يکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۳ - ۰۰:۳۸
کد مطلب : 89852

انتخاب‌های سخت (4)

کتاب «انتخاب‌هاي سخت» نوشته هیلاری رودهام کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکاست که در آن به شرح انتخاب‌هاي سخت و دشوار خود در طول دوران مسئولیتش پرداخته است. این کتاب در شش فصل به نگارش در آمده است و نویسنده سعی کرده شرح نسبتاً مفصلی از مراودات دیپلماتیک و دشواری‌هاي گزینه‌هاي پیش روی خود را تصویر نماید. سیاست روز به طور روزانه بخش‌هايي از ترجمه این کتاب را منتشر خواهد کرد.
انتخاب‌های سخت (4)

پنجاه و هشت
در هوایی گرفته و ابری به سمت نقطه استتار
در جولای سال ۲۰۱۰، «رابرت گیتس» و من به اتفاق یکدیگر برای ملاقات با همتایانمان به کره جنوبی بازگشتیم تا به پیونگ یانگ نشان دهیم که ایالات متحده به ایستادگی قاطعانه، پشت سر متحدینش ادامه مي‌دهد.
ما با اتومبیل به سمت «پان مون جوم» واقع در منطقه غیرنظامی که از سال ۱۹۵۳ شمال و جنوب کره را تقسیم کرده است، حرکت کردیم. منطقه غیرنظامی دو و نیم مایل عرض داشت و در طول مدار ۳۸ درجه شمالی که کل شبه‌جزیره قرار در امتداد آن قرار داشت، واقع شده بود. آنجا، مرزی به شدت سنگربندی شده و مین‌گذاری شده و یکی از خطرناک‌ترین مرزهای جهان بود. در هوایی گرفته و ابری به سمت بالا به طرف یک نقطه استتار شده زیر یک برج نگهبانی با پرچم‌هاي ایالات متحده آمریکا، سازمان ملل و جمهوری کره حرکت کردیم. در حالی که ما پشت کیسه‌هاي شن ایستاده بودیم و به وسیله دوربین دو چشمی به قلمرو کره شمالی نگاه مي‌کردیم، باران ملایمی باریدن گرفت.
همانطور که من به منطقه غیرنظامی خیره شده بودم، خطور نکردن مجدد این که چگونه این خط باریک، دو دنیای به طور چشمگیر متفاوت را جدا کرده است، دشوار بود. کره جنوبی یک مثال درخشان از پیشرفت بود، کشوری که با موفقیت از فقر و دیکتاتوری به رفاه و دموکراسی گذر کرده بود. رهبران آن در مورد رفاه شهروندان خود مراقب و جوانانش با آزادی و فرصت رشد کرده بودند. شایان ذکر است کره جنوبی دارای پهنای باند سریع‌ترین سرعت دانلود در جهان است. فقط دو مایل و نیم دورتر، کره شمالی سرزمین ترس و قحطی قرار داشت. این مغایرت، سرد و غم‌انگیزتر از این ممکن نبود.
من و رابرت به همراه همتایان کره جنوبی برای یک جلسه توجیهی نظامی وارد مقرّ سازمان ملل که در آن نزدیکی بود، شدیم. ما همچنین از ساختمانی که مستقیماً بالای مرز که نیمی از آن در کره شمالی و نیم دیگر آن در کره جنوبی قرار داشت و برای تسهیل مذاکرات دو طرف طراحی شده بود، بازدید کردیم. حتی یک میز کنفرانس مستطیلی با ابعاد زیاد دقیقاً بر روی خط تقسیم قرار گرفته بود. وقتی ما وارد ساختمان مي‌شدیم، یک سرباز کره شمالی به فاصله چند اینچی در سمت دیگر پنجره مانند چوب خشک ایستاده و به ما زل زده بود. شاید او کنجکاو بود. اما اگر قصد مرعوب کردن ما را داشت، شکست خورده بود. حواس من به طور کامل به شخص توجیه کننده بود در حالی که رابرت از خوشحالی لبخند مي‌زد. عکاسی، این صحنه غیر‌معمول را شکار کرد که عکس صفحه نخست روزنامه نیویورک تایمز شد.
در جلساتمان با (مسئولین) کره جنوبی، باب و من درباره گام‌هایی که برای اعمال فشار بر کره شمالی مي‌توانستیم برداریم و منصرف کردن آن کشور از اقدامات تحریک‌آمیز، بحث کردیم. ما توافق کردیم برای اطمینان بخشیدن به دوستان و روشن کردن این موضوع که ایالات متحده از امنیت منطقه محافظت خواهد کرد، نمایشی از شدّت عمل خود را به اجرا بگذاریم. ما تحریم‌هاي جدید و اینکه ناو هواپیمابر «یو اس اس جورج واشنگتن» به موقعیت سواحل کره برای ملحق شدن به مانور نظامی مشترک با نیروی دریایی کره جنوبی را اعلام کردیم.

پنجاه و نه
خاطرات خوش هند
در مجموع هجده کشتی، دویست هواپیما و حدود هشت هزار سرباز آمریکا و کره جنوبی در این مانور چهار روزه شرکت کردند.
هم در پیونگ یانگ و هم در پکن درباره رزمایش نیروی دریایی خشم و انزجار وجود داشت که (خشم آنان) به ما نشان می‌داد پیام ما دریافت شده است.
آن شب، «لی میونگ باک» رئیس‌جمهور کره جنوبی، ضیافت شامی برای رابرت و من در کاخ آبی، محل اقامت رسمی خود، ترتیب داد. وی برای ماندن در کنار کره جنوبی در وقت نیاز از ما تشکر کرد و همانطور که او اغلب نقل می‌کرد، پیشرفت خودش از فقر دوران کودکی را به رفاه کشورش مرتبط می‌ساخت.
کره جنوبی زمانی فقیرتر از کره شمالی بود اما با کمک ایالات متحده و جامعه بین‌المللی موفق شد اقتصادش را پیشرفت دهد - (پیشرفت کره) یادآور میراث رهبری آمریکا در آسیا بود. جنبه دیگر راهبرد محوری ما آوردن هند طور کامل به صحنه سیاسی آسیا - اقیانوسیه بود. داشتن (کشوری) با دموکراسی بزرگ و برخوردار از حقوق کامل در منطقه می‌توانست کمک کند به جای پیروی از الگوی سرمایه‌داری دولتی خودکامه چین، کشورهای بیشتری را به حرکت به سوی آزادی سیاسی و اقتصادی تشویق کنیم.
من خاطرات خوشی از اولین سفرم به هند در سال ۱۹۹۵ به همراه دخترم چلسی داشتم. ما یکی از یتیم‌خانه‌هایی که توسط مادر ترزا اداره می‌شد را بازدید کردیم، راهبه کاتولیک فروتنی که نیکوکاری و تقدّسش، از وی یک نماد جهانی ساخته بود.
یتیم‌خانه از دختر بچه‌هایی پر شده بود که در خیابان‌ها رها شده و یا در جلوی در گذاشته شده بودند تا راهبه‌ها آنان را پیدا کنند؛ زیرا آنها پسر نبودند، آنان از نظر خانواده‌هایشان ارزشمند نبودند. بازدید ما باعث شد تا دولت محلی جاده خاکی یتیم‌خانه را فوراً آسفالت کند که راهبه‌ها از آن به عنوان معجزه کوچک یاد می‌کردند.
هنگامی که مادر ترزا در سال ۱۹۹۷ فوت کرد، من ریاست یک هیئت آمریکایی در مراسم تشیع جنازه او در کلکته برای ادای احترام به میراث بشردوستانه قابل توجهش را بر عهده داشتم. تابوت روباز او از میان خیابان‌های شلوغ عبور داده شد و رؤسای جمهور، نخست‌وزیران و رهبران مذهبی از ادیان بسیاری تاج‌گل‌های سفید روی خودروی حمل جنازه وی قرار دادند.
بعدها جانشین وی مرا به یک جلسه خصوصی در دفتر مرکزی سازمانشان، به نام مبلغان خیریه دعوت کرد. در یک اتاق ساده سفیدکاری شده که تنها با چند ردیف شمع سوسو زن مخصوص مراسمات مذهبی، روشن شده بود، راهبه ها به صورت دایره‌وار در اطراف تابوت بسته او ایستاده بودند که به آنجا به عنوان محل آرمیدن نهایی‌اش، بازگردانده شده بود. در کمال تعجب، آنان از من خواستند تا با زبان خودم دعایی بکنم. من تردید کردم، سپس سرم را به (حالت تعظیم) خم کردم و خدا را برای امتیاز شناختن این زن ریز‌نقش، قوی و مقدّس در زمان حیاتش در روی زمین، شکر کردم. اولین سفرم به هند به عنوان وزیر خارجه در تابستان سال ۲۰۰۹ بود.

