسرا در غزه اتفاق افتاد، به خوبی نشان میدهد که تنها زبانی که آمریکا و دیوانگانی همچون صهیونیستها متوجه میشوند، صرفا زبان زور است و سایه جنگ را توان نظامی در کنار توجه به ظرفیتهای داخلی برای حل مشکلات اقتصادی کشور در برابر تروریسم اقتصادی( تحریم) بر طرف خواهد کرد.
نکته قابل توجه در باب مذاکره آنکه این روزها گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و گوترش دبیرکل سازمان ملل مدعی نگرانی از فعالیت هستهای ایران شدهاند حال این سوال مطرح است که آنان چگونه نگران امنیت هستهای و کاهش تنش در منطقه میشوند در حالی که هیچ موضعی درباره تهدیدات آمریکا و حتی اعتراف ترامپ به سپردن گزینه نظامی به رژیم صهیونیستی نمیگیرند؟! چگونه است که این افراد مدعی تلاش برای صلح و امنیت جهان هستند اما هیچ پروندهای علیه فعالیت هستهای رژیم صهیونیستی و تجاوزگری آن در منطقه صورت نمیدهند؟! سکوت این افراد در برابر سخنان ترامپ و تهدیدات نظامی رژیم صهیونیستی، ابهامات بسیاری را در صداقت ادعایی آنها مبنی بر نگرانی امنیت هستهای و ثبات و صلح در غرب آسیا ایجاد میکند که میتواند به تضعیف جایگاه جهانی محل خدمتشان یعنی آژانس و سازمان ملل منجر گردد. سخنان ترامپ هر چند که در ظاهر رنگ و بوی مذاکره دارد اما نقش دادن به صهیونیستها با ادعای گزینه نظامی که شامل تأسیسات هستهای ایران نیز میشود، خلاف قوانین جهانی و امنیت بینالملل است و جا دارد تا سازمان ملل و آژانس علیه آن موضع گیری داشته باشد.
به هر تقدیر میتوان گفت که آنچه زمینه ساز صلح و کنار زدن سایه جنگ از ایران میشود نه دیپلماسی و تن دادن به تخیلات و تصورات ذهنی مذاکرات، بلکه توان نظامی است با پشتوانه مردمی است که همچنان در صحنه جهانی حرف اول و آخر را میزند. امروز اگر ترامپ سخنی از گزینه نظامی آمریکا بر زبان نمیآورد نه به دلیل تغییر رویکرد او به مذاکره و صلح طلبی بلکه برگرفته از اقتدار نیروهای مسلح ایران است که این روزها نیز با برگزاری چندین رزمایش آن را به رخ دشمنان کشیده است.
نخست آنکه ترامپ در حالی به کاخ سفید وارد شد که از محورهای رفتاری آن را اصرار بر اشغال گرینلند به عنوان بخشی از دانمارک، گرفتن پاناما و تغییر نام خلیج مکزیک، پیوستن کانادا به آمریکا در کنار اعمال تعرفههای شدید اقتصادی برای کالای اروپایی تشکیل میدهد.
نقطه اشتراک این مناطق آن است که آنها همواره از نزدیکان آمریکا بودهاند و دیپلماسی، اساس رفتار آنها بوده است. به عبارتی دیگر این مناطق دارای رابطهای دوستانه با آمریکا بوده و به اصطلاح از نعمت این روابط بویژه در حوزه اقتصادی برخوردار شدهاند. نکته اساسی در باب این پرونده آن است که این مناطق به دلیل ضعف نظامی و نداشتن استقلال دفاعی امروز در بحرانی به نام زیاده خواهی آمریکا گرفتار آمدهاند.
