«کاپیتان» دومین ساخته «محمد حمزه ای» در روز هفتم جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۱ برای اهالی رسانه و منتقدان اکران شد. «آذر» به تهیه کنندگی نیکی کریمی سال ۱۳۹۵ که در جشنواره سی و پنجم به نمایش درآمد نخستین تجربه حمزهای در ساخت فیلم بلند محسوب میشود که آنچنان نتوانست نظر کارشناسان حوزه سینما و همچنین مردم را به خود جلب کند.
حمزهای فعالیت خود را در سینما به عنوان برنامه ریز و دستیار کارگردان آغاز کرد و همچنین در این مسیر با نامهای بزرگی همچون محمد حسین لطیفی، فرزاد موتمن و ایرج کریمی سابقه همکاری داشته است. حمزهای همچنین در چندین فیلم و سریال به عنوان بازیگر به ایفای نقش پرداخته است.
کارگردان پرکار فیلم کاپیتان تاکنون جوایز متعددی از جشنواره داخلی مثل جشنواره فیلم کوتاه تهران، نهال، یاس و رضوی دریافت کرده و میتوان گفت که در حوزه فیلم کوتاه دوران موفقی را پشت سر گذاشته و اصطلاحا با دست پُر، پا به عرصه فیلم بلند گذاشته است.
بنا به اخبار منتشر شده پیش تولید این فیلم سینمایی حدود دو ماه به طول انجامیده و با تدوین همزمان کاپیتان توانسته خودش را به جشنواره چهل و یکم فیلم فجر برساند. کاپیتان یکی از محصولات متعدد بنیاد سینمایی فارابی در این جشنواره محسوب میشود که در آن پانته آ پناهیها، پژمان بازغی، امیرحسین بیات، بهار نوحیان، ارغوان شعبانی، شایان دارمی پور و پرهام غلاملو در آن به ایفای نقش پرداخته اند. کاپیتان را میتوان فیلمی در ژانر درام دانست. داستان زندگی پسری که به بیماری سرطان دچار شده و در بیمارستانی مخصوص کودکان سرطانی تحت درمان است و در کنار دیگر کودکانِ مبتلا تلفیقی از امید به زندگی را به تصویر میکشند. کودکان در این فیلم قصد تسلیم شدن ندارند یا ظاهرا اصلا بلد نیستند که تسلیم شوند در مقابل والدین این کودکان و خصوصا پدرِ نقش اصلی فیلم کاپیتان از روبرو شدن با بیماری فرزندش مستاصل است و سعی دارد با استتار غم و نگرانی خودش در کاراکتر یک دلقک به کودکان سرطانی و خصوصا فرزندش نزدیک شود تا به زعم خودش روزهای پایانی عمرِ پسرش را در کنار او زندگی کند.
حمزهای برای کار دومش روی سوژه ی لطیف و حساسی دست گذاشته، بیماری کودکان به خودی خود غمگین و به اصطلاح فیلم هندی بینها «گریه درآر» است و ورود به این قضیه و فیلم سازی درباره آن میتواند مانند راه رفتن بر لبه پرتگاه باشد، کوچک ترین اشتباه میتواند آخرینِ آن باشد.
کاپیتان در تمام طول فیلم قصد دارد القا کند که فیلم برای جامعه هدف آن یعنی کودکان و نوجوانان ساخته شده است و قصد دارد با بازی گرفتن از کاراکترهای نوجوان و ناشناخته امید به زندگی را در قشر نوجوانان و خصوصا کودکان و نوجوانان بیمار را بهبود بخشد، ولی در واقع مخاطبی که سینما را عمقی تر به نظاره مینشیند کاملا درک میکند که جامعه هدف حمزهای در فیلم کاپیتان، بزرگسالان است.
در کشورمان کم نداریم والدینی که به دلیل بیماری فرزندانشان از زندگی ساقط و فشارهای روانی زیادی را تحمل کردند و شاید با مرگ فرزندانشان عذاب وجدان شدیدی به دلیل عملکردشان در طول دوران بیماری فرزند تجربه کردند.