شصت
ديگر خویشتن‌داری نمي‌كنيم
در طول چهارده سال پس از اولین سفرم به آنجا، تجارت بین دو کشور از کمتر از ۱۱۱۰ میلیارد به بیش از ۱۱۶۰ میلیارد دلار افزایش یافته بود و مي‌توانست به رشد خود حدود ۳۱۱۰۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۲ ادامه دهد. هنوز موانع و محدودیت‌هايي وجود داشت، اما شرکت‌هاي آمریکایی به آرامی در حال دسترسی به بسیاری از بازارهای هند، ایجاد شغل و فرصت‌ها برای مردم هردو کشور بودند. شرکت‌هاي هندی هم در ایالات متحده در حال سرمایه‌گذاری بودند و تعداد زیادی از کارگران هندی بسیار ماهر درخواست ویزا کرده و برای انگیزه دادن به آغاز کسب و کار نورآورانه آمریکایی کمک کرده بودند.
هر ساله بیش از صدهزار دانشجوی هندی در ایالات متحده مشغول به تحصیل بوده و تعدادی از آنان به کشورشان باز مي‌گشتند تا مهارت خود را برای کار در وطنشان مورد استفاده قرار دهند، در حالی که بسیاری از آنان برای کمک به اقتصاد آمریکا در آنجا باقی مي‌مانند.
در دهلی نو با بخشی از جامعه (هند) از جمله نخست‌وزیر مانموهان سینگ، رؤسای تجاری، زنان کارآفرین، دانشمندان اقلیم‌شناس و (بخش) انرژی و دانشجویان ملاقات کردم. من از ملاقات با سونیا گاندی، رئیس حزب کنگره ملی هند که دهه ۹۰ میلادی با او آشنا شده بودم، خوشحال بودم. او و نخست‌وزیر سونیا گاندی برایم توضیح دادند که پس از بمب‌گذاری‌ها تروریستی هماهنگ قبل از ماه نوامبر، چقدر نشان دادن خویشتن‌داری نسبت به پاکستان سخت بوده است. آنها برایم روشن کردند که در صورت حمله (تروریستی) دوم، نظیر این خویشتن‌داری وجود نخواهد داشت.
منظور هندی‌ها حمله ۲۶ نوامبر ۲۰۰۸ بود که به عنوان بازتابی از حملات ۱۱ سپتامبر با نام حمله ۲۶ نوامبر نامگذاری شده بود. برای نشان دادن همبستگی با مردم هند، اقامت در هتل قصر زیبای قدیمی تاج محل در بمبئی را انتخاب کردم که محل حمله وحشتناکی بود که (بر اثر آن) ۱۶۴ نفر از جمله ۱۳۸ هندی و چهار آمریکایی کشته شدند. با ماندن در آنجا و ادای احترام به بنای یادبود، مي‌خواستم این پیام را بدهم که بمبئی به راهش ادامه مي‌دهد و برای تجارت آماده است.
در سال ۲۰۱۱، در گرمای سوزان تابستان به شهر بندری چنای در خلیج بنگال، یک مرکز تجاری که به مسیرهای انرژی و تجاری پر جنب و جوش در آسیای جنوب شرقی توجه دارد، سفر کردم. هیچ وزیر خارجه‌اي تا آن زمان به آن شهر سفر نکرده بود و من مي‌خواستم نشان بدهم ما درک مي‌کنیم که هند فراتر از دهلی‌نو و بمبئی است.
در کتابخانه ملی چنای که بزرگترین کتابخانه کشور بود، من درباره نقش هند در سطح جهان به ویژه در منطقه آسیا و اقیانوس آرام صحبت کردم. از زمانی که تاجران از تنگه مالاکا به معابد هندو که در منطقه قرار داشت با کشتی سفر مي‌کردند، هند دارای روابط کهن در آسیای جنوب شرقی بود.
من ابراز امیدواری کردم که هند از مناقشه پیچیده خود با پاکستان عبور کند و به مدافعی فعال‌تر برای دموکراسی و بازارهای آزاد در سراسر آسیا تبدیل گردد. همچنان که به حضّار در چنای درباره پشتیبانی آمریکا از سیاست «نگاه به شرق» هند گفتم، ما همچنین مي‌خواستیم که «رهبری شرق» را نیز داشته باشد.

شصت و یک
نوسان کامل فضای باز دموکراتیک
با وجود برخی از تفاوت‌هاي روز به روزی که داشتیم، اصول راهبردی روابط ما با هند - ارزش‌هاي مشترک دموکراتیک، ضرورت‌هاي اقتصادی و اولویت‌هاي دیپلماتیک - منافع مشترک هر دو کشور را به همگرایی نزدیک‌تر سوق مي‌دادند. ما در حال ورود به مرحله‌اي جدید و کامل تر در روابطمان بودیم.
هدف اصلی راهبرد ما در آسیا پیشبرد اصلاحات سیاسی و رشد اقتصادی بود. ما مي‌خواستیم قرن بیست و یکم را به زمانی که در آن مردم سراسر آسیا نه تنها موفق‌تر بلکه آزادتر باشند، تبدیل کنیم. و من مطمئن بودم که آزادی بیشتر، باعث ایجاد سریع رفاه بیشتر مي‌شد.
بسیاری از کشورها در منطقه با این سوال که کدام مدل حکومتی برای جامعه و شرایطشان بهترین است، دست و پنجه نرم مي‌کردند. رشد چین و ترکیب استبداد و سرمایه داری دولتی، الگوی جذابی را به بعضی از رهبران ارائه کرده بود. ما اغلب مي‌شنیدیم در حالی که ممکن است دموکراسی در نقاط دیگر جهان موثر نباشد، جای آن در آسیا نیست. این منتقدین اظهار مي‌کردند که (دموکراسی) مناسب تاریخ منطقه نیست و حتی متضادّ ارزش‌هاي آسیایی است.
تعداد زیادی مثال نقض برای ردّ این نظریه وجود داشت. ژاپن، مالزی، کره جنوبی، اندونزی و تایوان، همه جوامعی دموکراتیک بودند که منافع عظیم اقتصادی به مردم خود ارائه کرده بودند. با توجه به گزارش سازمان غیر دولتی «خانه آزادی»، آسیا از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ تنها منطقه جهان بود که پی در‌پی به حقوق سیاسی و آزادی‌هاي مدنی دست یافته بود. به عنوان مثال فیلیپین در سال ۲۰۱۰ چندین انتخابات برگزار کرد که به عنوان پیشرفت قابل ملاحظه‌اي نسبت به سال‌هاي پیش از آن، به طور گسترده مورد تقدیر قرار گرفت و «بنینو آکینو» رئیس‌جمهور جدید، تلاشی هماهنگ برای مبارزه با فساد و افزایش شفافیت را آغاز کرد.
فیلیپین یک متحد با ارزش برای ایالات متحده بود و هنگامی که در اواخر سال ۲۰۱۳ یک گردباد وحشتناک در آن جا به وقوع پیوست، همکاری ما، تلاش‌هاي امدادی مشترک به رهبری نیروی دریایی ایالات متحده که برای اقدام، تغییر مسیر داده بود را تضمین کرد. در اواسط سال ۲۰۱۲ فضای باز دموکراتیک که «یودهویونو» رئیس‌جمهور اندونزی آن را پیش‌بینی کرده بود در نوسان کامل بود و «آنگ سان سوچی» که برای چندین دهه، زندانی وجدان ملت خود بود، در پارلمان مشغول به خدمت شد.
نمونه‌هاي دیگری که کمتر دلگرم کننده بود وجود داشتند. بسیاری از دولت‌هاي آسیایی همچنان به مقاومت در برابر اصلاحات، محدود کردن مردم خود در دسترسی به ایده‌ها و اطلاعات و زندانی کردن آنان به جرم بیان دیدگاه‌هاي مختلف ادامه مي‌دادند. تحت حکومت «کیم جونگ اون»، کره شمالی بسته ترین و سرکوبگرترین کشور در جهان باقی مانده بود و به همان اندازه تصور اینکه وی اوضاع را بدتر کرده، سخت بود. کامبوج و ویتنام مقداری پیشرفت کرده بودند اما کافی نبود.


شصت و دو
کشوري که بین چین و سیبری فشرده شده بود
در جلساتم با مقامات ویتنامی، نگرانی‌هاي خاص درباره محدودیت‌هاي خودسرانه بر آزادی‌هاي اساسی، از جمله دستگیری و تحمیل مجازات‌هاي شدید اغلب مخالفان سیاسی، فعالان کاتولیک، راهبان بودایی و راهبه‌ها را مطرح کردم.
در جولای سال ۲۰۱۲ یک سفر گسترده دیگر در سراسر منطقه داشتم که این بار برای تاکید بر اینکه دموکراسی و رفاه (باید) از دولتی به دولت دیگر دست به دست شود، طراحی شده بود.
دوباره سفرم را از ژاپن، یکی از قوی‌ترين و غنی‌ترين دموکراسی‌هاي جهان آغاز کردم و پس از آن به ویتنام، کامبوج، لائوس، جایی که من را تبدیل به اولین وزیر خارجه‌اي کرده بود که طی پنجاه و هفت سال گذشته به آن جا قدم گذاشته بود، سفر کردم.
من بازدید کوتاهم از لائوس را با دو برداشت کلی به پایان بردم. نخست، لائوس هنوز هم تحت کنترل شدید حزب حاکم کمونیست بود که به طور فزاینده‌اي تحت کنترل اقتصادی و سیاسی چین قرار داشت. پکن از این رابطه برای استخراج منابع طبیعی بهره‌برداری مي‌کرد و ساخت و ساز پروژه‌هايي که برای میانگین مردم لائوس، بهره کمی داشت را تحمیل مي‌نمود. دوم اینکه مردم لائوس، هنوز هم هزینه وحشتناک بمباران گسترده که آمریکا بر فراز قلمرو این کشور در طول جنگ ویتنام انجام داد را مي‌پردازند. لائوس تمایز وحشتناک «کشوری که سنگین‌ترين بمباران در جهان» را دیده است، به دست آورده بود. به همین دلیل بود که من از پروژه‌اي در ویتنام که با حمایت سازمان «یو‌اس اید» به ارائه پروتز و توانبخشی به هزاران نفر از بزرگسالان و کودکان که بر اثر انفجار از بمب‌هاي خوشه‌اي (به جا مانده از جنگ) در یک‌سوم از این کشور همچنان دست و پای خود را از دست مي‌دادند و تنها یک درصد از آن کشف و خنثی شده بود، بازدید کردم. من فکر مي‌کردم که ایالات متحده تعهدی جاری داشت و توسط کنگره در سال ۲۰۱۲ برای سرعت بخشیدن کار خنثی‌سازی (بمب‌ها)، تشویق شد.
یکی از جلوه‌هاي این سفر تابستانی به سراسر آسیا در سال ۲۰۱۲، مغولستان بود، جایی که من برای اولین در سال ۱۹۹۵ سفری فراموش نشدنی به آنجا داشتم. این کشور دورافتاده که بین چین و سیبری فشرده شده بود، روزگار سختی داشت.
چند دهه سلطه اتحاد جماهیر شوروی سعی بر این داشت که فرهنگ استالینیستی را به جامعه عشایری این کشور تحمیل کند. هنگامی که کمک‌هاي مسکو متوقف گردید، اقتصاد آن هم فروپاشید. اما مانند بسیاری از بازدیدکنندگان، زیبایی کامل مغولستان با استپ‌هاي گسترده در معرض باد و نیز انرژی، عزم و مهمان نوازی مردمش، من را مسحور کرد. در یک خیمه سنتی که «گِر» نام دارد یک خانواده عشایری یک کاسه شیر تخمیر شده مادیان که طعمی شبیه ماست مانده معمولی گرم داشت را به من تعارف کردند. من تحت تاثیر دانشجویان، فعالان و مقامات دولتی که در پایتخت با آنان دیدار داشتم و عزم آنان برای تبدیل دیکتاتوری کمونیستی تک حزبی به یک سیستم سیاسی دموکراتیک و کثرت گرا قرار گرفته بودم.

