صحنه بینالملل این روزها دورانی بس حساس را سپری میکند که محور آن را نیز تحولات غرب آسیا تشکیل میدهد. تحولاتی که زمینه ساز احیای واژگانی در ادبیات سیاسی و امنیتی محافل رسانهای و سیاسی شدهاند که از آن جمله احیای واژه جنگ سرد است.
جنگ سرد اصطلاحی است که از سال ۱۹۴۵ یعنی از همان روزهای پایان جنگ جهانی دوم در ادبیات سیاسی و نظام جهان شکل گرفت. این اصطلاح برگرفته از موازنه دو قطبی میان اتحادیه جماهیر شوروی و امریکا بود به گونهای که کشورها بر مناطق نفوذ و یا متحدان این کشورها تقسیم میشدند. در حوزه نظامی نیز شوروی در قالب پیمان ورشو و امریکا در قالب ناتو ساختاربندی شده بودند. بر اساس این دیدگاه کشورها دو گزینه بیشتر نداشتند یا در قالب نظام کمونیستی شوروی قرار گرفته و یا در چارچوب لیبرالیسم امریکایی هر چند که در دهه ۱۹۶۰ جبهه عدم تعهد با محوریت عدم وابستگي به بلوک شرق و غرب ایجاد گردید(اکنون ۱۳۰ عضو دارد) اما در عمل ساختار نظامی دو قطبی تا دهه ۱۹۹۰ یعنی فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی ادامه یافت.
از این زمان به بعد ساختار حاکم بر جهان در قالب نظام تک قطبی با محوریت امریکا تعریف گردید به گونهای که واشنگتن خود را تنها محور تحولات و ناتو را پلیس جهان معرفی نمود.از سال ۲۰۰۰ و آمدن ولادیمیر پوتین در مقام ریاست جمهوری روسیه این معادلات با دگرگونیهایی همراه گردید و مسکو در مسیر احیای قدرت گذشته خود گام برداشت. تقویت حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی درآسیای مرکزی و قفقاز، اروپای شرقی، بالکان و مناطق نفوذ گذشته محور این تحرکات بود در حالی که روسیه بر توسعه روابط با اروپا نیز تاکید داشته است.
درگیر شدن امریکا در افغانستان و عراق و افول قدرت هژمونی امریکا این فرصت را برای روسیه جهت توسعه حوزه فعالیت ایجاد نمود بویژه اینکه جنگ افروزیهای واشنگتن افکار عمومی و بسیاری از کشورها را به سمت دوری از ایالات متحده سوق داد که نمونه آن جبهه ضد امپریالیستی در امریکای لاتین بوده است. همگرایی با جمهوری اسلامی ایران و چین به عنوان مخالفان نظام سلطه را نیز باید در تقویت سیاستهای ضد غربی روسیه موثر دانست. تزلزل جايگاه آمريكا چنان بود كه اوباما پس از ورود به كاخ سفيد ادعای تغيير و كنار نهادن سياستهاي جنگ افروزانه دوران بوش را سر داد.
سال ۲۰۱۱ و آغاز تحولات در غرب آسیا و شمال افریقا ابعاد جدیدی از رقابتها و رفتارها در معاملات روسیه و امریکا را به همراه داشت بویژه اینکه قیامهای مردمی مهرههای امریکا نظیر بن علی در تونس، مبارک در مصر و علی عبدالله صالح در یمن را سرنگون ساخت.
با تمام این تفاسیر امریکا در چارچوب مدیریت بحرانهایش با سرنگونی نظام قذافی در لیبی در شمال افریقا را هدف قرار داد و با چينش ساختار نظامي در مصر و نيز سركوب گسترده مردم بحرين و عربستان به دنبال حفظ موقعيت خود برآمد.
اوج گیری رقابتها و تنشها میان روسیه و امریکا را در قالب تحولات سوریه میتوان مشاهده نمود. واشنگتن با بهرهگیری از تروریستهای وهابی- سلفی و با همکاری ارتجاع عربی، ترکیه و رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۱۱ سوریه را هدف قرار داد در حالی که در کنار حذف جبهه مقاومت، خارج سازی روسیه از آخرین پایگاهش در غرب آسیا را هدف گذاری کرده بود.
غرب به سوریه نیز بسنده نکرده و در سال ۲۰۱۴ با کودتای نرم در اوکراین حذف یانکوویچ رئیس جمهور متحد روسیه و آوردن پروشنکوی غرب گرا طرح گرفتارسازی مسکو در بحران بالکان را کلید زد که مسکو با حضور نظامی و الحاق کریمه به خاک خود به این اقدام پاسخ گفت.
