هنر هفتم به عنوان یکی از قابل لمسترین هنرهای موجود در کفِ جامعه، همواره در میان خواص و عوام مورد بحث بوده و مختصِ قشر و گروه خاصی نیست.
همانطور که منتقدین سینما حق دارند با کنکاش در یک فیلم و یا سریال نقاط قوت و ضعف کارگردانی و یا کلیت اثر را در مقالهای بیان و منتشر کنند و به آن اثر برچسب خوب یا بد بزنند، مردم عادی نیز کاملاً از این حق برخوردارند که پس از تماشای یک اثر سینمایی یا تلویزیونی، احساس و نظر نهایی خود را نسبت به آن اثر به دیگران منتقل کنند و حتی برچسب کیفیت بر روی آن بزنند. هنر هفتم به دلیل منعطف بودن از لحاظ فُرم و محتوا همواره مورد نقد آحاد جامعه قرار گرفته و همین نظرهای نقادانه چه از روی احساس چه از روی منطق سینمایی و نگاه نقادانه، باعث شده که یک فیلم در تاریخ سینما جاودانه شود و یا به سادگی هر چه تمامتر حتی در آرشیو کارگردان نیز به دست فراموشی سپرده شود. همین نظرهاست که باعث میشود علاوه بر ماندگار شدن فیلم، عوامل نیز محبوب مردم و منتقدین لقب بگیرند. از کارگردان اثر گرفته تا تهیه کننده و آهنگساز میتوانند با ارائه یک اثر خوب و مخاطب پسند تا سالها بر سر زبانها باشند و حتی در یک اشل بالاتر، آثار دیگر خود را به واسطه موفقیت یک اثر، از لحاظ بازدید و بازخورد مخاطب، تضمین کنند.
سینمای ایران همواره سینمایی استخواندار و قابل عرض بوده و همچنان حتی با پوست اندازی و ورود کارگردانهای جوان به این عرصه، موردتوجه مخاطب داخلی و خارجی است. برخی از کارگردانهای بزرگ سینمای ایران قبل از انقلاب اسلامی کار خود را شروع کردند و خیلی زود با ساخت آثاری فاخر جای خود را در میان مردم و منتقدان باز کردند. از بهرام بیضایی تا داریوش مهرجویی، از کیومرث پوراحمد تا علی حاتمی و بهمن فرمانآرا و مسعود کیمیایی تا بسیاری دیگر از کارگردانانی که هماکنون دیگر در میان ما نیستند، حتی با تغییر رژیم و ظهور انقلاب اسلامی در ایران، دست از کار نکشیدند و با تغییر سیاستها نیز در مسیر درست گام برداشتند و آثاری درخور خود و چشم مخاطب را به روی پرده نقرهای فرستادند. با وجود چنین کارگردانها و چنین آثاری در تاریخ سینمای ایران، قطعا مخاطب پرتوقعتر خواهد بود و انتظار دارد که هر اثری بر روی پرده نقرهای ظاهر میشود و به نمایش گذاشته میشود، رد پایی از کیومرث پوراحمد، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، علی حاتمی و یا حتی اصغر فرهادی را در آن ببیند.
سالهای اخیر و خصوصا نیمهدوم دهه ٩٠ را باید سالهای افول سینمای ایران نامگذاری کنیم. علاوه بر ظهور سیاستی با عنوان «جذب مخاطب به هر قیمتی»، برخی کارگردانها نیز کمکار شدند و یا با توجه به سیاستهای حاکم بر سینما، آثاری را مقابل دوربین بردند که با آثار قبلی اشان زمین تا آسمان تفاوت داشت و افول در خروجی نهایی بهشدت محسوس و قابل لمس بود.
کنارهگیری کارگردانهای بزرگ از ساخت اثر و همچنین چفت نبودن در و تخته با هم و هزاران مشکل دیگر باعث شد که در نهایت خاطره خوش آثار فاخری که دیدنشان برایمان عادت شده بود، به تلخی بیپایانی تبدیل شود.
