شنبه ۸ مهر ۱۳۹۱ - ۲۲:۱۶
کد مطلب : 77176
داستان دوستي بيست‌ساله‌اي كه دارد سست مي‌شود

كلاه گشاد كلاه قرمزي بر سر تماشاگران

كلاه گشاد كلاه قرمزي بر سر تماشاگران

اوايل دهه هفتاد، چهره‌اي در قاب تلويزيون ما جاي گرفت كه بعدها شايد يكي از مشهورترين و محبوبترين كاراكترهاي تاريخ سينماي كشورمان لقب گرفت.
عروسكي كه در كنار عروسك‌هايي نظير ژولی‌پولی و گلابي با حضور در كنار يك مجري مرد توانست بعداز ظهرهاي زيبايي را براي كودكان آن روزها رقم بزند. عروسكي كه درست و شمرده حرف نمي‌زد، توي حرف بزرگترها مي‌دويد، واژه‌ها را صحيح بيان نمي‌كرد و در كل رفتارهاي چندان منطقي و خوبي را از خود به نمايش نمي‌گذاشت. اما همين عروسك تحت تاثير نصيحت‌هاي آقاي مجري (كه البته گل‌درشت و توي ذوق زن نبود) سعي مي‌كرد متنبه شود و كمتر اشتباهاتش را تكرار كند.
آن عروسك يكي دو سال بعد توانست يكي از شناخته شده‌ترين چهره‌هاي ايران شود. عروسكي كه تصويرش بر روي جامدادي، دفتر، كيف، ليوان، حوله و ساير لوازم بچه‌ها چاپ شده بود و خيلي‌ها دوست داشتند لوازم التحريري داشته باشند كه تصوير آن پسربچه به همراه پسرخاله‌اش هم روي آن باشد.

دو فيلم با يك فروش كم‌نظير
سومين سال از دهه هفتاد زماني بود كه اين عروسك به همراه آقاي مجري توانستند روي پرده سينما هم عرض اندام كنند و يك ركورد ديگر را به نام خود ثبت كنند.
كلاه قرمزي و پسرخاله در سال ۷۳ توانستند يك ركورد جديد را در گيشه سينما به نام خود ثبت كنند. اين فیلم در زمان سه ماهه اكران و با قیمت بلیط میانگین ۸۰ تومان توانست در اکران تهران به رقم ۱۷۱ میلیون تومان دست یابد. با يك حساب سرانگشتي در آن سال و تنها در پايتخت دوميليون و ۱۳۷هزار و پانصد نفر اين فيلم را تماشا كردند.
البته ناگفته نماند كه در آن سال اكران اين فيلم شرايط ويژه‌اي را به همراه داشت و يك تجربه جديد را نيز به نام خود ثبت كرد. صف‌هاي عريض و طويل در مقابل سينماها كه بعضي اوقات به صدها متر هم مي‌رسيد و در جلوي گيشه هم براي تهيه بليط درگيري و حتي زد و خورد رخ مي‌داد. نمونه مستند آن كه نگارنده از نزديك با آن مواجه بود، هجوم علاقه‌مندان به اين فيلم در مقابل سينما ماندانا بود كه باعث شد در طول مدت اكران ماموران انتظامي در جلوي گيشه مستقر شوند و نظم سينما را حفظ كنند.
بعد از آن كلاه قرمزي كمتر در چشم‌ها بود تا آنكه ۸ سال بعد او باز هم تجربه سينما را قصد نمود. به هرحال فروش بي‌نظير نسخه اول اين فيلم قطعا براي سازندگان آن اغوا كننده بود و آنها در صدد حضور دوباره كلاه قرمزي بر پرده سينماها برآمدند.
اين بار كلاه قرمزي با سروناز آمد و البته عليرغم ضعف‌هاي بيشتر نسبت به كلاه قرمزي قبلي، اين فيلم هم فروش خوبي داشت و توانست با میانگین بهای بلیط ۵۵۰ تومان به فروشي معادل ۵۵۰ میلیون تومان به عنوان پرفروش‌ترین فیلم سال دست یابد.