شصت و سه
تظاهرات در دماي زير صفر درجه
(این کار آنها) اقدامی آسان نبود اما مصمم به تلاش بودند. من به آنان گفتم که از این پس، هر زمانی کسی درباره ریشه دواندن دموکراسی در مکان‌هاي دور از انتظار تردید کند، به آنان خواهم گفت: «اجازه دهید آنها به مغولستان بیایند، اجازه بدهید آنان مردمی را ببینند که در دمای زیر صفر تظاهرات می‌کنند و مسافت‌های طولانی برای دادن رای در انتخاب را طی می‌کنند.»
هنگامی که هفده سال بعد به آنجا بازگشتم، تغییرات زیادی در مغولستان و محله‌هاي آن به وجود آمده بود. توسعه سریع چین و تقاضای سیری‌ناپذیر برای منابع طبیعی باعث رونق استخراج معدن در مغولستان شده بود که با ذخایر عظیم مس و سایر مواد معدنی برکت پیدا کرده بود. در سال ۲۰۱۱ اقتصاد این کشور با سرعتی شدید، بیش از ۱۷ درصد گسترش یافت و برخی کارشناسان پیش‌بینی کردند طی ده سال آینده مغولستان بیش از هر کشور دیگری سریع‌تر رشد کند. اکثر مردم هنوز هم فقیر و بسیاری شیوه زندگی عشایری خود را حفظ کرده بودند، اما اقتصاد جهانی که روزگاری نسبت به این کشور، دور به نظر مي‌رسید، با تمام قوا به آنجا رسیده بود.
همچنانکه به سمت «اولانباتور»، پایتختی که روزگاری در خواب (و رکود) به سر مي‌برد با اتومبیل در حرکت بودم، از تحول آنجا شگفت زده شدم. آسمانخراش‌هاي شیشه ای در میان شلوغی (خیمه‌هاي سنّتی) «گِر» و پروژه‌هاي مسکن قدیمی جماهیر شوروی سر برآورده بودند. در میدان «سوخباتار» سربازان ملبس به لباس‌هاي سنّتی مغولی، در سایه فروشگاه جدید «لویی ویتون» مشغول نگهبانی بودند. من به کاخ دولت که از دوران حکومت استالین به جا مانده بود وارد شدم و از کنار مجسمه عظیم چنگیز خان، جنگجوی مغول قرن سیزدهم که گستردگی امپراتوری او بزرگتر از هر امپراتوری دیگر در تاریخ بود، عبور کردم. اتحاد جماهیر شوروی تفکر شخصیتی چنگیز‌خان را سرکوب کرد اما او برای انتقام‌جویی برگشته بود.
در داخل کاخ من با رئیس‌جمهور «تساخیاگین البگدورج» در خیمه تشریفاتی وی ملاقات کردم. ما در چادر سنتی عشایری در داخل یک ساختمان متعلق به عصر استالین نشستیم و درباره آینده اقتصاد به سرعت در حال رشد آسیا بحث کردیم. گفت‌وگو درباره جهان در حال تصادم.
پس از سفرم در سال ۱۹۹۵، دموکراسی مغولستان ادامه داشت. این کشور شش انتخابات پارلمانی موفق برگزار کرده بود. در تلویزیون مغولستان تمام طیف‌هاي سیاسی به صورت آشکار و شدید، (درباره) ایده‌ها و نظرات بحث مي‌کردند. قانون آزادی اطلاعات که پس از مدت‌ها انتظار تصویب شده بود، به شهروندان دید روشن‌تری درباره دولتشان ارائه مي‌کرد. در کنار این پیشرفت، دلیلی برای نگرانی وجود داشت. رونق استخراج معدن، مشکل فساد و نابرابری را تشدید کرده بود و چین از همسایه شمالی خود که به شکل ناگهانی ارزشمند شده بود، منافع بیشتری مي‌گرفت. به نظر مي‌رسید مغولستان بر سر چهار‌راه قرار دارد: یا به پیمودن مسیر دموکراتیک ادامه دهد و از ثروت جدید خود به منظور بالا بردن استاندارد زندگی تمامی مردمش استفاده کند، یا به درون مدار پکن کشیده شده و بدترین افراط «نفرین منابع» را تجربه کند. من امیدوار بودم (مغول‌ها را) به اولی تشویق و از دومی منصرف کنم.

شصت و چهار
صندلي خالي برنده صلح نوبل
زمان‌بندی خوب بود. «جامعه دموکراسی» یک سازمان بین‌المللی که در سال ۲۰۰۰ تحت رهبری آلبرایت برای تقویت دموکراسی‌هاي نوظهور به ویژه کشورهای اتحاد جماهیر شوروی تاسیس شده بود، در اولانباتور، جلسه‌اي را برگزار کرد. این جلسه مي‌توانست فرصتی برای تقویت پیشرفت مغولستان باشد و پیامی درباره اهمیت دموکراسی و حقوق بشر در سراسر آسیا ارسال کند که در حیاط خلوت چین، (پیام آن) تحویل گردد.
واقع شدن کانون جنبش ضد دموکراسی آسیا در چین، (امری) مخفی نبود. جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۱۰ به «لیو شیائوبو»، زندانی چینی فعال حقوق بشر اعطا شده بود و جهان به صندلی خالی او در مراسم (برگزار شده) در اسلو، توجه داشت. پس از آن هشدار دادم که این (رویداد) مي‌تواند به «نمادی از وعده‌هاي تحقق نیافته بالقوه و برآورده نشده یک ملت بزرگ» تبدیل گردد. در سال ۲۰۱۱ این اوضاع بود که بدتر شد. در چند ماه نخست، ده‌ها تن از وکلای منافع عمومی، نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران و فعالان، خودسرانه بازداشت و دستگیر شدند. در میان آنان «آی ویوی» هنرمند برجسته بود که من و دیگران از وی دفاع مي‌کردیم.
در سخنرانی‌ام در اولانباتور توضیح دادم که چرا آینده دموکراتیک برای آسیا، انتخاب مناسبی است. چین و مخالفان دموکراسی در جاهای دیگر، استدلال مي‌کردند که رها کردن هرج و مرج، ثبات را تهدید مي‌کند. اما ما شواهد زیادی در سراسر جهان در دست داشتیم که (نشان مي‌داد) دموکراسی در واقع پرورش دهنده ثبات است. درست است که خفقان در بیان سیاسی و حفظ کنترل شدید بر آنچه مردم مي‌خوانند یا مي‌گویند و یا مي‌بینند مي‌تواند توهم امنیت ایجاد کند اما این توهمات رنگ مي‌بازد در حالی که اشتیاق مردم به آزادی، محو نمی شود. در مقابل، دموکراسی دریچه‌هاي امنیتی حیاتی برای جوامع فراهم مي‌کند.
دموکراسی به مردم اجازه مي‌دهد تا رهبران خود را انتخاب کنند، به رهبران مشروعیت مي‌بخشد تا تصمیمات سخت اما دشوار برای مصالح کشورشان بگیرند و به اقلیت‌ها اجازه مي‌دهد تا نظرات خود را به صورت مسالمت‌آمیز بیان کنند.
استدلال دیگری که مي‌خواستم رد کنم این بود که دموکراسی یک امتیاز، متعلق به کشورهای ثروتمند است و اینکه اقتصادهای در حال توسعه نیاز دارند رشد را در اولویت قرار دهند و سپس دلواپس دموکراسی باشند.
چین اغلب به عنوان نمونه‌اي از یک کشور که بدون اصلاحات سیاسی معنادار به موفقیت اقتصادی دست یافته بود مورد اشاره قرار مي‌گرفت. من اینگونه اظهار داشتم که (این موفقیت) «یک معامله کوته‌نظرانه و در نهایت ناپایدار است. شما نمی‌توانید در دراز‌مدت، آزادسازی اقتصادی را بدون لیبرالیسم سیاسی به پایان ببرید. کشورهایی که مي‌خواهند برای تجارت، باز عمل کنند ولی آزادی بیان را ممنوع مي‌نمایند، این روش را پر هزینه خواهند یافت.» بدون تبادل آزاد اندیشه‌ها و حاکمیت پرقدرت قانون، نوآوری و کارآفرینی پژمرده مي‌شود.
من قول دادم که ایالات متحده شریکی قوی برای تمام کسانی است که در سراسر آسیا و جهان خود را وقف حقوق بشر و آزادی‌هاي اساسی کرده‌اند.

