تهران؛ پایتختِ ایران، شهری که جمعیت آن در طول روز به بیش از 14 میلیون نفر میرسد. کنترل چنین جمعیتی با رفت و آمدهای فراوان، نیازمندِ نظارت دقیق و اعمال قوانین صریح و بازدارنده است.
کافی است که حوالی ساعت 4 بعد از ظهر قصد داشته باشید که برای انجام کاری به یکی از محلههای پایتخت بروید. شمال و جنوب و شرق و غرب ندارد، در این ساعت تمامی معابر شلوغ و ترافیک سنگین است به نحوی که برای مسیرهای کوتاه هم باید برنامه ریزی طولانی مدت داشته باشید و سعی نکنید به عددِ کیلومتری که برنامههای مسیریاب به شما نشان میدهد اعتماد کنید!
با اینکه در تهران در سالهای اخیر اتوبان های زیادی ساخته شده ولی به هیچ وجه نتوانسته پاسخگوی این تعداد از خودرو و وسایل نقلیه باشد و در مدت کوتاهی با حجم کمی از وسایل نقلیه، اتوبان ها به سرعت قفل میشود و همین قفل شدنها موجبات کم حوصلگی، بی حوصلگی و در برخی اوقات خشونت را فراهم میکند و همین رفتارهای نابهنجارِ ناشی از ساعتها ماندن در ترافیکهای چند کیلومتری میتواند زنگ خطری برای آینده تهران باشد.
شاید برخی از کسانی که هر روز برای رسیدن به ادارات و محل کارشان مجبور به رفت و آمد در سطح شهر هستند، اعتقاد داشته باشند که وسایل نقلیه عمومی میتواند جایگزین مناسبی برای خودروی شخصی و فرار از ترافیکهای طاقت فرسا باشد. در نگاه اول این تفکر میتواند منطقی و درست به نظر برسد ولی کافی است که یکبار این مسیر را برای رسیدن به مقصد مورد نظرتان امتحان کنید. به دلیل کمبود واگن در مترو و از دسترس خارج شدن بسیاری از واگنها به دلیل خرابی، سرخط فاصله رسیدن قطارها به ایستگاههای مترو به شدت بالا رفته و همین موضوع باعث شده که ازدحام جمعیت وحشتناکی را در اکثر ایستگاههای مترو شاهد باشیم و متعاقباً به دلیل ازدحام بالای جمعیت و عجله مردم برای رسیدن به محل کارشان، موقعِ سوار شدن شاهد بینظمی عجیبی هستیم. بنا به گزارشهای میدانی، برخی از قطارهای خط یک مترو که بسیار قدیمی است در این روزهای گرم سال به دلیل دسترسی نداشتن به سیستم خنک کننده به جهنمی متحرک تبدیل شده است که بیشتر از این که باعث آسایش مردم باشد به وسیلهای برای آزار آنها تبدیل شده است. درباره خطوط بی آر تی و اتوبوسها و نقایص فراوان این سیستم حمل و نقل عمومی هم هرچه بگوییم کم است! از فاصله بیش از حد ورود اتوبوسها به ایستگاههای بی آر تی گرفته تا گرمای طاقت فرسای داخل اتوبوسها و فشارهای فراوانی که به واسطه شلوغی داخل اتوبوس باید تحمل کرد همه و همه دست در دست هم داده و با مردم پایتخت کاری کرده که مصداق این ضرب المثل شده که «از اینور رانده و از آنور مانده» بشوند. با مشکلاتی که ترافیک و سیستم حمل و نقل عمومی برای مردم درمانده پایتخت به وجود آورده، عده ای از مردم که به ناچار مجبورند هر روز مسافت زیادی را برای رسیدن به محل کارشان طی کنند، به سراغ خرید موتورسیکلت رفتهاند.