بازگشت دوباره با اقوام به تلويزيون
فروردين ۸۸ كلاه قرمزي كه چند وقتي كم‌پيدا بود دوباره به تلويزيون برگشت. جايي كه متولد آن بود و تقريبا هه شهرتش را مديون آن بود. او اين بار به همراه آقاي مجري و پسرخاله‌اش در قاب شيشه‌اي جا گرفت. البته او كم‌كم دوستان و اقوامش را هم با خود به تلويزيون آورد و طي مدت چهار سال كه همواره برنامه نوروزي داشته است عروسك‌هاي دوست داشتني ديگري هم به جمع آنان اضافه شدند. پسرعمه‌زا، گیگیلی، فامیل دور، ببعی، دخترعمه‌زا، جیگر، آقای همساده و... همگي شخصيت‌هايي بودند كه به تدريج به اين مجموعه‌هاي ويژه پيوستند و در كنار كلاه قرمزي توانستند مشي آموزشي اين برنامه را ادامه دهند. عروسك‌هايي كه هر كدام گوشهاي از كار را بر عهده گرفتند و توانستند به آقاي مجري كمك كنند تا لحظات بهتر و متنوع‌تري را براي بچه‌ها رقم بزند.
رفتارهاي اين عروسك‌ها و تكيه كلام هايشان هركدام به سرعت توانستند در دهان مردم جامعه هم جاي بگيرند و فراگيري اين عروسك‌ها را به رخ بكشند. تكيه كلامهايي كه ديگر مختص فاميل دور، آقاي همساده و... نبود و كوچك و بزرگ جامعه هم در ادبيات محاوره‌اي شان از آنها استفاده مي‌كردند.
كلاه قرمزي و دوستانش طي سال‌ها ۹۰ و ۹۱ عنوان محبوب‌ترين و پرمخاطب‌ترين برنامه هاي سيما را كسب كردند و حتي توانستند نقاط ضعف سريال‌هاي عيدانه تلويزيون را هم بپوشانند. آنها آنقدر خوب كار كردند كه در مناسبت‌هاي مختلف و اعياد (به جز نوروز) هم جايي در كنداكتور سيما به خود اختصاص دادند.
كلاه قرمزي جديد باز هم محبوب بود و لوح فشرده برنامه‌هايش به شبكه نمايش خانگي هم راه يافت و اتفاقا پرمخاطب بود تا اينكه...