شصت و پنج
سانسورچی‌هاي چيني پيام من را پاك كردند
من برای سال‌ها گفته بودم «اجازه بدهید آنان به مغولستان بیایند» و خوشحال بودم که بسیاری از فعالان دموکراسی نهایتاً به آنجا آمدند. وقتی به کشور بازگشتم، روزنامه واشنگتن پست طی سرمقاله‌اي اعلام کرد سخنرانی من «در مورد اینکه چرخش پاشنه ایالات متحده به سمت آسیا فراتر از قدرت‌نمایی صرف باشد و به یک رویکرد چند لایه برای مطابقت با پیچیدگی ترقی چین به عنوان یک قدرت مدرن تبدیل گردد»، باعث ایجاد امید شده است. با این حال در چین، سانسورچی‌ها، اشارات پیام من را از اینترنت پاک کردند.
مانند بسیاری از آمریکایی‌ها، اولین نگاه واقعی من به چین در سال ۱۹۷۲ اتفاق افتاد، هنگامی که رئیس‌جمهور ریچارد نیکسون، به سراسر (کشورهای) اقیانوس آرام، سفری تاریخی کرد. بیل و من دانشجویان رشته حقوق بودیم که تلویزیون نداشتیم، بنابراین بیرون رفتیم و یک دستگاه تلویزیون قابل حمل با آنتن رو‌میزی کرایه کردیم. تلویزیون را به آپارتمان آوردیم و هر شب برای تماشای صحنه‌هایی از کشوری که تا آن موقع از عمرمان از نمایش منع شده بود، آن را تنظیم مي‌کردیم. من از آنچه که رئیس‌جمهور نیکسون در طول سفرش آن را «هفته‌اي که دنیا را تغییر داد» نامگذاری کرد و به نام آمریکا تمام شده بود، احساس سرافرازی و افتخار مي‌کردم.
با نگاهی به گذشته، روشن است که هر دو طرف ریسک بسیار زیادی کرده بودند. آنان در اوج جنگ سرد (در امور) ناشناخته، کم خطر نکردند. در صورتی که رهبران هر دو طرف ضعیف ظاهر مي‌شدند یا در مورد ما، «در (مقابل) کمونیسم نرمش» نشان مي‌دادند، مي‌توانست در کشورشان عواقب جدی به همراه داشته باشد. اما مردانی که در این سفر مذاکره مي‌کردند، هنری کسینجر برای ایالات متحده و «ژو انلای» برای چین و رهبرانی که نمایندگی آنان را داشتند، محاسبه کرده بودند که منافع بالقوه به خطرات، مي‌چربد. (من به شوخی به «هنری» مي‌گفتم وقتی که او اولین سفر مخفیانه‌اش را به پکن انجام داد، خوش‌شانس بود که گوشی هوشمند و یا رسانه‌هاي اجتماعی وجود نداشتند. تصور کنید اگر وزیری سعی کند امروز اینکار را انجام دهد. [چگونه انعکاس خواهد داشت]) امروزه با کشورهایی که با سیاست‌هاي آنان مخالفیم اما به همکاری‌شان نیازمندیم، یا هنگامی که مي‌خواهیم از لغزیدن اختلافات و رقابت‌ها به سمت جنگ اجتناب کنیم، محاسبات مشابهی را انجام مي‌دهیم.
روابط چین و آمریکا هنوز هم پر از چالش است. ما دو ملت بزرگ و پیچیده با سابقه، سیستم‌هاي سیاسی و چشم‌اندازهای عمیقاً متفاوت هستیم که اقتصاد و آینده شان به شدت در هم آمیخته است.
این رابطه‌اي نیست که به شکل شسته رفته متناسب با مقوله‌هایی مانند دوست یا رقیب باشد و ممکن است هرگز هم نباشد. ما در آب‌هاي مرزبندی نشده کشتیرانی مي‌کنیم. در مسیر ماندن (کشتی ها) و دور ماندن از عمق کم آب و گرداب، هم به قطب‌نمای واقعی و هم به انعطاف‌پذیری برای تصحیح مداوم خطای مسیر (کشتیرانی )نیاز دارد که از جمله (این خطاها) تبادلات آتش ناراحت‌کننده است.

شصت وشش 
سخنان هدف‌دار در خاک چین
اگر ما بیش از حد در جبهه‌اي بیش از حد سخت بگیریم، ممکن است جبهه دیگر به خطر بیفتد. به همین منوال، اگر برای مصالحه و سازش بیش از حد عجله کنیم، ممکن تجاوز را دعوت کنیم. با بررسی تمام این عوامل، مي‌توان به سادگی از این حقیقت غفلت کرد که همتایان ما برای تقسیم‌بندی (دریاها و اقیانوس‌ها) فشارها و الزامات خود را دارند. هر چه بیشتر طرفین از الگوی دیپلمات‌هاي بی‌باک پیشین برای پر کردن شکاف‌ها در منافع و تفاهمات پیروی کنند، شانس بیشتری برای پیشرفت کردن خواهند داشت.
اولین سفر من به چین در سال ۱۹۹۵ از جمله به یاد ماندنی‌ترین اوقات زندگی من بود. چهارمین کنفرانس درباره زنان که در آن اعلام کردم: «حقوق بشر، حقوق زنان است و حقوق زنان، حقوق بشر» تجربه عمیقی برایم بود. من دست سنگین سانسور چین هنگامی که دولت مانع پخش سخنرانی‌ام در مرکز کنفرانس و در تلویزیون و رادیو رسمی گردید را احساس مي‌کردم. اکثر سخنرانی‌هاي من درباره حقوق زنان بود اما پیغامی هم به مقامات چینی فرستادم که برگزاری مراسم برای فعالان جامعه مدنی را در محلی جداگانه در «هوآیرو» منحصر کرده بود و از پکن با خودرو درست یک ساعت راه و حضور تبتی‌ها و تایوانی‌ها در آن کاملاً ممنوع بود.
من از تریبون اعلام کردم: «آزادی به معنای حق زنان خلق (چین) برای گردهمایی، سازماندهی و مناظره به صورت آشکار است. این به معنی احترام به دیدگاه کسانی است که ممکن است با دیدگاه‌هاي دولتشان مخالف باشند. بدین معناست که شهروندان را از عزیزانشان جدا نکرده و زندانی نکنیم، با آنان بدرفتاری نکنیم و آزادی یا حیثیت آنان را به دلیل بیان مسالمت‌آمیز ایده‌ها و نظراتشان، انکار ننماییم.» این‌ها سخنان هدف‌داری بودند که بیشتر از حدّ مورد استفاده معمول دیپلمات‌هاي آمریکایی بود، به خصوص در خاک چین و بعضی در دولت ایالات متحده از من خواسته بودند سخنرانی متفاوتی داشته باشم و یا به هیچ وجه سخنرانی نکنم. اما من فکر مي‌کردم دفاع از ارزش‌هاي دیپلماتیک و حقوق بشر در جایی که به طور جدّی تهدید مي‌شوند، مهم است.
در ژوئن ۱۹۹۸، برای اقامتی طولانی‌تر به چین بازگشتم. چلسی و مادرم، بیل و من را در یک سفر دولتی رسمی همراهی مي‌کردند.
دولت چین، در خواست (برگزاری) مراسم رسمی استقبال را در میدان «تیان آن من» جایی که تانک‌ها تظاهرات طرفداران دموکراسی را در سال ۱۹۸۹ در هم شکسته بودند، ارائه دادند. بیل در این فکر بود که این درخواست را بدون تایید و رد آن واقعه زشت، نپذیرد اما در نهایت او اینگونه (موضوع را) حل کرد که اگر مانند یک مهمان مؤدب رفتار کند، پیغام‌هاي حقوق بشری وی ممکن است در چین بیشتر تاثیر داشته باشد.
در عوض چینی‌ها، با اجازه دادن به پخش بدون سانسور کنفرانس خبری بیل با رئیس‌جمهور «جیانگ زمین» که طی آن گفت‌وگوهای مفصلی درباره حقوق بشر از جمله تابوی تبّت داشتند، ما را شگفت زده کردند.
آنان همچنین سخنرانی بیل برای دانشجویان در دانشگاه پکن را پخش کردند که در آن تاکید کرد آزادی واقعی شامل (چیزی) بیشتر از آزادی اقتصادی است.