با مروری بر آثار کارگردانهای بزرگ در ۵٠ سال اخیر به ندرت اثری غیرقابل دیدن و یا ضعیف از آنها میشود پیدا کرد ولی تغییر دیدگاه سینمایی و یا حتی کهولت سن باعث شد که برخی از مشاهیر سینما را در حال حاضر با آثار ضعیفشان به یاد بیاوریم.
«خائن کشی» به کارگردانی مسعود کیمیایی که قرار است پس از اکران آنلاین و تبدیل به سریال سه قسمتی در سینماها اکران شود، از آن دست آثاری است که علاقمندان سینما به هیچ وجه دوست ندارند آن را به مسعود کیمیایی نسبت دهند و خاطراتِ خوشی که کیمیایی برای سینما دوستان به جا گذاشته را در اذهان ویران کنند. این فیلم به تهیه کنندگی علی اوجی در جشنواره فیلم فجر دو سال قبل به نمایش درآمد و بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، برخی از دوستان نزدیک کیمیایی و علاقمندان آثار وی به دلایلی نتوانستند اثر را از دیدگاه خودشان به باد نقد بگیرند ولی برخی دیگر به راحتی و به حق به فیلم تاختند و نسبت به نگاه کیمیایی انتقاداتی تندی را منتشر کردند.
همه سینماییها و غیر سینماییها، مسعود کیمیایی را با قیصر میشناسند ولی بد نیست که یادآوری کنیم شاهکارهایی همچون گوزنها، بلوچ، سرب، دندان مار، مرسدس، اعتراض، سربازهای جمعه، حکم، جرم و رئیس تنها گوشهای از ساختههای این کارگردان نامدار است.
کیمیایی بارها ثابت کرده میتواند با تزریق تفکرات و ایدئولوژی اش در آثار سینمایی، آثار فاخری را خلق کند و همواره یکی از بزرگترین کارگردانهای ایران بوده و هست و دیدن آثارش حتی بعد از گذشت بیش از ۵٠ سال، لذت خاص خودش را دارد. اما کیمیایی نیز متاسفانه سعی نکرد که ادامهدهنده راه دوستان فیلمساز خود نباشد و با ساخت خائن کشی ثابت کرد که ساخت فیلم و تزریق تفکرات به سینما، تاریخ دارد و باید حتی پس از گذشت تاریخ آن با چنان ظرافتی وارد شوید که از سینما رکب نخورید. اما کیمیایی ظاهرا با ساخت خائن کشی ثابت کرد که دوست دارد صرفا بدون توجه به نگاه مخاطب، تفکر خود را در خائن کشی پیاده و آن را به پرده سینما بفرستد. استقبال کم از این فیلم با اینکه نام کیمیایی بزرگ را یدک میکشید، گواه بر این استدلال بود که فیلمسازان بزرگ بنا به دلایلی در آخرین اثر خود موفق نیستند!
حال سوال اصلی اینجاست که دلیل این اصرار برای اکران فیلمی شکست خورده که حتی در پلتفرم های پخش آنلاین نیز نتوانستد اقبال مردم را به همراه داشته باشد چیست؟! فیلمی سراسر تفکر زده که تنها برای تنهایی مسعود کیمیایی در دوره زمانه سینمای جدید ساخته شده نمی تواند آنچنان که باید و شاید با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کند و همین مهم ترین گزینه برای شکست فیلم های جدید مسعود کیمیایی و دوستان همدوره اوست.
علاقمندان سینما می دانند که افول یک غول فیلمسازی چه دردی دارد؛ دردی که نمی توان آن را به راحتی توصیف کرد. اکران سینمایی فیلمی کاملا آرشیوی و شکست خورده نه تنها نمی تواند راه کیمیایی را برای نسل جدید روشن کند بلکه اذهان را نسبت به شاهکارهای گذشته او نیز بی اعتماد می کند. شاید باید هرچه زودتر برای این دردِ سینمایی هرچه زودتر فکری کرد.