حمزهای قصد دارد با به تصویر کشیدنِ پدری مستاصل از مریضی فرزند به مخاطب القا کند که بیماری سرطان پایان زندگی نیست و آن تصویری که والدین از بیماری در ذهنشان دارند با تصویر سازی فرزند کاملا متفاوت است و او کاملا به آینده و زندگی پس از بیماریاش امیدوار است. کاپیتان سعی دارد محیط بیمارستان را که همیشه در ذهنمان محیطی سرد و رنج آور بوده به دور از درد و رنجهای مرسوم به تصویر بکشد. در کاپیتان بیماری صعب العلاج به نوعی استعاره از مشکلات روزمره زندگی است که کودکان با حال و هوای خود چندان به این مشکلات توجه نمی کنند و با امید کودکانه خود به دنبال رویاهای خود میروند. این درحالی است که بزرگسالان در مواجهه با مشکلات زندگی بعضاً تمام امید و آرزوهای خود را بر باد رفته میبینند و از مسیر زندگی که همان «زندگی کردن» است دور میشوند.
فیلمنامه کاپیتان نکته مثبت دیگری دارد و آن هم پرهیز از کلیشهها و دوری از فیلمنامههای تکراری و خشونت مفرط و خیانت و از این دست سوژههایی که پای ثابت این روزهای سینماها و سریالها شده است. اگر قصد داریم ساعتی به دور از هیاهوی زندگی بنشینیم و فیلمی آرام با پس زمینهای احساسی تماشا کنیم قطعا «کاپیتان» حمزهای میتواند گزینه مناسبی باشد.
از فیلمنامه که بگذریم، بازیها و بازی گرفتنها و کاراکترها باورپذیر بودند، نقش متفاوت پژمان بازغی در کاراکتر یک پدر نگران و دلقک، پانته آ پناهیها در قامت پرستاری که خود زخم خورده است و فرزندش را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داده، امیر حسین بیات که در دومین بازی جدیاش بعد از ملاقات خصوصی نقش اول فیلم حمزهای را بازی میکند نشان داد که میتواند در آینده یکی از سوپراستارهای سینمای ایران لقب بگیرد و تا مدتها با آثارش بر روی پرده نقرهای بدرخشد.
البته فیلم حمزهای خالی از ایراد نیست که شاید بتوان بزرگترین مشکلش را کشدار شدن برخی سکانسها و از ریتم افتادن فیلم در میانه اش دانست.در برخی دقایق فیلم، بی دیالوگ ماندن بدون اکت موثر، ممکن است قدری مخاطب را خسته کند گرچه در این مورد بخصوص باز هم باید گفت موسیقی گوشنواز حبیب خزایی فر به داد کار رسیده و رنگ و لعاب خوبی به کاپیتان میدهد.
فضای بیمارستان به خودی خود سرد و بی روح است و باید با اضافه کردن المانها و شخصیتهای مکمل تا حدودی در کنار دیالوگهای جذاب، تصویر را برای مخاطب گرم نشان دهد که حمزهای تا حد زیادی نتوانسته به این مهم دست پیدا کند. شاید با ورود زودتر کاراکتر «امان» به متن داستان، حمزهای میتوانست تصاویر سرد و بی روح را گرم تر جلوه دهد ولی این کاراکتر جذاب که در حضور ۱۰ دقیقهای خود توانسته بود دلبری کند و دل مخاطبان را ببرد خیلی دیر به داستان اضافه شد.
حمزهای با اینکه جزو کارگردانان کم تجربه سینمای ایران به حساب میآید ولی میشود گفت تا حدودی توانسته بود در دومین کار بلندش موفق و سربلند باشد. سینمای ایران چند سالی است که از فیلمنامههای تکراری رنج میبرد ورود به بحث کودکان و نوجوان و همچنین عبور از فیلمنامههای دم دستی و تکراری میتواند در آینده زمینه ساز ورود کارگردانانی باشد که در این زمینه بتوانند حرف تازهای برای گفتن در سینمای ایران داشته باشند.