شصت و هفت
ما آماده تعامل از موضع قدرت بودیم
من در حالی به خانه بازگشتم که متقاعد شده بودم اگر چین در طول زمان پذیرای اصلاحات و نوسازی باشد، مي‌تواند به یک قدرت جهانی سازنده و شریکی مهم برای ایالات متحده تبدیل گردد. اما چنین امری آسان نبود و آمریکا باید برای تعامل با این کشور در حال رشد، هوشمند و هشیار باشد.
در سال ۲۰۰۹ به عنوان وزیر خارجه با هدف ایجاد رابطه‌اي به اندازه کافی پایدار به چین بازگشتم تا بتواند (در برابر) اختلافات و بحران‌هاي اجتناب‌ناپذیر را که رخ مي‌داد، دوام بیاورد. من همچنین مي‌خواستم تا رابطه با چین را در راهبرد گسترده آسیایی‌مان بگنجانم و پکن را به روش‌هايي که این کشور را تشویق به همکاری با همسایگانش بر‌اساس قواعد مورد توافق نماید، به کار بگیرم. همزمان، مي‌خواستم چین بداند تنها کشور آسیایی نیست که تمرکز توجه ما به آن معطوف است. ما نباید ارزش‌هاي متحدان سنتی خود را قربانی داشتن شرایط بهتر با چین مي‌کردیم. علی‌رغم رشد چشمگیر اقتصادی و پیشرفت در ظرفیت‌هاي نظامی، چین هنوز برای پیشی گرفتن از ایالات متحده به عنوان قوی‌ترين کشور در آسیا - اقیانوسیه، نزدیک نشده بود. ما آماده تعامل از موضع قدرت بودیم.
قبل از ورود به پکن از کره جنوبی، برای گفت‌وگو با گروه مطبوعاتی سفرمان در کنار آنان نشستم. به آنان گفتم من همکاری در مورد بحران اقتصادی جهانی، تغییرات آب و هوایی و مسائل مربوط به امنیت مانند کره شمالی و افغانستان تاکید مي‌کنم. پس از برشمردن برنامه‌هاي کاری مهم، مسائل حساس در دستور کار مانند تایوان، تبّت و حقوق بشر را ذکر کردم و گفتم: «ما تا حد زیادی مي‌دانیم آنان قصد دارند چه چیزی بگویند.»
البته این مطلب درست بود. دیپلمات‌هاي آمریکایی برای سالیان متمادی این مسائل را مطرح کرده بودند و چینی‌ها در مورد پاسخ هایشان کاملاً قابل پیش‌بینی بودند.
من به یاد بحث داغی که با «جیانگ» رئیس‌جمهور سابق چین درباره رفتار این کشور با تبت در طول ضیافت شامی که من و بیل برای وی در کاخ سفید در اکتبر ۱۹۹۷ میزبانی کردیم، افتادم.
من قبلاً با دالای لاما برای بحث در مورد وضعیت اسفبار تبّتی‌ها دیدار داشتم و از رئیس‌جمهور خواستم در مورد سرکوبگری چین توضیح دهد. او پاسخ داد: «چینی‌ها نیروهای آزادی بخش مردم تبّت هستند و مي‌دانم که تبّتی‌ها در حال حاضر آزادتر از آنچه در گذشته بودند، هستند.» من با اصرار سوال کردم: «اما در مورد سنت‌ها و حقوقشان برای عمل به دینی که انتخاب کرده‌اند، چه مي‌گویید؟» او به شدت اصرار داشت که تبّت جزیی از چین است و مي‌خواست بداند چرا آمریکایی‌ها از آن «ساحرین» حمایت مي‌کند. او اعلام کرد تبّتی‌ها «قربانی مذهب هستند. آنان اکنون از فئودالیسم آزاد شده‌اند.»
بنابراین من هیچ تصوری درباره اینکه مقامات چینی در صورتی که این مسائل را دوباره مطرح کنم چه خواهند گفت، نداشتم. من همچنین بر این مسئله روشن تاکید کردم که با توجه به قدرت و پیچیدگی رابطه‌مان با چین، تفاوت عمیق ما در مورد حقوق بشر، نمي‌تواند تعامل در تمام مسائل دیگر را منتفی کند.

شصت و هشت
آسماني تحت سلطه برج‌هاي بی‌پایان
ما باید قادر مي‌بودیم با قدرت از مخالفینی که در عین حال به دنبال همکاری در مورد اقتصاد، تغییرات آب و هوا و گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي هستند، حمایت کنیم.
از زمانی که نیکسون به چین سفر کرد، این رویکرد ما بوده است. با این حال نظرات من به طور گسترده به این شکل تفسیر شد که حقوق بشر برای دولت اوباما اولویت ندارد و چینی‌ها مي‌توانند با خیال راحت آن را نادیده بگیرند.
همان طور که حوادث آینده نشان داد، هیچ چیز نمي‌تواند از حقیقت زیاد فاصله بگیرد. با این حال این یک درس با ارزش بود: اکنون من دیپلمات ارشد آمریکا بودم و هر سخنی در معرض سطح جدیدی از موشکافی قرار مي‌گرفت و حتی نظرات به ظاهر بدیهی مي‌توانست حمله به اشخاص را در رسانه‌ها آغاز کند.
از بازدید قبلی من بیش از یک دهه مي‌گذشت و رانندگی در خیابان‌هاي پکن مانند دیدن یک فیلم روی دور تند بود. جایی که زمانی تنها تعداد انگشت‌شماری از ساختمان‌هاي بلند قابل رؤیت بودند، اکنون آسمان تحت سلطه مجتمع جدید پر نور المپیک و برج‌هاي بی‌پایان شرکت‌هاي بزرگ قرار گرفته بود. خیابان‌ها که زمانی پر از دوچرخه‌هاي (۲۸ ساخت) شرکت «کبوتران پرکشیده» بود، اکنون پر از خودرو شده بود.
زمانی که در پکن بودم با گروهی از فعالان زن که تعدادی از آنان را از سال ۱۹۹۸ مي‌شناختم، دیدار کردم. در آن زمان مادلین آلبرایت و من به یک دفتر کوچک مشاوره حقوقی رفتیم تا از تلاش‌هایشان برای اعطای مالکیت، تصمیم‌گیری درباره ازدواج و طلاق به زنان و برخورداری آنان از (حقوق) برابر شهروندی مطلع شویم. بیش از ده سال بعد اندازه گروه و دامنه تلاش‌هاي جمعی‌شان رشد کرده بود.
اکنون (آنان) فعالانی بودند که نه تنها برای حقوق قانونی زنان، بلکه برای محیط‌زیست، سلامت و حقوق اقتصادی نیز کار مي‌کردند.
یکی از آنان دکتر «گائو یائوجیه»، زن هشتاد و دو ساله و ریز نقشی بود که به دلیل صحبت کردن در مورد ایدز در چین و افشای رسوایی خون‌هاي آلوده از طرف دولت مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود.
هنگامی که برای اولین‌بار او را ملاقات کردم، متوجه پاهای کوچک بسته شده او شدم [بستن پاهای زنان یکی از رسومی بود که در چین باستان اجرا مي‌شد. این عمل باعث تغییر شکل و کوچک شدن پاها تقریباً به اندازه پاهای یک عروسک مي‌شد. عوارض این رسم دشواری و دردناک شدن راه رفتن و بیماری به نام اوستئوپروسیس (شکنندگی استخوان‌ها) بود]. او جنگ داخلی، انقلاب فرهنگی، بازداشت خانگی و جدایی اجباری از خانواده را دیده بود و هرگز از تعهدش برای کمک به هر تعداد ممکن از همشهریانش، برای محافظت از خودشان در برابر بیماری ایدز، دوری نمي‌کرد.
در سال ۲۰۰۷، من برای گرفتن اجازه دکتر گائو از رئیس‌جمهور «هو جینتائو» برای آمدن به واشنگتن جهت دریافت جایزه، پس از اینکه مقامات محلی تلاش کرده بودند از سفر او جلوگیری کرده بودند، پا‌در‌میانی کردم.

شصت و نه
من ۸۲ سالم است و بیشتر از این عمر نخواهم کرد
اکنون دو سال از آن ماجرا گذشته بود و او همچنان با فشار دولت روبرو بود. با این حال او به من گفت که در حال برنامه‌ریزی برای حمایت از شفافیت و پاسخگویی است.
او می‌گفت: «من ۸۲ سالم است و بیشتر از این عمر نخواهم کرد. این مسئله (شفافیت و پاسخگویی) مهم است و من نمی‌ترسم.» مدتی بعد از سفر من، دکتر گائو مجبور به ترک چین شد. او در حال حاضر در نیویورک زندگی می‌کند، جایی که همچنان به نوشتن و صحبت کردن در مورد ایدز در چین، ادامه می‌دهد.
عمده وقت من در سفر نخستم به پکن به عنوان وزیر امور خارجه با جلسات آشنایی و معارفه با مسئولین ارشد چینی پر شد. من برای صرف ناهار با «دای بینگوئو» عضو شورای دولتی در مهمانخانه دولتی بی‌سر و صدا و سنّتی «دیائویوتای» جایی که رئیس‌جمهور نیکسون در سفر مشهورش در آنجا اقامت کرد و ما در سفرمان در سال ۱۹۹۸ در آن مکان ساکن شدیم، ملاقات کردم.
«دای» به همراه یانگ جیچی، وزیر امور خارجه به همتایان اصلی من در دولت چین تبدیل شده بودند. (در سیستم چین، عضو شورای دولتی که از جهت سلسله مراتب، درست بعد از معاون نخست‌وزیر قرار دارد، ارشد‌تر است.) «دای» یک دیپلمات حرفه‌ای نزدیک به رئیس‌جمهور «هو» و در مانور سیاست‌های داخلی در ساختار قدرت چین، زبردست بود.
او به علت اینکه از اهالی استان‌هایی بود که به مرحله برجستگی رسیده بودند، به شهرتش افتخار می‌کرد. علی‌رغم اینکه او جثه کوچک و ریزی داشت و با وجود اینکه سنش بالا بود با ورزش منظم و پیاده‌روی‌های طولانی که وی بسیار به من توصیه می‌کرد، نیرومند و سالم باقی مانده بود. او درباره تاریخ و فلسفه و همچنین رویدادهای جاری به راحتی بحث می‌کرد. هنری کیسینجر به من گفته بود که چگونه برای ارتباطش با «دای» ارزش قائل است، فردی که او وی را یکی از جذاب‌ترین و فکر بازترین مسئولین چینی می‌دانست که تا آن زمان ملاقات کرده بود.
دای درباره پیچ و خم‌های بزرگ تاریخ تأمل کرد و از روی تایید، ضرب‌المثلی که در سخنرانی «انجمن آسیا» استفاده کرده بودم را تکرار می‌کرد. «هنگامی که شما همه باهم در یک قایق هستید، با یکدیگر و به سلامت، از رودخانه عبور کنید.» هنگامی که به او گفتم من فکر می‌کنم ایالات متحده و چین باید پاسخی واحد به این سوال قدیمی بدهند که وقتی با یک قدرت ایجاد شده و قدرت رو به افزایش روبرو می‌شوند چه اتفاقی می‌افتد، او با شوق و ذوق موافقت می‌کرد و اغلب، فرمول من را تکرار می‌نمود. در طول تاریخ این سناریو منجر به درگیری شده بود شده بود، بنابراین این وظیفه ما بود که مسیری را ترسیم کنیم که با ادامه دادن به رقابت در چارچوب مرزهای قابل قبول و ارتقای همکاری تا جایی که ممکن است، از (رسیدن به) این پایان (درگیری) اجتناب کنیم.