همانطور که منتقدین سینما حق دارند با کنکاش در یک فیلم و یا سریال نقاط قوت و ضعف کارگردانی و یا کلیت اثر را در مقالهای بیان و منتشر کنند و به آن اثر برچسب خوب یا بد بزنند، مردم عادی نیز کاملاً از این حق برخوردارند که پس از تماشای یک اثر سینمایی یا تلویزیونی، احساس و نظر نهایی خود را نسبت به آن اثر به دیگران منتقل کنند و حتی برچسب کیفیت بر روی آن بزنند. هنر هفتم به دلیل منعطف بودن از لحاظ فُرم و محتوا همواره مورد نقد آحاد جامعه قرار گرفته و همین نظرهای نقادانه چه از روی احساس چه از روی منطق سینمایی و نگاه نقادانه، باعث شده که یک فیلم در تاریخ سینما جاودانه شود و یا به سادگی هر چه تمامتر حتی در آرشیو کارگردان نیز به دست فراموشی سپرده شود. همین نظرهاست که باعث میشود علاوه بر ماندگار شدن فیلم، عوامل نیز محبوب مردم و منتقدین لقب بگیرند. از کارگردان اثر گرفته تا تهیه کننده و آهنگساز میتوانند با ارائه یک اثر خوب و مخاطب پسند تا سالها بر سر زبانها باشند و حتی در یک اشل بالاتر، آثار دیگر خود را به واسطه موفقیت یک اثر، از لحاظ بازدید و بازخورد مخاطب، تضمین کنند.
سینمای ایران همواره سینمایی استخواندار و قابل عرض بوده و همچنان حتی با پوست اندازی و ورود کارگردانهای جوان به این عرصه، موردتوجه مخاطب داخلی و خارجی است. برخی از کارگردانهای بزرگ سینمای ایران قبل از انقلاب اسلامی کار خود را شروع کردند و خیلی زود با ساخت آثاری فاخر جای خود را در میان مردم و منتقدان باز کردند. از بهرام بیضایی تا داریوش مهرجویی، از کیومرث پوراحمد تا علی حاتمی و بهمن فرمانآرا و مسعود کیمیایی تا بسیاری دیگر از کارگردانانی که هماکنون دیگر در میان ما نیستند، حتی با تغییر رژیم و ظهور انقلاب اسلامی در ایران، دست از کار نکشیدند و با تغییر سیاستها نیز در مسیر درست گام برداشتند و آثاری درخور خود و چشم مخاطب را به روی پرده نقرهای فرستادند. با وجود چنین کارگردانها و چنین آثاری در تاریخ سینمای ایران، قطعا مخاطب پرتوقعتر خواهد بود و انتظار دارد که هر اثری بر روی پرده نقرهای ظاهر میشود و به نمایش گذاشته میشود، رد پایی از کیومرث پوراحمد، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، علی حاتمی و یا حتی اصغر فرهادی را در آن ببیند.
سالهای اخیر و خصوصا نیمهدوم دهه ٩٠ را باید سالهای افول سینمای ایران نامگذاری کنیم. علاوه بر ظهور سیاستی با عنوان «جذب مخاطب به هر قیمتی»، برخی کارگردانها نیز کمکار شدند و یا با توجه به سیاستهای حاکم بر سینما، آثاری را مقابل دوربین بردند که با آثار قبلی اشان زمین تا آسمان تفاوت داشت و افول در خروجی نهایی بهشدت محسوس و قابل لمس بود.
کنارهگیری کارگردانهای بزرگ از ساخت اثر و همچنین چفت نبودن در و تخته با هم و هزاران مشکل دیگر باعث شد که در نهایت خاطره خوش آثار فاخری که دیدنشان برایمان عادت شده بود، به تلخی بیپایانی تبدیل شود.