نویسنده: علی کلانتری
حمزهای فعالیت خود را در سینما به عنوان برنامه ریز و دستیار کارگردان آغاز کرد و همچنین در این مسیر با نامهای بزرگی همچون محمد حسین لطیفی، فرزاد موتمن و ایرج کریمی سابقه همکاری داشته است. حمزهای همچنین در چندین فیلم و سریال به عنوان بازیگر به ایفای نقش پرداخته است.
کارگردان پرکار فیلم کاپیتان تاکنون جوایز متعددی از جشنواره داخلی مثل جشنواره فیلم کوتاه تهران، نهال، یاس و رضوی دریافت کرده و میتوان گفت که در حوزه فیلم کوتاه دوران موفقی را پشت سر گذاشته و اصطلاحا با دست پُر، پا به عرصه فیلم بلند گذاشته است.
بنا به اخبار منتشر شده پیش تولید این فیلم سینمایی حدود دو ماه به طول انجامیده و با تدوین همزمان کاپیتان توانسته خودش را به جشنواره چهل و یکم فیلم فجر برساند. کاپیتان یکی از محصولات متعدد بنیاد سینمایی فارابی در این جشنواره محسوب میشود که در آن پانته آ پناهیها، پژمان بازغی، امیرحسین بیات، بهار نوحیان، ارغوان شعبانی، شایان دارمی پور و پرهام غلاملو در آن به ایفای نقش پرداخته اند. کاپیتان را میتوان فیلمی در ژانر درام دانست. داستان زندگی پسری که به بیماری سرطان دچار شده و در بیمارستانی مخصوص کودکان سرطانی تحت درمان است و در کنار دیگر کودکانِ مبتلا تلفیقی از امید به زندگی را به تصویر میکشند. کودکان در این فیلم قصد تسلیم شدن ندارند یا ظاهرا اصلا بلد نیستند که تسلیم شوند در مقابل والدین این کودکان و خصوصا پدرِ نقش اصلی فیلم کاپیتان از روبرو شدن با بیماری فرزندش مستاصل است و سعی دارد با استتار غم و نگرانی خودش در کاراکتر یک دلقک به کودکان سرطانی و خصوصا فرزندش نزدیک شود تا به زعم خودش روزهای پایانی عمرِ پسرش را در کنار او زندگی کند.
حمزهای برای کار دومش روی سوژه ی لطیف و حساسی دست گذاشته، بیماری کودکان به خودی خود غمگین و به اصطلاح فیلم هندی بینها «گریه درآر» است و ورود به این قضیه و فیلم سازی درباره آن میتواند مانند راه رفتن بر لبه پرتگاه باشد، کوچک ترین اشتباه میتواند آخرینِ آن باشد.
کاپیتان در تمام طول فیلم قصد دارد القا کند که فیلم برای جامعه هدف آن یعنی کودکان و نوجوانان ساخته شده است و قصد دارد با بازی گرفتن از کاراکترهای نوجوان و ناشناخته امید به زندگی را در قشر نوجوانان و خصوصا کودکان و نوجوانان بیمار را بهبود بخشد، ولی در واقع مخاطبی که سینما را عمقی تر به نظاره مینشیند کاملا درک میکند که جامعه هدف حمزهای در فیلم کاپیتان، بزرگسالان است.
در کشورمان کم نداریم والدینی که به دلیل بیماری فرزندانشان از زندگی ساقط و فشارهای روانی زیادی را تحمل کردند و شاید با مرگ فرزندانشان عذاب وجدان شدیدی به دلیل عملکردشان در طول دوران بیماری فرزند تجربه کردند.