این عده اعتقاد دارند که با خرید موتور سیکلت نه تنها دیگر معضلی به نام ترافیک ندارند بلکه حتی محتاجِ سیستم حمل و نقل عمومی نیز نیستند. شاید تا حدودی این تصور درست باشد ولی با ازدحام موتور سیکلتها و تعداد بالای آنها در پایتخت و از همه مهمتر نبود نظارت و کنترل بر رفت و آمد این وسیله نقلیه، تهران در بیشتر خیابانهایش دچار زشتیها و نابسامانیهایی شده که بسیار زننده است. نزدیک به 36 درصد موتورسواران کشور در شهر تهران تردد میکنند، ۴ میلیون ۳۰۰ هزار موتورسیکلت عددی شگفت انگیز برای این شهر و چیزی در حدود نیمی از جمعت تهران یعنی از هر دو نفر در تهران یک نفر موتورسیکلت دارد! ادامه این وضعیت شرایط تهران را بغرنجتر خواهد کرد.
کافی است یک روز تصمیم بگیرید که از تقاطع بلوار کشاورز به سمت حافظ و خیابان وحدت اسلامی حرکت کنید، ازدحام موتورها و بیتوجهی به مقررات راهنمایی رانندگی آنقدر فراوان است که این خیابان بی شباهت به خیابان های هندوستان و پاکستان پاکستان نیست!
همین موتور سیکلتها هم با مخدوش کردن پلاکهایشان با فرار از دوربینهای راهنمایی و رانندگی علاوه بر زشت کردن چهره شهر، خطرات فراوانی را برای خود و دیگران به همراه میآورند. علاوه بر آن، این موتورسیکلتها برای عابرین پیاده و سایر خودروها نیز بسیار خطرناک و خطرساز است.
به معنای واقعی کلمه، تهران در حوزه حمل و نقل نیاز به بازنگری کلی دارد. با اینکه بازنگری و یا ساخت و ساز در این حوزه به واسطه ترافیک سنگین و رفت و آمدهای فراوان و همچنین تعلل در ساخت و ساز توسط پیمانکاران، تقریبا نشدنی به نظر میرسد ولی ادامه این راه و این سیستم هم میتواند باعث هرج و مرجهای اساسی و مشکلات فراوانی شود.
شهرداریِ تهران در این دوره در زمینه حمل و نقل منفعل عمل کرده تا جایی که مردم نسبت به آن معترضند.
امید است که این رویه نادرست در شهرداری تهران که باعث شده مردم پایتخت در طول روز ساعات زیادی از زندگی و عمرشان را در ترافیک و یا در صف مترو و همچنین شلوغی واگنها بگذرانند، اصلاح شود تا حداقل مردم نفس راحتی در این حوزه بکشند.
کافی است که حوالی ساعت 4 بعد از ظهر قصد داشته باشید که برای انجام کاری به یکی از محلههای پایتخت بروید. شمال و جنوب و شرق و غرب ندارد، در این ساعت تمامی معابر شلوغ و ترافیک سنگین است به نحوی که برای مسیرهای کوتاه هم باید برنامه ریزی طولانی مدت داشته باشید و سعی نکنید به عددِ کیلومتری که برنامههای مسیریاب به شما نشان میدهد اعتماد کنید!
با اینکه در تهران در سالهای اخیر اتوبان های زیادی ساخته شده ولی به هیچ وجه نتوانسته پاسخگوی این تعداد از خودرو و وسایل نقلیه باشد و در مدت کوتاهی با حجم کمی از وسایل نقلیه، اتوبان ها به سرعت قفل میشود و همین قفل شدنها موجبات کم حوصلگی، بی حوصلگی و در برخی اوقات خشونت را فراهم میکند و همین رفتارهای نابهنجارِ ناشی از ساعتها ماندن در ترافیکهای چند کیلومتری میتواند زنگ خطری برای آینده تهران باشد.