كاش به سينما برنمي‌گشتي!
در زمستان ۹۰ كلاه قرمزي سوم جلوي دوربين رفت و حتي خبري مبني بر حضور اين فيلم در جشنواره سي‌ام فيلم فجر هم به گوش رسيد. نام فيلم در بخش غير رقابتي هم ديده مي‌شد، اما عوامل فيلم اعلام كردند به دلیل مشکلات آب و هوا و تعدد لوکیشن‌های خارجی نتوانستند به موقع فیلمبرداری را به پایان برسانند و از حضور در جشنواره بازماندند.
كلاه قرمزي به جشنواره فيلم فجر نيامد، اما خيلي‌ها مشتاق حضور او بر پرده سينماها بودند و پيش بيني مي‌كردند تا سوت و كوري روزهاي سينما و صندلي‌هاي خالي آن با حضور او پايان يابد.
اتفاقا اين پيش بيني هم درست از آب درآمد. كلاه قرمزي در بدو ورودش به سينماها هم به صورت موقت دعواي شوراي صنفي و حوزه هنري را حل كرد و هم توانست فروش فوق‌العادهاي داشته باشد كه تا امروز هم ادامه دارد و اين عروسك همچنان براي ثبت يك ركورد تازه مي‌تازد.
اما اگر از تماشاگران اين فيلم پس از برخاستن از صندلي‌هاي سينما در خصوص كم و كيف اين فيلم سوال شود، اغلب آنها از قسمت سوم سينمايي كلاه قرمزي راضي نيستند. اما چرا كلاه قرمزي و بچه ننه نتوانستند مخاطبان را راضي كنند.
الف، در جستجوي داستان
عمده ترين مشكل كلاه قرمزي و بچه ننه نداشتن يك داستان درست و تعريف شده است. از نام فيلم به نظر مي‌رسد كه كلاه قرمزي و بچه‌ننه نقش‌هاي تاثيرگذار داستان باشند، اما عملا هر دوي اينها شخصيت‌هاي فرعي به شمار مي‌آيند. كلاه قرمزي يك نقش مكمل است و بچه ننه هم تاثير چنداني در داستان ندارد. آنچه بيشتر به چشم مي‌آيد، اتفاقي است كه به جهت بي‌دقتي پسرعمه‌زا رخ داده و همه را به دردسر انداخته است. به قول يكي از دوستان منتقد «تماشای کلاه قرمزی و بچه ننه درست مثل این است که چند قسمت از سریال‌های نوروزی کلاه قرمزی را پشت سر هم ببینید، بدون اینکه ارتباطی ميانشان باشد؛ کلاه قرمزی به مدرسه می‌رود، بچه‌ای پیدا می‌کند، خواستگاری می‌رود، سربازی می‌رود، محاکمه می‌شود، عاشق می‌شود و... حالا اگر یکی از این ماجراها از فیلم حذف شود، هیچ اتفاقی نمی‌افتد.»
اين نشان از همان ضعف فيلمنامه دارد. شخصيت‌ها تعريف چنداني ندارند. آقاي مجري چه تاثيرگذاري و نقشي دارد؟ نبود پسرخاله به فيلم ضربه‌اي ميزند؟ تكليف كلاه قرمزي چه مي‌شود؟
دادگاه آخر فيلم به سطحي‌ترين شكل ممكن برگزار مي‌شود. پرش از دادگاه پسرعمه‌زا تا دادگاه بچه دزدي كلاه قرمزي كه اين شيوه روايت را حتي بچه‌ها هم نمي‌پذيرند.
كلاه قرمزي همچنان بعد از ۲۰ سال به دبستان مي‌رود. همچنان قبل از رسيدن به مدرسه شيطنت مي‌كند. همچنان شعر مي‌خواند و همچنان با "الاغ عزيز" سلام و عليكي دارد!
به قول يكي از دوستان انگار عوامل كلاه قرمزي دور هم جمع شده‌اند تا يك فيلمي بسازند و دست آخر يك سود سرشار هم در گيشه داشته باشند.
ب، پارادوكس شخصيتي
واقعا كلاه قرمزي چند سالش است؟ او بچه است و به مدرسه مي‌رود؟ قبول. او پشت نيمكت‌هاي دبستان مي‌نشيند اما چرا به سربازي مي‌رود؟ چگونه آقاي مجري به او اين انگ را مي‌زند كه بچه‌اي كه يافته، فرزند خود اوست؟ آن هم فقط به سبب شباهت چشم‌هايش! او چگونه عاشق مي‌شود و با چشمهايش به يك زن جوان دل مي‌بندد؟
اينها همه گواه بر اين است كه كلاه قرمزي سوم تكليفش حتي با خودش هم مشخص نيست. او بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز نتوانسته به شخصيت خودش پي ببرد.
ج، اسپانسرهاي توي ذوق زن
چند سالي مي‌شود كه اسپانسرها در فيلم‌هاي سينمايي هم رسوخ كرده‌اند. پيام‌هاي بازرگاني بعد از آنكه در بين فيلم ها، سريال‌ها و برنامه‌هاي تلويزيون روي اعصاب مخاطب پياده روي كرده و مي‌كنند، حالا بر پرده سينماها هم حضور دارند. آن هم به بدترين شكل ممكن. آنقدر واضح و سطحي و درشت كه حال مخاطب را مي‌گيرد و گويي اساسا فيلم فقط براي پخش همان چند دقيقه آگهي بازرگاني! ساخته شده است.
كلاه قرمزي هم اين روش را ياد گرفته است. تبليغ يك بانك كه از حالت تبليغ خارج مي‌شود و تبديل به يك رپرتاژ مي‌شود، حوصله تماشاگر را سر ميبرد و به نوعي ضد تبليغ عمل مي‌كند. حضور اين بانك در فيلم فقط به جهت پيدا شدن دفترچه حساب كلاه قرمزي است، اما همين اتفاق كار را به زير زمين بانك مي‌كشاند تا كلاس‌هاي آموزشي بانك را به خورد مخاطب دهد. 