با مروری بر آثار کارگردانهای بزرگ در ۵٠ سال اخیر به ندرت اثری غیرقابل دیدن و یا ضعیف از آنها میشود پیدا کرد ولی تغییر دیدگاه سینمایی و یا حتی کهولت سن باعث شد که برخی از مشاهیر سینما را در حال حاضر با آثار ضعیفشان به یاد بیاوریم.
«خائن کشی» به کارگردانی مسعود کیمیایی که قرار است پس از اکران آنلاین و تبدیل به سریال سه قسمتی در سینماها اکران شود، از آن دست آثاری است که علاقمندان سینما به هیچ وجه دوست ندارند آن را به مسعود کیمیایی نسبت دهند و خاطراتِ خوشی که کیمیایی برای سینما دوستان به جا گذاشته را در اذهان ویران کنند. این فیلم به تهیه کنندگی علی اوجی در جشنواره فیلم فجر دو سال قبل به نمایش درآمد و بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، برخی از دوستان نزدیک کیمیایی و علاقمندان آثار وی به دلایلی نتوانستند اثر را از دیدگاه خودشان به باد نقد بگیرند ولی برخی دیگر به راحتی و به حق به فیلم تاختند و نسبت به نگاه کیمیایی انتقاداتی تندی را منتشر کردند.
همه سینماییها و غیر سینماییها، مسعود کیمیایی را با قیصر میشناسند ولی بد نیست که یادآوری کنیم شاهکارهایی همچون گوزنها، بلوچ، سرب، دندان مار، مرسدس، اعتراض، سربازهای جمعه، حکم، جرم و رئیس تنها گوشهای از ساختههای این کارگردان نامدار است.
کیمیایی بارها ثابت کرده میتواند با تزریق تفکرات و ایدئولوژی اش در آثار سینمایی، آثار فاخری را خلق کند و همواره یکی از بزرگترین کارگردانهای ایران بوده و هست و دیدن آثارش حتی بعد از گذشت بیش از ۵٠ سال، لذت خاص خودش را دارد. اما کیمیایی نیز متاسفانه سعی نکرد که ادامهدهنده راه دوستان فیلمساز خود نباشد و با ساخت خائن کشی ثابت کرد که ساخت فیلم و تزریق تفکرات به سینما، تاریخ دارد و باید حتی پس از گذشت تاریخ آن با چنان ظرافتی وارد شوید که از سینما رکب نخورید. اما کیمیایی ظاهرا با ساخت خائن کشی ثابت کرد که دوست دارد صرفا بدون توجه به نگاه مخاطب، تفکر خود را در خائن کشی پیاده و آن را به پرده سینما بفرستد. استقبال کم از این فیلم با اینکه نام کیمیایی بزرگ را یدک میکشید، گواه بر این استدلال بود که فیلمسازان بزرگ بنا به دلایلی در آخرین اثر خود موفق نیستند!
حال سوال اصلی اینجاست که دلیل این اصرار برای اکران فیلمی شکست خورده که حتی در پلتفرم های پخش آنلاین نیز نتوانستد اقبال مردم را به همراه داشته باشد چیست؟! فیلمی سراسر تفکر زده که تنها برای تنهایی مسعود کیمیایی در دوره زمانه سینمای جدید ساخته شده نمی تواند آنچنان که باید و شاید با مخاطب امروزی ارتباط برقرار کند و همین مهم ترین گزینه برای شکست فیلم های جدید مسعود کیمیایی و دوستان همدوره اوست.
علاقمندان سینما می دانند که افول یک غول فیلمسازی چه دردی دارد؛ دردی که نمی توان آن را به راحتی توصیف کرد. اکران سینمایی فیلمی کاملا آرشیوی و شکست خورده نه تنها نمی تواند راه کیمیایی را برای نسل جدید روشن کند بلکه اذهان را نسبت به شاهکارهای گذشته او نیز بی اعتماد می کند. شاید باید هرچه زودتر برای این دردِ سینمایی هرچه زودتر فکری کرد.
علی کلانتری