هفته گذشته بود که وزير خارجه کشورمان جملهاي را درباره سرنوشت گفتوگوهاي هستهاي اينگونه گفت: «در صورت شکست مذاکرات، دنيا به آخر نميرسد.»
اين جمله که براي چندمين بار است گفته ميشود، با نزديک شدن به زمان پايان گفتوگوهاي هستهاي بدون توجه به تمديد گفتوگوها يا تمديد نشدن آن، قابل توجه است.
از اين بابت قابل توجه است که ديدگاههاي دوطرف نسبت به پايان دنيا و آخرالزمان بسيار تفاوت دارد. تفاوتهاي ايدئولوژيکي دو طرف از منظر دين و معنويت بسيار فاصله دارد و اعتقادات اسلام به ويژه شيعه نسبت به وقايع آخرالزمان با اعتقادات آنها همخواني ندارد.
شايد از اين منظر بتوان برداشت کرد که، به توافق نرسيدن و شکست مذاکرات که البته با اقدامات آمريکاييها دور از انتظار نيست، براي ما دنيا به آخر نرسد، اما براي آمريکاييها و کشورهاي همپيمان غربي آن به آخر خواهد رسيد.
شکست در مذاکرات هستهاي، شکست بزرگي براي آمريکاييها خواهد بود. اين شکست مفتضحانه در اين عرصه سياسي، به اين خاطر است که آنها تاکنون نتوانستهاند، مقاومت و اقتدار جمهوري اسلامي ايران را درهم بشکنند و خواستههاي ناحق، غيرمنطقي و غيرقانوني خود را به ايران اسلامي تحميل کنند.
اگر روند گفتوگوهاي هستهاي ايران و غرب را از گذشته تاکنون مرور کنيم، خواسته آنها تن دادن ايران به ذلتي بود که آنها براي کشورمان تدارک ديده بودند. غرب و به ويژه آمريکا خود به خوبي ميدانند که جمهوري اسلامي ايران به خاطر فعاليتهاي صلحآميز هستهاي امنيت و صلح منطقه و جهان را به خطر نينداخته و حتي اعتقاد هم دارند که ايران هيچ اقدامي براي توليد سلاح هستهاي نکرده، بلکه تفکر، ايدئولوژي و ماهيت تأثيرگذار جمهوري اسلامي ايران در افکار عمومي و جوامع اسلامي است که باعث شده است تا آنها احساس خطر کنند.
اگر تا پيش از اين، منطقه آسياي غربي به عنوان حياط خلوت و جولانگاه آمريکاييها و کشورهاي غربي بود، سالها است که ديگر آنها نميتوانند، مانند سابق آن تأثير، نفوذ و قدرتنمايي را در منطقه داشته باشند. شکستهاي پيدرپي آمريکاييها در پيشبرد اهدافشان نه به خاطر صرفاً وجود فعاليتهاي صلحآميز هستهاي ايران، که به خاطر تأثير انقلاب اسلامي در منطقه است.
وجود نيروي قدرتمندي مانند حزبالله در لبنان با اعتقاد قلبي و راسخ به وعده الهي که فرموده است، «فأن حزبالله هم الغالبون» خواب را از چشمان پليد و شيطاني رژيم صهيونيستي ربوده و با داشتن پيشرفتهترين تجهيزات نظامي و سلاح، توان مقابله و جنگ را با حزبالله لبنان ندارد.
در سوريه، اين کشور که خط مقدم مقاومت محسوب ميشود، دسيسهها و توطئهها عليه اين آن نتوانست رؤياي سرنگوني دولت قانوني بشار اسد را برآورده سازد. هدف از ايجاد جنگ و اختلاف در اين کشور سرنگوني اسد تنها در چند ماه بود، اما اکنون اين کشور ۴ سال است مقاومت ميکند و مشغول نبرد با تروريستهاي تکفيري است كه مورد حمايت آلسعود و آمريكا هستند.
عراق، کشوري که رئيسجمهور ديکتاتور و معدوم آن با دخالت نظامي آمريکا سرنگون شد، از ديگر اهداف آمريکاييها بود تا شايد پس از صدام، کشوري همپيمان آمريکا در منطقه و مقابل ايران باشد. اما فرهنگ عاشورا و آموزههاي امام حسين(ع)، از تن دادن به ذلت مردم عراق جلوگيري کرد و اين کشور به عنوان يکي از محورهاي اصلي مقاومت اسلامي در منطقه درآمد و روابط استراتژيک خود را با ايران گسترش داد.
يمن نيز که اکنون زير آماج حملات وحشيانه آلسعود قرار دارد، با تأسي از انقلاب اسلامي ايران، به مقاومت خود ادامه ميدهد. مقاومتي که دنيا را براي آلسعود به آخر خواهد رساند.
توجه به اين نکته از اهميت ويژهاي برخوردار است که کشورهايي که اکنون درگير جنگ هستند، هر کدام با اعتقادات قلبي شيعه، در انتظار همان وعده الهي پيروزي حزبالله هستند که دور نيست.
همه اين اتفاقات باعث خواهد شد دنيا براي سران و کشورهايي همچون آمريکا، آلسعود، رژيم صهيونيستي و... به آخر برسد.
پس گفتوگوهاي هستهاي که اکنون با بنبستهاي جدي ساخته شده از سوي آمريکاييها روبرو است، نميتواند اين تحولات بزرگ تاريخساز را تحت تأثير خود قرار دهد. چه اين گفتوگوها منجر به يک توافق شود يا شکست بخورد. بازنده همه اين تحولات جبههاي خواهد بود که افكار شيطاني و پليد دارد. نگراني دراين برهه تاريخي در ميان جبهه حق معنايي ندارد و تنها راه رسيدن به پيروزي نهايي، مقاومت است.