شاید برخی از کسانی که هر روز برای رسیدن به ادارات و محل کارشان مجبور به رفت و آمد در سطح شهر هستند، اعتقاد داشته باشند که وسایل نقلیه عمومی میتواند جایگزین مناسبی برای خودروی شخصی و فرار از ترافیکهای طاقت فرسا باشد. در نگاه اول این تفکر میتواند منطقی و درست به نظر برسد ولی کافی است که یکبار این مسیر را برای رسیدن به مقصد مورد نظرتان امتحان کنید. به دلیل کمبود واگن در مترو و از دسترس خارج شدن بسیاری از واگنها به دلیل خرابی، سرخط فاصله رسیدن قطارها به ایستگاههای مترو به شدت بالا رفته و همین موضوع باعث شده که ازدحام جمعیت وحشتناکی را در اکثر ایستگاههای مترو شاهد باشیم و متعاقباً به دلیل ازدحام بالای جمعیت و عجله مردم برای رسیدن به محل کارشان، موقعِ سوار شدن شاهد بینظمی عجیبی هستیم. بنا به گزارشهای میدانی، برخی از قطارهای خط یک مترو که بسیار قدیمی است در این روزهای گرم سال به دلیل دسترسی نداشتن به سیستم خنک کننده به جهنمی متحرک تبدیل شده است که بیشتر از این که باعث آسایش مردم باشد به وسیلهای برای آزار آنها تبدیل شده است. درباره خطوط بی آر تی و اتوبوسها و نقایص فراوان این سیستم حمل و نقل عمومی هم هرچه بگوییم کم است! از فاصله بیش از حد ورود اتوبوسها به ایستگاههای بی آر تی گرفته تا گرمای طاقت فرسای داخل اتوبوسها و فشارهای فراوانی که به واسطه شلوغی داخل اتوبوس باید تحمل کرد همه و همه دست در دست هم داده و با مردم پایتخت کاری کرده که مصداق این ضرب المثل شده که «از اینور رانده و از آنور مانده» بشوند. با مشکلاتی که ترافیک و سیستم حمل و نقل عمومی برای مردم درمانده پایتخت به وجود آورده، عده ای از مردم که به ناچار مجبورند هر روز مسافت زیادی را برای رسیدن به محل کارشان طی کنند، به سراغ خرید موتورسیکلت رفتهاند.
این عده اعتقاد دارند که با خرید موتور سیکلت نه تنها دیگر معضلی به نام ترافیک ندارند بلکه حتی محتاجِ سیستم حمل و نقل عمومی نیز نیستند. شاید تا حدودی این تصور درست باشد ولی با ازدحام موتور سیکلتها و تعداد بالای آنها در پایتخت و از همه مهمتر نبود نظارت و کنترل بر رفت و آمد این وسیله نقلیه، تهران در بیشتر خیابانهایش دچار زشتیها و نابسامانیهایی شده که بسیار زننده است. نزدیک به 36 درصد موتورسواران کشور در شهر تهران تردد میکنند، ۴ میلیون ۳۰۰ هزار موتورسیکلت عددی شگفت انگیز برای این شهر و چیزی در حدود نیمی از جمعت تهران یعنی از هر دو نفر در تهران یک نفر موتورسیکلت دارد! ادامه این وضعیت شرایط تهران را بغرنجتر خواهد کرد.
کافی است یک روز تصمیم بگیرید که از تقاطع بلوار کشاورز به سمت حافظ و خیابان وحدت اسلامی حرکت کنید، ازدحام موتورها و بیتوجهی به مقررات راهنمایی رانندگی آنقدر فراوان است که این خیابان بی شباهت به خیابان های هندوستان و پاکستان پاکستان نیست!
همین موتور سیکلتها هم با مخدوش کردن پلاکهایشان با فرار از دوربینهای راهنمایی و رانندگی علاوه بر زشت کردن چهره شهر، خطرات فراوانی را برای خود و دیگران به همراه میآورند. علاوه بر آن، این موتورسیکلتها برای عابرین پیاده و سایر خودروها نیز بسیار خطرناک و خطرساز است.
به معنای واقعی کلمه، تهران در حوزه حمل و نقل نیاز به بازنگری کلی دارد. با اینکه بازنگری و یا ساخت و ساز در این حوزه به واسطه ترافیک سنگین و رفت و آمدهای فراوان و همچنین تعلل در ساخت و ساز توسط پیمانکاران، تقریبا نشدنی به نظر میرسد ولی ادامه این راه و این سیستم هم میتواند باعث هرج و مرجهای اساسی و مشکلات فراوانی شود.
شهرداریِ تهران در این دوره در زمینه حمل و نقل منفعل عمل کرده تا جایی که مردم نسبت به آن معترضند.
امید است که این رویه نادرست در شهرداری تهران که باعث شده مردم پایتخت در طول روز ساعات زیادی از زندگی و عمرشان را در ترافیک و یا در صف مترو و همچنین شلوغی واگنها بگذرانند، اصلاح شود تا حداقل مردم نفس راحتی در این حوزه بکشند.
علی کلانتری