سوریه کانون تحولاتی شده است که از یک طرف بر سراسر منطقه تاثیرگذار است و از طرف دیگر نیز صفبندیها و معادلات نظم نوین جهانی را وارد ابعاد تازهای میسازد. گروههای مسلط شده بر دمشق در حالی تدارک چینش دولت آینده را در پیش گرفتهاند که کشورهای غربی، عربی و ترکیه مدعی هستند که دولت جدید توان تسط بر کل سوریه را دارد و اکنون نماینده تمام مردم این کشور است و لذا حمایت و همراهی با آن را در پیش گرفتهاند.
غربیها مدعی هستند که پایان نظام اسد یعنی آزاد شدن سوریه و رسیدن آن به پیشرفت در فضای یک سوریه واحد. این ادعا برای توجیه رفتارها و مشروعیت بخشی به حاکمان جدید سوریه که عمده آنها را تحریرالشام به سردگی تروریستی به نام الجولانی تشکیل میدهد، در شرایطی صورت میگیرد که نگاهی بر وضعیت داخلی سوریه بیانگر حقایقی است که با برنامهسازی رسانهای، نمایش جشن و سرور مردمی از تغییر نظام و.. نمیتوانند آن را کتمان کنند. از یک سو به رغم سانسورهای شدید خبری شواهد گواه است که تحریرالشام در حال پاکسازی قومی و بازداشت گسترده مخالفان تفکراتش است و از سوی دیگر نیز وضعیت یکپارچگی سوریه عملا در وضعیتی نیست که ادعای یکپارچگی آن مطرح میشود.
بخشهایی از شمال سوریه عملا در اشغال نیروهای ترکیه است. بخشهایی از سوریه نیز که رسما در اشغال آمریکاییها به بهانه مبارزه با داعش و حمایت از کردهای سوریه است. رژیم صهیونیستی نیز جولان، قنیطره، قلمون و بخشهای تا ریف دمشق را رسما اشغال کرده است. به عبارتی دیگر مدعیان حاکمیت بر تمام سوریه عملا بخش کوچی به نام دمشق و چند منطقه کوچک را در اختیار دارند و این کشور چند پاره شده است. این مسئله از یک سو نشان میدهد که ادعای غربیها منبی بر حمایت از سوریه واحد یک دورغ و فریب است و از سوی دیگر نیز حاکمان جدید سوریه نیز به دنبال بازگشت آرامش و یکپارچگی به این کشور نمیباشند وعملا واژه ملی گرا بودن توجیهی برای شورش آنها بوده است. آنانی که امروز خود را انقلابی و وطن پرست مینامند نه تنها هیچ گامی در این زمینه برنداشتهاند بلکه یاریگر تجزیه طلبان غربی و صهیونیست بودهاند و این خود بیانگر فتنهای است که علیه سوریه و منطقه اجرا شده است. اگر حاکمان جدید سوریه مدعی حمایت از مردم و تمامیت ارضی این کشور هستند باید جنگ با رژیم صهیونیستی، آمریکا و ترکیه را اعلام دارند چه خودداری از این رویکرد نشانهای بر ماهیت غیر سوری آنهاست که صرفا به دنبال سلطه و نابودی سوریه و منطقه هستند.
غربیها مدعی هستند که پایان نظام اسد یعنی آزاد شدن سوریه و رسیدن آن به پیشرفت در فضای یک سوریه واحد. این ادعا برای توجیه رفتارها و مشروعیت بخشی به حاکمان جدید سوریه که عمده آنها را تحریرالشام به سردگی تروریستی به نام الجولانی تشکیل میدهد، در شرایطی صورت میگیرد که نگاهی بر وضعیت داخلی سوریه بیانگر حقایقی است که با برنامهسازی رسانهای، نمایش جشن و سرور مردمی از تغییر نظام و.. نمیتوانند آن را کتمان کنند. از یک سو به رغم سانسورهای شدید خبری شواهد گواه است که تحریرالشام در حال پاکسازی قومی و بازداشت گسترده مخالفان تفکراتش است و از سوی دیگر نیز وضعیت یکپارچگی سوریه عملا در وضعیتی نیست که ادعای یکپارچگی آن مطرح میشود.
بخشهایی از شمال سوریه عملا در اشغال نیروهای ترکیه است. بخشهایی از سوریه نیز که رسما در اشغال آمریکاییها به بهانه مبارزه با داعش و حمایت از کردهای سوریه است. رژیم صهیونیستی نیز جولان، قنیطره، قلمون و بخشهای تا ریف دمشق را رسما اشغال کرده است. به عبارتی دیگر مدعیان حاکمیت بر تمام سوریه عملا بخش کوچی به نام دمشق و چند منطقه کوچک را در اختیار دارند و این کشور چند پاره شده است. این مسئله از یک سو نشان میدهد که ادعای غربیها منبی بر حمایت از سوریه واحد یک دورغ و فریب است و از سوی دیگر نیز حاکمان جدید سوریه نیز به دنبال بازگشت آرامش و یکپارچگی به این کشور نمیباشند وعملا واژه ملی گرا بودن توجیهی برای شورش آنها بوده است. آنانی که امروز خود را انقلابی و وطن پرست مینامند نه تنها هیچ گامی در این زمینه برنداشتهاند بلکه یاریگر تجزیه طلبان غربی و صهیونیست بودهاند و این خود بیانگر فتنهای است که علیه سوریه و منطقه اجرا شده است. اگر حاکمان جدید سوریه مدعی حمایت از مردم و تمامیت ارضی این کشور هستند باید جنگ با رژیم صهیونیستی، آمریکا و ترکیه را اعلام دارند چه خودداری از این رویکرد نشانهای بر ماهیت غیر سوری آنهاست که صرفا به دنبال سلطه و نابودی سوریه و منطقه هستند.
مهسا شاهمحمدی