دوم آنکه در نقطه دیگری از جهان یعنی در غزه، دیروز دومین مرحله از تبادل اسرا میان حماس و رژیم صهیونیستی برگزار شد. چهار اسیر نظامی زن این رژیم با 200 اسیر فلسطینی مبادله شدند. این مهم در شرایطی رقم خورده است که نقش دیپلماسی در آن بسیار کم رنگ بوده و این سلاح مقاومت و استقلال نظامی غزه بوده است که در نهایت دشمن صهیونیستی را به تسلیم شدن وادار کرده است. به عبارتی دقیقتر آنچه امروز جشن مردم غزه را رقم زده، سلاح مقاومت بوده که دیپلماسی را به تمکین در برابر خواست خود وادار کرده است.
سوم آنکه این روزها از یک سو برخی افراد و جریانهای داخل کشور بر این امر اصرار دارند که رویکرد به دیپلماسی و تن دادن به خواستههای غرب از تصویب افای تی اف گرفته تا مذاکره مستقیم با آمریکا، برداشتن سایه جنگ از سر کشور خواهد بود. این مواضع در حالی مطرح میشود که ترامپ نیز اخیراً در کنار سخن گفتن از مذاکره، از رها کردن رژیم صهیونیستی برای حمله نظامی به ایران سخن گفته است. هر چند که ترامپ و برخی غرب گرایان برآنند تا نسخه اجرای خواستههای غرب را راهکار عبور از سایه جنگ معرفی کنند اما آنچه در قبال کشورهای دوست آمریکا ( کانادا، پاناما، دانمارک، اتحادیه اروپا و....) و نیز تبادل اسرا در غزه اتفاق افتاد، به خوبی نشان میدهد که تنها زبانی که آمریکا و دیوانگانی همچون صهیونیستها متوجه میشوند، صرفا زبان زور است و سایه جنگ را توان نظامی در کنار توجه به ظرفیتهای داخلی برای حل مشکلات اقتصادی کشور در برابر تروریسم اقتصادی( تحریم) بر طرف خواهد کرد.
نکته قابل توجه در باب مذاکره آنکه این روزها گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و گوترش دبیرکل سازمان ملل مدعی نگرانی از فعالیت هستهای ایران شدهاند حال این سوال مطرح است که آنان چگونه نگران امنیت هستهای و کاهش تنش در منطقه میشوند در حالی که هیچ موضعی درباره تهدیدات آمریکا و حتی اعتراف ترامپ به سپردن گزینه نظامی به رژیم صهیونیستی نمیگیرند؟! چگونه است که این افراد مدعی تلاش برای صلح و امنیت جهان هستند اما هیچ پروندهای علیه فعالیت هستهای رژیم صهیونیستی و تجاوزگری آن در منطقه صورت نمیدهند؟! سکوت این افراد در برابر سخنان ترامپ و تهدیدات نظامی رژیم صهیونیستی، ابهامات بسیاری را در صداقت ادعایی آنها مبنی بر نگرانی امنیت هستهای و ثبات و صلح در غرب آسیا ایجاد میکند که میتواند به تضعیف جایگاه جهانی محل خدمتشان یعنی آژانس و سازمان ملل منجر گردد. سخنان ترامپ هر چند که در ظاهر رنگ و بوی مذاکره دارد اما نقش دادن به صهیونیستها با ادعای گزینه نظامی که شامل تأسیسات هستهای ایران نیز میشود، خلاف قوانین جهانی و امنیت بینالملل است و جا دارد تا سازمان ملل و آژانس علیه آن موضع گیری داشته باشد.
به هر تقدیر میتوان گفت که آنچه زمینه ساز صلح و کنار زدن سایه جنگ از ایران میشود نه دیپلماسی و تن دادن به تخیلات و تصورات ذهنی مذاکرات، بلکه توان نظامی است با پشتوانه مردمی است که همچنان در صحنه جهانی حرف اول و آخر را میزند. امروز اگر ترامپ سخنی از گزینه نظامی آمریکا بر زبان نمیآورد نه به دلیل تغییر رویکرد او به مذاکره و صلح طلبی بلکه برگرفته از اقتدار نیروهای مسلح ایران است که این روزها نیز با برگزاری چندین رزمایش آن را به رخ دشمنان کشیده است.
قاسم غفوری