هفتاد
كسب حداقل یک مدال در بازی‌هاي المپیک سیاسی
من و «دای» در این‌باره بی‌درنگ توافق داشتیم و در طول چندین سال اغلب با یکدیگر گفت‌وگو مي‌کردیم. گاهی اوقات در معرض سخنرانی‌هاي طولانی در مورد هر آنچه که ایالات متحده به اشتباه در آسیا انجام داده بود قرار مي‌گرفتم که رنگ و لعاب طعنه داشت اما همیشه با لبخند ایراد مي‌شدند. در اوقاتی دیگر، عمیقاً و شخصاً در مورد لزوم قرار دادن روابط آمریکا به شکلی صحیح به خاطر نسل‌هاي آینده صحبت مي‌کردیم. در یکی از بازدیدهایم از ارتش در اولین سفرهایم به پکن، «دای»، هدیه‌هاي شخصی فکرشده‌اي را برای چلسی و مادرم، به من اهداء کرد که بالاتر و فراتر از پروتکل‌هاي عادی دیپلماتیک بود. هنگامی که او به واشنگتن آمد با هدیه‌اي برای تنها نوه دختری‌اش، (کارش را) جبران کردم که به نظر رسید بسیار خوشحال شده است. در اولین ملاقاتمان، او عکس کوچکی از یک دختر بچه را در آورد و به من نشان داد و گفت: «این چیزی است که به خاطر آن تحمل سختی مي‌کنیم.» احساسات او مرا تحت تاثیر قرار داد. آن احساس، دغدغه رفاه کودکانی بود که در وهله اول باعث علاقمندی من به خدمت به جامعه گردیده بود. من به عنوان وزیر امور خارجه این شانس را داشتم که جهان را برای کودکان در آمریکا و سراسر جهان از جمله چین، کمی امن‌تر و زندگی را برای آنان کمی بهتر کنم. من آن را به عنوان فرصت و مسئولیتی برای تمام عمرم تلقی مي‌کردم. حس مشترکی که «دای» در این باره داشت، پایه ارتباط پایدار بین ما گردید.
«یانگ»، وزیر امور خارجه که تا حدّ هیئت دیپلماتیک ارتقاء یافته بود، به عنوان مترجم ما عمل مي‌کرد. تسلط فوق‌العاده او به زبان انگلیسی، ما را قادر مي‌ساخت که گفت‌وگوهای طولانی و گاهی پرشور در طول جلسات متعدد و یا به صورت تلفنی داشته باشیم. او به ندرت شخصیت دقیق دیپلماتیک خود را کنار مي‌گذاشت اما گاهی مي‌توانستم نگاهی اجمالی به شخصیت واقعی او بیندازم. یکبار او به من گفت هنگامی که دوران کودکی خود را در شانگهای سپری مي‌کرد در یک کلاس سرد نشسته بود و مي‌لرزید و از شدت سرما نمی‌توانست خودکار را در دستش نگه دارد. سفر زندگی او از مدرسه یخ زده تا وزارت خارجه، منبعی از افتخار بزرگ وی در پیشرفت چین بود. او یک ملی‌گرا بود که عذرخواهی نمی‌کرد و ما از تبادل نظرهای تشنج‌آفرین سهم داشتیم به خصوص در موضوعات مشکل مانند دریای جنوب چین، کره شمالی و اختلافات ارضی با ژاپن.
در یکی یا آخرین بحث‌هایمان در سال ۲۰۱۲، «یانگ» درباره دستاوردهای عالی چین از جمله پیروزی‌ها در عرصه قهرمانی داد سخن داد. درست یک ماه بعد از المپیک لندن بود و من به آرامی اشاره کردم که آمریکا بیشتر از هر کشور دیگری مدال به دست آورده است.
یانگ در عوض، علت «افول بخت و اقبال» چین در المپیک را غیبت «یائو مینگ» ستاره آسیب‌دیده بسکتبال، عنوان کرد. او همچین به شوخی گفت «بازی‌هاي المپیک سیاسی» هم باید وجود باشد که جلسات در آن به مثابه «مایل‌هاي طی شده» محاسبه شده تا ایالات متحده بتواند حداقل یک مدال دیگر به دست آورد.

هفتاد و یک
آنها هیچ سورپرایزی نمی‌خواهند
در اولین گفت‌وگویم با «یانگ» در فوریه سال ۲۰۰۹، او موضوعی را مطرح کرد که انتظار نداشتم به آن شدّت او را ناراحت کند. چینی‌ها در حال آماده شدن برای میزبانی یک نمایشگاه بين‌المللی بزرگ در ماه مه ۲۰۱۰، مانند نمایشگاه‌هاي دیگر دنیا در سال‌هاي گذشته بودند. همه کشورها مسئولیت ایجاد غرفه در این نمایشگاه را داشتند تا فرهنگ و سنت‌هاي ملی خود را به نمایش بگذارند. تنها دو کشور در این نمایشگاه شرکت نکرده بودند: کشور کوچک آندورا و ایالات متحده. چینی‌ها آن را به عنوان نشانه‌اي از بي‌احترامی و همچنین افول آمریکا مي‌دانستند. وقتی که فهمیدم که (در نمایشگاه) شرکت نکرده‌ایم متعجب شدم و به «یانگ» اطمینان دادم که ایالات متحده به نحو شایسته‌اي در نمایشگاه شرکت کند.
به زودی فهمیدم غرفه ایالات متحده آمریکا پول ندارد، از برنامه عقب و بعید است که کار غرفه به اتمام برسد مگر اینکه شرایط به طور چشمگیری تغییر کند. این راه خوبی برای نمایش قدرت و ارزش آمریکایی در آسیا نبود. بنابر این ساخت غرفه را در اولویت شخصی خودم قرار دادم که به معنی جمع‌آوری پول و جلب حمایت بخش خصوصی در زمان معین شده بود.
ما کار را به موفقیت رساندیم و در ماه مي ‌سال ۲۰۱۰، به میلیون‌ها بازدیدکننده دیگر در سراسر دنیا برای بازدید از نمایشگاه پیوستم.
غرفه ایالات متحده آمریکا برخی از محصولات و داستان‌هایی از محبوب‌ترین ارزش‌هاي ملی‌مان مانند: پشتکار، نوع‌آوری و تنوع را در معرض نمایش گذاشت. آنچه بیشتر از همه توجه من را جلب کرد دانشجویان آمریکایی بودند که به عنوان میزبان و راهنما، داوطلب شده بودند.
آنها نماینده طیف کاملی از مردم آمریکا از هر گروه قومی، اقتصادی، اجتماعی و پس زمینه‌اي بودند و به زبان ماندارین تکلّم مي‌کردند. بسیاری از بازدیدکنندگان چینی از اینکه مي‌شنیدند آمریکایی‌ها به زبان خودشان با ذوق و شوق فراوان صحبت مي‌کنند، حیرت زده مي‌شدند. آنان برای صحبت کردن توقف مي‌کردند، سؤال مي‌پرسیدند، لطیفه تعریف مي‌کردند و برای یکدیگر داستان مي‌گفتند. این یادآوری دیگری بود که تماس‌هاي شخصی مي‌تواند برای روابط آمریکا و چین از برخوردهای دیپلماتیک و نشست‌هاي تشریفاتی بیشتر مؤثر باشد.
بعد از بحث با «دی» و «یانگ» در سفرم در فوریه ۲۰۰۹، این شانس را داشتم به طور جداگانه با رئیس‌جمهور «هو» و نخست‌وزیر «ون» دیدار داشته باشم.
این رهبران ارشد بیش از «دای» یا «یانگ» رسمی و در بحث آزاد، کمتر راحت بودند. هر چه مهم‌تر مي‌شوید، تشریفات، ادب و احترام چینی‌ها نسبت به شما بیشتر مي‌شود. آنها هیچ سورپرایزی نمی‌خواهند. ظاهر برای آنها اهمیت دارد. آنها با من مراقب و مؤدب و حتی کمی محتاط بودند. آنان من را بررسی مي‌کردند همانطور که من آنان را.
«هو» بخشنده بود و از من به خاطر تصمیم‌گیری برای چنین سفری در ابتدای کارم، قدردانی مي‌کرد. او قدرتمندترین مرد چین بود اما فاقد قدرت شخصی پیشینیانش مانند «دنگ ژیائوپینگ» یا «جیانگ زمین» بود.