حمزهای قصد دارد با به تصویر کشیدنِ پدری مستاصل از مریضی فرزند به مخاطب القا کند که بیماری سرطان پایان زندگی نیست و آن تصویری که والدین از بیماری در ذهنشان دارند با تصویر سازی فرزند کاملا متفاوت است و او کاملا به آینده و زندگی پس از بیماریاش امیدوار است. کاپیتان سعی دارد محیط بیمارستان را که همیشه در ذهنمان محیطی سرد و رنج آور بوده به دور از درد و رنجهای مرسوم به تصویر بکشد. در کاپیتان بیماری صعب العلاج به نوعی استعاره از مشکلات روزمره زندگی است که کودکان با حال و هوای خود چندان به این مشکلات توجه نمی کنند و با امید کودکانه خود به دنبال رویاهای خود میروند. این درحالی است که بزرگسالان در مواجهه با مشکلات زندگی بعضاً تمام امید و آرزوهای خود را بر باد رفته میبینند و از مسیر زندگی که همان «زندگی کردن» است دور میشوند.
فیلمنامه کاپیتان نکته مثبت دیگری دارد و آن هم پرهیز از کلیشهها و دوری از فیلمنامههای تکراری و خشونت مفرط و خیانت و از این دست سوژههایی که پای ثابت این روزهای سینماها و سریالها شده است. اگر قصد داریم ساعتی به دور از هیاهوی زندگی بنشینیم و فیلمی آرام با پس زمینهای احساسی تماشا کنیم قطعا «کاپیتان» حمزهای میتواند گزینه مناسبی باشد.
از فیلمنامه که بگذریم، بازیها و بازی گرفتنها و کاراکترها باورپذیر بودند، نقش متفاوت پژمان بازغی در کاراکتر یک پدر نگران و دلقک، پانته آ پناهیها در قامت پرستاری که خود زخم خورده است و فرزندش را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داده، امیر حسین بیات که در دومین بازی جدیاش بعد از ملاقات خصوصی نقش اول فیلم حمزهای را بازی میکند نشان داد که میتواند در آینده یکی از سوپراستارهای سینمای ایران لقب بگیرد و تا مدتها با آثارش بر روی پرده نقرهای بدرخشد.
البته فیلم حمزهای خالی از ایراد نیست که شاید بتوان بزرگترین مشکلش را کشدار شدن برخی سکانسها و از ریتم افتادن فیلم در میانه اش دانست.در برخی دقایق فیلم، بی دیالوگ ماندن بدون اکت موثر، ممکن است قدری مخاطب را خسته کند گرچه در این مورد بخصوص باز هم باید گفت موسیقی گوشنواز حبیب خزایی فر به داد کار رسیده و رنگ و لعاب خوبی به کاپیتان میدهد.
فضای بیمارستان به خودی خود سرد و بی روح است و باید با اضافه کردن المانها و شخصیتهای مکمل تا حدودی در کنار دیالوگهای جذاب، تصویر را برای مخاطب گرم نشان دهد که حمزهای تا حد زیادی نتوانسته به این مهم دست پیدا کند. شاید با ورود زودتر کاراکتر «امان» به متن داستان، حمزهای میتوانست تصاویر سرد و بی روح را گرم تر جلوه دهد ولی این کاراکتر جذاب که در حضور ۱۰ دقیقهای خود توانسته بود دلبری کند و دل مخاطبان را ببرد خیلی دیر به داستان اضافه شد.
حمزهای با اینکه جزو کارگردانان کم تجربه سینمای ایران به حساب میآید ولی میشود گفت تا حدودی توانسته بود در دومین کار بلندش موفق و سربلند باشد. سینمای ایران چند سالی است که از فیلمنامههای تکراری رنج میبرد ورود به بحث کودکان و نوجوان و همچنین عبور از فیلمنامههای دم دستی و تکراری میتواند در آینده زمینه ساز ورود کارگردانانی باشد که در این زمینه بتوانند حرف تازهای برای گفتن در سینمای ایران داشته باشند.
نویسنده: علی کلانتری