د، چرا كلاه قرمزي اينقدر بي‌ادب شد؟
كلاه قرمزي طي اين سال‌ها همواره در نقش يك عروسكي ظاهر شده بود كه بدون درشت‌گويي سعي در تربيت نسل كودك و نوجوان جامعه دارد. اين رسالت را آنقدر به خوبي بر عهده گرفته بود كه برنامه‌هاي آن مختص بچه‌ها نبود و خيلي از بزرگترها حتي آنها كه هم نسل كلاه قرمزي نبودند هم پاي برنامه‌هايش بنشينند، اما اين بار همه چيز فرق مي‌كند.
داستان حل كردن مشكل قضاي حاجت كلاه قرمزي در ابتدا و براي چند ثانيه شايد بتواند خنده دار باشد، اما كش پيدا كردن اين قضيه و سكانس‌هاي مختلف از جست و جوي او براي يافتن دستشويي و دست آخر يافتن يك خرابه صحنه‌هاي خوشايندي براي مخاطب (حداقل بچه‌هاي كوچك) نيست.
اينكه پس از يافتن بچه به او تهمتي زده مي‌شود، اصلا در ذهن بچه‌ها قابل تفسير نيست. يك بچه كوچك كه به مدرسه مي‌رود، مي‌تواند بچه‌دارد شود و پدر يك بچه لقب بگيرد؟ براي بچه‌هايي كه اين فيلم را مي‌بينند چطور قابل تحليل است؟ براي بزرگترها چطور؟
در بدو ورود بچه‌ننه به خرابه آقاي مجري، همه تلاش دارند تا نامه‌اي يا يادداشتي را از صاحب بچه پيدا كنند و بتوانند به راز او پي ببرند و به نحوي كلاه قرمزي را از اتهام پدر بودنش مبرا كنند. اما به يكباره كلاه قرمزي اصرار بر درآوردن لباس‌هاي بچه (حتي لباس زير) دارد تا ببيند او هم مثل آنهاست يا نه!!!
اين شوخي جنسي براي بچه‌ها چه مفهوم آموزندهاي مي‌تواند داشته باشد؟ براي بچه‌هاي كوچكي كه شايد هنوز در ذهن خود قدرت تفكيك مرد و زن را ندارند، اصرار بر چنين موضوعي چه مفهومي دارد؟ بعد هم كه صرفا براي خنده شوخي نخ نما شده ادرار كردن كودك بر آقاي مجري به نمايش درمي‌آيد.از اين شوخي‌ها در فيلم باز هم پيدا مي‌شود، اگر با دقت به فيلم نگاه كنيم. اما متاسفانه امكان نگارش آن نيست.
اصرار بر صحنه‌هايي كه بچه ننه كارخرابي مي‌كند و بوي متعفن آن فضا را پر مي‌كند هم يكي ديگر از صحنه‌هايي است كه در فيلم مدام تكرار مي‌شود.
دست آخر هم جلسه دادگاه كه كلاه قرمزي با آنكه سن و سال كمي دارد، با چشم چراني‌هاي توام با خجالتش به نوعي به مادر بچه ابراز علاقه مي‌كند.
اين صحنه‌هاي زشت در كنار هم باعث مي‌شود تا مخاطب حس خوب گذشته اش نسبت به اين عروسك را از دست بدهد و به نوعي از اين كاراكتر سلب اعتماد كند. ديگر خانواده ها كلاه قرمزي را هم فيلم خوبي براي خانواده نمي‌دانند. آنها كه به همراه بچه‌هايشان به ديدن اين فيلم رفتند شايد در برخي صحنه ها مجبور بودند جلوي چشم بچه‌ها را بگيرند و يا سعي كنند با توجيهاتي ذهن كودكانشان را از بي‌ادبي‌هاي كلاه قرمزي دور كنند.
كلاه قرمزي كنوني ديگر فيلمي نيست كه بشود با خيال راحت در كنار بچه ها به تماشاي آن نشست.

اعتماد مخاطبان برمي‌گردد؟!
سومين قسمت سه‌گانه كلاه قرمزي طبق اخباري كه منتشر مي‌شود بالغ بر ۵ ميليارد تومان فروخته است. اين رقم قطعا براي سازندگان آن يك برد محسوب مي‌شود، اما اين داستان سوي ديگري هم دارد. كلاه قرمزي اين بار هم در گيشه موفق بود، اما با توجه به ضعف‌هاي مفرط كلاه قرمزي و بچه ننه به احتمال فراوان، اين عروسك فعلا نبايد دوباره به سينما برگردد. كلاه قرمزي اين بار برخلاف پيش‌بيني تماشاگرانش ضعيف ظاهر شد و بازسازي جايگاه او براي بازگشت به سينما زمان‌بر خواهد بود.
بايد آقاي مجري و ساير عوامل در پي صعود دوباره اين چهره در ذهن مخاطبان باشند. كاري كه در تلويزيون مي‌توانند انجام دهند تا كلاه قرمزي محبوب بچه‌هاي ديروز و امروز، باز هم محبوب شود.

مولف :
https://siasatrooz.ir/vdch-znq.23nqqdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

علی
جانا سخن از دل ما گفتی