هفتاد و دو
فرصتی برای ترکیب نقاط قوت ما
به نظرم می‌رسید «هو» مدیر دور کار یک هیئت مدیره باشد تا مدیر عاملی فعال. اینکه چگونه او واقعاً تمام دستگاه وسیع حزب کمونیست را کنترل می‌کرد، سؤالی بی‌پاسخ بود به خصوص زمانی که او به ارتش آمد.
نخست‌وزیر (فرد شماره دو چین) که «پدر بزرگ ون» نامیده مي‌شد، برای ارائه تصویری مهربان، نرم و ملایم از چین به جهان، سخت کار مي‌کرد. اما در ملاقات‌های خصوصی مغرض بود مخصوصاً که استدلال می‌کرد ایالات متحده مسئول بحران مالی جهانی است و یا هنگامی که انتقادات از سیاست‌های چین را نادیده مي‌گرفت. او هرگز اهل مجادله نبود اما بیشتر از آنچه که شخصیت عمومی وی نشان می‌داد، مؤثر بود.
در جلسات اولیه با این رهبران، پیشنهاد دیالوگ اقتصادی آمریکا - چین را ارائه کردم که توسط «هنک پالسون» وزیر سابق خزانه‌داری آغاز شد و دیالوگی راهبردی نیز بود تا طیف گسترده‌ای از مسائل را پوشش داده، کارشناسان و مقامات بیشتری از دو دولت را بر سر میز گفت‌وگو بیاورد. این توجیهی برای وزارت امور خارجه برای دخالت در گفت‌وگوها یا برگزاری مناظرات اجتماعی مهم نبود. من می‌دانستم مذاکرات منظم که در اصل، کمیته‌های هدایت‌کننده در سطح بالا بودند همکاری ما را در حوزه‌های جدید گسترش داده و باعث ایجاد اعتماد و تحمل می‌گردد.
سیاستگذاران از هر دو طرف را وادار به شناختن یکدیگر کرده و به کار با یکدیگر عادت می‌دهد. خطوط باز ارتباطی احتمال اینکه سوء‌تفاهمات، باعث افزایش تنش‌ها گردد را کاهش مي‌دهد و احتمال بسیار کمتری وجود دارد تا هر چیزی که نیاز است با هم انجام دهیم به وسیله اختلافات آینده از مسیر خارج شود.
من این ایده را با «تیم گایتنر» جانشین «هنک پالسون» در مهمانی ناهار وزارت خارجه در اوایل فوریه ۲۰۰۹ در میان گذاشتم. از زمانی که «تیم» رئیس بانک مرکزی نیویورک شده بود، او را مي‌شناختم و به او علاقه داشتم.
او تجارب زیادی در آسیا داشت، حتی کمی ماندارین (زبان چینی) بلد بود و او را به شریکی ایده‌آل در تعامل‌مان با چین تبدیل نموده بود. وزارت خزانه‌داری یک منفعت و کالای با ارزش برای واشنگتن بود؛ «تیم» پیشنهاد من برای گفت‌وگوی گسترده در این زمینه را به عنوان نفوذ در قلمرو وزارت خزانه‌داری تلقی نمی‌کرد و من از اینکه اینگونه از پیشنهادم برداشت نمی‌نمود، او را ستایش می‌کردم.
تلقی او از این پیشنهاد مانند برداشت من بود: فرصتی برای ترکیب نقاط قوت ما به خصوص در برهه‌ای که بحران مالی جهانی بیش از هر زمان دیگری مرزهای بین اقتصاد و امنیت را محو کرده بود. اگر چینی‌ها موافقت می‌کردند، «تیم» و من ریاست ترکیب شده دیالوگ را بر عهده می‌گرفتیم.
در پکن برای بی‌میلی و حتی رد کردن (پیشنهاد) آماده بودم. در نهایت چینی‌ها برای بحث در مورد موضوعات حساس سیاسی اشتیاق نشان ندادند. با این حال معلوم شد آنان هم مشتاق ارتباطات سطح بالای بیشتری با ایالات متحده بوده و به دنبال آنچه که رئیس‌جمهور «هو جین تائو» آن را «رابطه مثبت، همکاری و جامع» نامیده بود، هستند.

هفتاد و سه
با خونسردی مشاهده کن، به آرامی با امور برخورد کن...
در آن زمان دیالوگ راهبردی و اقتصادی ما به مدلی برای تکرار با قدرت‌هاي در حال ظهور در سراسر جهان، از هند تا آفریقای جنوبی و برزیل، تبدیل گردید.
برای چند دهه، دکترین هدایت سیاست خارجی چین بر‌اساس نظرات «دنگ ژیائوپینگ» صورت مي‌گرفت، «با خونسردی مشاهده کن، به آرامی با امور برخورد کن، موقعیت خود را نگه دار، ظرفیت‌هاي خود را مخفی کن، صبورانه منتظر باش، کارها را در جایی که ممکن است انجام بده.» «دنگ» که پس از مرگ رئیس (حزب کمونیست) «مائو تسه تونگ» بر چین حکومت مي‌کرد اعتقاد داشت که چین هنوز به اندازه کافی قوی نشده که خود را در صحنه جهانی اثبات کند و سیاست «مخفی شدن و در جایی باقی ماندن» کمک کرده است تا از درگیری با همسایگان در زمانی که اقتصاد چین جهش مي‌کند، اجتناب کند. در سال ۱۹۷۹ «بیل» و من در سفر تاریخی «دنگ» به ایالات متحده، دیدار کوتاهی با وی داشتیم.
زمانی که او مهمانان آمریکایی را در عمارت فرمانداری ایالت جورجیا مي‌پذیرفت و یا با آنان شام صرف مي‌کرد، من پیش از آن با یک رهبر چینی ملاقات نکرده بودم و از نزدیک دیدار نداشتم. او درباره تمایلش برای ایجاد سرفصلی جدید در مورد اصلاحات کشورش هم شخصاً تعامل مي‌کرد و هم بسیار تاثیرگذار بود. با این حال تا سال ۲۰۰۹، برخی از مقامات چینی به خصوص در ارتش از این موضع خویشتن‌داری آزرده شده بودند. آنان تصور مي‌کردند که ایالات متحده که قدیمی ترین کشور قدرتمند در آسیا و اقیانوس آرام است در حال عقب‌کشیدن از منطقه است اما هنوز در مورد جلوگیری از ترقی چین به عنوان یک قدرت بزرگ به عنوان حق خود، مصمّم است. آنها (مقامات چینی) فکر مي‌کردند اکنون زمان رویکرد تهاجمی تر است.
آنان در نتیجه بحران مالی سال ۲۰۰۸ که اقتصاد آمریکا را تضعیف کرد و جنگ عراق و افغانستان که توجه و منابع آمریکا را جذب خود نمود، جسورتر شده و ملی‌گرایی اخیر در میان چینی‌ها را افزایش داده بود. و بر همین منوال چینی‌ها شروع به تحرکات تهاجمی تر در آسیا نمودند تا بیازمایند چه اندازه قادر به تهاجم هستند.
در نوامبر سال ۲۰۰۷، از رئیس‌جمهور اوباما در طول سفرش به پکن، استقبال نه چندان گرم قابل تاملی به عمل آمد. چینی‌ها اصرار داشتند بر بیشتر برنامه‌هایی که با حضور او صورت مي‌گرفت، نظارت کنند و حاضر به فراهم کردن زمینه برای (بحث درباره) مسائلی نظیر حقوق بشر یا ارزش‌گذاری پول نبودند و درباره مشکلات بودجه آمریکا سخنرانی‌هاي مغرضانه‌اي ارائه مي‌کردند.
روزنامه نیویورک تایمز، کنفرانس مطبوعاتی مشترک بین رئیس‌جمهور اوباما و رئیس‌جمهور «هو» را با عنوان «تصنعی رسمی» توصیف کرد و در برنامه (کمدی شبکه ان‌بی‌سی) «ستردی نایت لایو» دستمایه طنز قرار گرفت.
بسیاری از ناظران به این فکر مي‌کردند که آیا ما شاهد مرحله جدیدی با چین در حال اوج و جسورتری بودیم که دیگر منابع و قابلیت‌هاي نظامی پیشرفته خود را پنهان نمی‌کرد و از (سیاست) «پنهان شو و در جایی باقی بمان» به (سیاست) «نشان بده و بگو» منتقل شده است؟

هفتاد و چهار
تبدیل شدن به یک کشور ذینفع مسئول
عرصه چشمگیر جسارت برای چینی‌ها، دریا بود. چین، ویتنام، فیلیپین، ژاپن تماماً سواحلی در دریاهای جنوب و شرق چین داشتند. آنان چندین نسل بر سر رقابت در مورد ادعاهای ارضی در این منطقه (از جمله) نوار مرزی، تپه دریایی، صخره، چینه‌هاي برآمده از سطح زمین و جزایر خالی از سکنه با یکدیگر جنگیده بودند. در جنوب، چین و ویتنام بر سر جزایر مورد رقابت در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی به شدت با یکدیگر درگیر شدند. در دهه ۹۰، چین با فیلیپین بر سر جزایر دیگر دعوا داشت.
در شرق دریای چین، زنجیره‌اي از هشت جزیره غیر‌مسکونی که ژاپنی‌ها آن را با نام «سن کاکوس» و چینی‌ها به نام «دیائویوس» مي‌شناسند، موضوع اختلاف طولانی و شدید بود که تا سال ۲۰۱۴ این جوشش ادامه داشت و بیش از هر زمان دیگری (اوضاع) به جنگ تهدید شد.
در نوامبر سال ۲۰۱۳ چین، «منطقه شناسایی دفاع هوایی» را بر فراز قسمت اعظم دریای چین از جمله جزایر مورد مناقشه اعلام کرد و خواستار آن شد که تمام رفت و آمدهای هوایی بین‌المللی به قوانین و مقررات آن پایبند باشند. ایالات متحده و متحدان ما از به رسمیت شناختن این اقدام خودداری کردند و از طریق آنچه ما همچنان آن را حریم هوایی بین‌المللی مي‌دانستیم به پرواز هواپیماهای نظامی ادامه دادیم.
این درگیری‌ها جدید نبود اما مخاطرات آن افزایش یافته بود. همچنان که اقتصاد آسیا رشد کرده بود، جریان تجارت نیز از این منطقه مي‌گذشت. حداقل نیمی از تناژهای تجاری جهان از طریق دریای چین جنوبی مي‌گذرد، از جمله بسیاری از محموله‌هاي عازم به سمت ایالات متحده و یا حرکت کرده از سوی این کشور. اکتشاف ذخایر انرژی دریایی جدید و شیلات اطراف آن، آب‌هاي کنار توده‌هاي صخره‌اي که به شکل متفاوتی عادی بودند را به مخازن گنج‌هاي بالقوه تبدیل کرده بود. چشم‌انداز ثروت جدید که موضوعات بسیار حساسیت‌زا را ایجاد کرده بود، رقابت‌هاي قدیمی را به اوج رسانده بود.
در تمام سال‌هاي ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰، همسایگان چین در حالی که پکن در تقویت نیروی دریایی خود تسریع مي‌کرد و برای گسترش مرزهای آبی رو به افزایش خود، جزایر و ذخایر انرژی را بر ادعاهایش تصریح مي‌کرد، شاهد هشدارهای فزاینده‌اي بودند. این اقدامات در مقابل آنچه که «رابرت زولیک» معاون وزیر امور خارجه سابق آمریکا (و رئیس آتی بانک جهانی) در سخنرانی بسیار پر یادداشت خود در سال ۲۰۰۵ از چین خواسته و ابراز امیدواری کرده بود تا به یک کشور «ذینفع مسئول» تبدیل شود، قرار داشت. به جای آن چین، در حال تبدیل شدن به آنچه که من آن را «ذینفع گزینشی» نامگذاری کردم، بود (زیرا) هنگام رفتار کردن، مانند یک قدرت بزرگ مسئول و زمان ادعای حق برای تحمیل اراده خود بر کشورهای کوچک همسایه را گزینش و انتخاب مي‌کرد.
در مارس ۲۰۰۹، دقیقاً دو ماه پس از آغاز به کار دولت اوباما، پنج کشتی چینی با یک فروند کشتی نیروی دریایی ایالات متحده مسلح به سلاح‌هاي سبک به نام «ایمپکبل» (بی نظیر) در حدود هفتاد و پنج مایلی جزیره چینی «هاینن» مواجه شدند.