نکته قابل توجه در مقطع کنونی در مناقشات میان روسیه و غرب زنجیره تحولاتی است که در مناطق استراتژیک و حساس جهانی مشاهده میگردد. در حالی اتحادی نانوشته میان جمهوری اسلامی ایران، روسیه و سوریه و حزبالله در مبارزه با تروریسم در سوریه برقرار است که رویكردهای نظامی و به تبع آن سیاسی منطقهای و فرامنطقهای به مسکو شدت گرفته است که تحولاتی قابل تامل در معادلات منطقهای و جهانی در حال شکل گرفتن است.
افغانستان که ۱۴ سال حضور نیروهای غربی را در کارنامه دارد با اعزام هیات نظامی به روسیه بر همکاری و توسعه روابط نظامی تاکید کرده است. ترکیه نیز پس از احیای روابط با مسکو و سفر اردوغان رئیس جمهور به روسیه، از آمادگی برای واگذاری پایگاه نظامی اینجرلیک به مسکو خبر داده است.عراق نیز که در آن کشور نیروهای امریکایی حضور به نسبت فعالی دارند از آمادگی برای همکاری نظامی علیه روسیه گفته است. نکته قابل توجه آنکه شورای ملی یمن نیز اعلام کرده میتواند پایگاهی را در اختیار روسیه قرار دهد. در باب اهداف و دلایل روسیه برای توسعه اقدام نظامی از یک سو مساله مبارزه با تروریسم به عنوان تهدید امنیت ملی این کشور مطرح است چنانچه پوتین رئیس جمهور روسیه رسما تروریسم را بزرگترین چالش برای کشورش دانسته است. از سوی دیگر روسیه شرایط کنونی عرصه جهانی و نیز گرفتاری اروپا در بحرانهای داخلی و تزلزل شدید جایگاه امریکا در صحنه جهانی را مولفهای مهم برای احیای موفقیتهای گذشته خود در سراسر جهان میداند. نکته مهم آنکه عدم صداقت غرب در قبال روسیه از جمله توسعه ناتو در اروپای شرقی تشدید موضعگیری مسکو را به همراه داشته است.
در باب دلایل رویکرد کشورها به روسیه آنچه محافل رسانهای و سیاسی غرب ادعا دارند احیا شدن جنگ سرد و تکرار اجبار کشورها برای رویکرد به یکی از دو گزینههای روسیه و امریکا است حال آنکه واقعیت امر نکته دیگری است. حقیقت امر آن است که روسیه در طول پنج سال اخیر در کنار جبهه مقاومت در مبارزه با تروریسم در سوریه کارنامه مثبتی از خود بر جای گذاشته است؛ بر این اساس کشورهایی که به دنبال مبارزه با تروریسم هستند با اعتماد به این رفتارهای روسیه این فرصت را برای این کشور ایجاد کردهاند که در کنار آنها برای مبارزه با تروریسم ایفای نقش نماید. در اصل رویکردها به روسیه نه برگرفته از جنگ سرد بلکه به دلیل همگرایی روسیه با مقاومت علیه تروریسم و اعتماد جهانی به مقاومت است که روسیه با همگرایی با آن توانسته جایگاه مثبتی در میان جهانیان یابد. دستاوردی که ضامن استمرار آن تقویت همگرایی با مقاومت و گرفتار نیامدن مسکو در بازیهای غرب را تشکیل میدهد. جالب توجه آنکه غرب با برجسته سازی نام مسکو و موازنه جنگ سرد به دنبال تحقیر سازی مسلمانان و نیازمند نشان دادن اجباری آنها به وابستگی به یکی از دو قدرت دوران جنگ سرد است تا با این حربه روحیه خودباوری را از مسلمانان گرفته و آنان را به تسلیم شدن و وابسته شدن به ساختارهای فرا اسلامی سوق دهند. آنچه غرب در لواي واژه احياي جنگ سرد دنبال ميكند پنهان سازي نقش و جايگاه مقاومت ( جمهوری اسلامی ایران و متحدانش) در معادلات جهاني و نسبت دادن همه چيز به روسيه است تا شايد با اين حربه از رويكرد جهاني به مقاومت جلوگيري و همچنان ساختار فرا اسلامي را محور تحولات جهاني معرفي نمايد.