هفتاد و پنج
رویارویی بالقوه خطرناک يا یک صحنه تقریباً خنده دار
چینی‌ها از آمریکایی‌ها خواستند تا آنچه را آنها آبهای سرزمینی انحصاری ادعا مي‌کردند، ترک نمایند. خدمه «ایمپکبل» پاسخ دادند که آنان در آب‌هاي بين‌المللی هستند و حق ناوبری آزادانه دارند. ملوانان چینی برای مسدود کردن مسیر کشتی، قطعات چوب را به آب انداختند. آمریکایی‌ها در پاسخ با شلنگ آتش‌نشانی به سمت چینی‌ها آب پاشیدند که تعدادی از آنان پس از خیس شدن، به جز لباس زیر، بقیه لباس‌هاي خود را در آوردند. اگر این واقعه نشانگر یک رویارویی بالقوه خطرناک نبود، مي‌توانست به عنوان یک صحنه تقریباً خنده دار در نظر گرفته شود. در طول دو سال بعدی، بن‌بست‌هاي مشابه در دریا بین چین و ژاپن، چین و ویتنام، چین و فیلیپین نزدیک بود به دوری خارج از کنترل تبدیل شود. کاری باید انجام مي‌شد.
چین ترجیح مي‌داد اختلافات ارضی با همسایگان خود را به صورت دو طرفه یا تک به تک حل کند زیرا در آن شرایط قدرت نسبی‌اش بیشتر بود. در جلسات چندجانبه، جایی که کشورهای کوچکتر مي‌توانند با یکدیگر به یک گروه تبدیل شوند، نفوذ چین کاهش مي‌یافت. جای تعجب نبود که بیشتر مابقی کشورهای منطقه رویکرد (جلسات) چندجانبه را ترجیح مي‌دادند. آنها معتقد بودند که ادعاها و منافع در هم متداخلی وجود دارند که باید آنان را با اسلوب چند بخشی و یکی کردن، حل و فصل نمود. آوردن تمام طرف‌هاي مربوطه در یک مکان و دادن شانس برای بیان دیدگاه به همه آنها - به خصوص کشورهای کوچکتر - بهترین راه برای حرکت به سوی یک راه جامع بود.
من با این رویکرد موافق بودم. ایالات متحده هیچ ادّعای ارضی در جنوب یا شرق دریاهای چین نداشت. ما جانب هیچکدام از طرف‌ها در چنین اختلافاتی را نمي‌گرفتیم و با تلاش‌هاي یکجانبه برای تغییر وضع موجود مخالفت مي‌کردیم. ما در دفاع از آزادی ناوبری، تجارت دریایی و قوانین بين‌المللی منافع پایداری داشته و تعهداتی برای حمایت از ژاپن و فیليپین داشتیم.
نگرانی من زمانی تشدید که در پکن برای گفت‌وگوهای راهبردی و اقتصادی در ماه مه سال ۲۰۱۰ حضور داشتم و برای اولین‌بار شنیدم که رهبران چین، ادعاهای ارضی در جنوب دریای چین را به عنوان «هسته مرکزی منافع» در کنار موضوعات داغ دیگر مانند تایوان و تبت توصیف مي‌کردند.
آنان هشدار داده بودند که چین دخالت‌هاي خارجی را تحمل نخواهد کرد. بعدها وقتی که یک دریادار چینی سربرآورده و با لفاظی‌هاي خشمگینانه ایالات متحده را به تلاش برای محاصره چین و خنثی کردن پیشرفتش متهم کرده بود، جلسات (حل اختلافات ادعاهای ارضی) متوقف شد. این موضوع (توقف جلسات) در‌خصوص یک کنفرانس تشریفاتی دقیق به شدت غیر‌معمول بود و - اگرچه من اینگونه مي‌پنداشتم که دریادار، حداقل تایید ضمنی از طرف ارتش و رؤسای حزب کمونیست دریافت کرده است - به نظر مي‌رسید که تعدادی از دیپلمات‌هاي چینی به اندازه من از اینکار متعجب بودند.
تقابل‌هاي جنوب دریای چین در دو سال نخست دولت اوباما، عقیده‌ام مبنی بر اینکه راهبرد ما در آسیا باید شامل تلاشی قابل‌توجه برای به روز‌رسانی موسسات و انجمن‌هاي چندجانبه منطقه‌اي باشد را تقویت مي‌کرد.

هفتاد و شش
خنثی کردن نقاط قابل اشتعال
انجمن‌هاي دادرسی موجود برای حل منازعات بین کشورها و بسیج کردن اقدامات به اندازه کافی موثر نبودند. برای کشورهای کوچک‌تر این انجمن‌ها مانند «غرب وحشی» احساس مي‌شدند: سرحدّی بدون حاکمیت قانون، جایی که ضعیف در پناه رحم قوی قرار دارد.
هدف ما تنها کمک به خنثی کردن نقاط قابل اشتعالی مانند جنوب یا شرق دریای چین نبود بلکه هدف ما رشد سیستم‌ها بين‌المللی قوانین و سازمان‌ها در آسیا - اقیانوسیه بود که به جلوگیری از درگیری‌هاي آینده کمک کرده، نظم و ثبات طولانی مدت را برای منطقه به ارمغان بیاورد - چیزی که به آنچه اروپا ساخته بود، شروع به نزدیک شدن کرد.
در هواپیما هنگام بازگشت از گفت‌وگوها در چین، من با تیم همراهم، آن را مورد ارزیابی قرار دادیم. من فکر مي‌کردم که چین قدرت وضعیت خود را دست بالا گرفته بود. به جای استفاده از غیبت موجه ما و بحران اقتصادی در جهت تحکیم روابط حسنه با همسایگانش، نسبت به آنان تهاجمی‌تر شده بود و این جابجایی، بقیه منطقه را عصبی کرده بود.
هنگامی که اوقات خوش تهدیدات ناچیز برای امنیت و یا رفاه وجود دارند، کمتر احتمال دارد که کشورها به جذابیت ائتلاف‌هاي دفاعی پرهزینه، قوانین قوی بين‌المللی، هنجارها و نهادهای چندجانبه مستحکم توجه کنند. اما هنگامی که جنگ، وضع موجود را به هم مي‌ریزد، این موافقتنامه‌ها و و حمایت‌ها به خصوص برای کشورهای کوچکتر، جذاب‌تر مي‌شوند.
شاید در بحبوحه این تحولات نگران‌کننده، فرصتی برای یافتن وجود داشت. بعدها یکی از این فرصت‌ها خودش را در جلسه‌ منطقه‌اي «آسه‌آن» نشان داد. در ۲۲ جولای ۲۰۱۰، هواپیمای من در «هانوی» به زمین نشست و به مهمانی ناهاری رفتم که به مناسبت پانزدهمین سالگرد عادی‌سازی روابط دیپلماتیک بین ویتنام و ایالات متحده ترتیب داده شده بود.
من به وضوح، آن روز به خصوص را در جولای ۱۹۹۵ به یاد مي‌آوردم، زمانی که «بیل» اعلامیه تاریخی (عادی‌سازی روابط با ویتنام) را در «اتاق شرقی» کاخ سفید (اتاق مخصوص مراسمات و پذیرایی‌ها) قرائت کرد و در کنارش کهنه سربازان ویتنامی و سناتور «جان کری» و «مک کین» حضور داشتند. آن روز سرآغاز دوره‌اي جدید بود که زخم‌هاي کهنه را التیام مي‌بخشید، سوالات در مورد زندانیان، جنگ را حل و فصل مي‌کرد و مسیر روابط اقتصادی و راهبردی پیشرفته را ترسیم مي‌نمود.
در سال ۲۰۰۰، ما به «هانوی» رفتیم که اولین سفر یکی از رؤسای جمهور آمریکا بود. ما آماده خشم یا حتی دشمنی (ویتنامی‌ها) بودیم اما هنگامی که با اتومبیل وارد شهر شدیم، جمعیت انبوهی در خیابان‌ها برای خوشامدگویی به ما به صف ایستاده بودند.
گروهی از دانشجویان که از زمان تولدشان فقط صلح بین کشورهایمان را دیده بودند در دانشگاه ملی هانوی برای شنیدن سخنان «بیل» گردهم آمده بودند. هر جا که مي‌رفتیم، گرمی و مهمان‌نوازی مردم ویتنام را حس مي‌کردیم که بازتاب نیت خیری بود که بین کشورهایمان تنها در گستره یک نسل ایجاد شده بود و نشانه‌اي قدرتمند از این حقیقت بود که گذشته، آینده را معین نمی‌کند.

https://siasatrooz.ir/vdcb5wbw.rhb9spiuur.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی