تاريخ همواره درسهايي در درون خود دارد که توجه به آنان ميتواند مانع از گرفتار شدن در چالشها و مشکلات و فتنهانگيزي دشمن شد. شايد به همين دليل باشد که بزرگان دين همواره بر توجه به تجربيات تاريخي تاکيد داشته و گذشته را چراغ راه آينده دانستهاند.
مذاکرات هستهاي ميان جمهوري اسلامي ايران و گروه ۱+۵ در حالي ادامه دارد که براساس آخرين توافقات چارچوب توافق اوليه در ماه مارس صورت گرفته و ماه ژوئن (تيرماه) نيز به عنوان پايان دوران دور جديد مذاکرات مطرح گرديده است.
براساس آنچه طرفين مطرح ميسازند دوره ۷ ماهه مذکور اقدامي براي رسيدن به توافق جامع در قالب اقدام مشترک براساس حقوق و تکاليف طرفين ميباشد. جمهوري اسلامي ايران در حالي با صداقت و شفافيت در مذاکرات حضور دارد و تيم هستهاي در کنار تاکيد بر حفظ خطوط قرمز ملت و نظام بر ادامه مذاکرات تاکيد دارد که سابقه تاريخي ابهاماتي را در صداقت طرف مقابل در اذعانها ايجاد کرده است.
از جمله عوامل تاثيرگذار در اين ذهنيت رويکرد غرب به دو مرحلهاي ساختن توافقات به گونهاي که ماه مارس به عنوان توافق بر سر کليات و ماه ژوئن توافق بر سر جزئيات عنوان شده است. هر چند غرب تلاش دارد تا با سياست تهديد و تشويق خود را پايبند به تعهدات توافقات احتمالي نشان دهد اما بررسي سابقه تاريخي غرب ابهاماتي در عرصه پايبندي به مذاکرات بر سر جزئيات ايجاد کرده که عملا بر توافقات بر سر کليات (ماه مارس) تاثير دارد.
در سال ۱۹۹۳ آمريکا به عنوان محور ادعايي برقراري صلح و امنيت مذاکرات، سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) که بعدها نام تشکيلات خودگردان فلسطين بر آن نهاده شد و رژيم صهيونيستي را برگزار کرد. پس از مدتها رايزني سرانجام توافقنامهاي ميان طرفين به نام «اسلو» امضاء شد که براساس آن طرف فلسطيني و صهيونيستها تعهداتي را با ميانجيگري آمريکا پذيرا شدند. مهمترين بند آن بود که در طول ۵ سال طرح تشکيل دو دولت اجرايي شود.
ديدگاه فلسطينيان آن بود که ميتواند در طول ۵ سال حقوق ملت را احيا نمايد در اين ميان اصولي همچون بازگشت آوارگان فلسطيني به وطن، اراضي اشغالي ۱۹۶۷ و قدس به دليل اختلافات گسترده به زماني آينده موکول و اسلو براساس کليات تنظيم و امضاء شد.
بيش از ۲۰ سال از اسلو ميگذرد در حالي که نه تنها تعهدات آمريکا براي تشکيل دو دولت در ۵ سال اجرايي نشده بلکه صهيونيستها و آمريکا به هيچ کدام از تعهدات خود براي حل مسئله قدس، آوارگان فلسطيني و اراضي اشغالي ۱۹۶۷ عمل نکردهاند. ((قطعنامه ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت در اين توافق مورد تاكيد بوده است كه براساس آن اراضي اشغالي ۱۹۶۷ بايد آزاد ميشد، مسئله قدس حل و آوارگان فلسطيني حق بازگشت داشتند اما از اسلو تاكنون هيچكدام انجام نشده است))
طرح آمريکا چنان پيش رفته که فلسطينيها در روند مذاکرات به اميد گرفتن امتياز در آينده امتيازات نقد دادهاند چنانکه امروز اكثر کرانه باختري در اشغال صهيونيستها است. صهيونيستها ادعاي پايتختي قدس و کشور يهود را مطرح ميسازند و حق بازگشت ميليونها آواره فلسطيني نيز حذف گرديده است.
آمريکا به مرور زمان در لواي مذاکرات صلح و پذيرش حقوق فلسطينيها، و دادن جايگاه منطقهاي و جهاني به آنان نه تنها سرزمين و حقوق آنها را حذف کرده بلکه آرمانها و ارزشهاي ملت فلسطين که همانا مقاومت براي آزادي سرزمين بوده را هدف قرار داده و کار را به جايي رسانده که تشکيلات خودگردان به جاي حمايت از ملت فلسطين به همکاري با رژيم صهيونيستي براي سرکوب فلسطينيها ميپردازد.
حذف ارزشها و آرمانها هدف نهايي آمريکا از مذاکراتي بوده که با اسلو و توافق بر سر کليات و ادامه مذاکره براي جزئيات طراحي و اجرا کرده است.
نگاهي بر مذاكرات هستهاي
در باب مذاکرات هستهاي آمريکاييها تاکيد دارند که روند توافق ژنو يعني تعليق آب سنگين اراک، نظارتهاي گسترده و فراتر از انپيتي، از سوي آژانس، عدم فعاليت فوردو و در نهايت عدم غنيسازي ۲۰ درصد به عنوان کليات مورد تاييد قرار گيرد و سپس بر سر موارد اختلافي مذاکره صورت گيرد. البته آمريکا عدم افزايش تحريمها و يا حداکثر تعليق بخش کوچکي از تحريمها را ما به ازاي اين توافق عنوان ميکند.
هر چند که محافل رسانهاي و سياسي غربي سعي دارند تا چنان القاء سازند که به توافقات بر سر کليات پايبند بوده و در نهايت در مذاکرات ژوئن بر سر جزئيات توافق مينمايند اما برخي رفتارهاي غرب، رويکرد آنها براي تکرار تجربه اسلو در قبال ايران را در ذهن ايجاد مينمايد.
اوباما در سال ۲۰۰۹ هنگام ورود به کاخ سفيد ميگويد سياست آمريکا اجراي هويج و چماقهاي بزرگ در قالب مذاکرات براي سه اصل کنار نهادن فعاليتهاي هستهاي ايران، عدم حمايت ايران از تروريسم (مقاومت منطقه) و عدم دشمني آن با رژيم صهيونيستي است.
به عبارتي اوباما رسما اعلام ميکند که به دنبال ايران خنثي است که هيچ اقدامي عليه جنايات و سلطهگري آمريکا و صهيونيستها صورت ندهد چنانکه از سال ۲۰۰۹ تا هماکنون اوباما تاکيد دارد هدف از مذاکرات تامين امنيت رژيم صهيونيستي است. جانکري وزير خارجه آمريکا و هاگل وزير دفاع سابق آمريکا پس از توافق ژنو ميگويند، توافق هستهاي به منزله آن نيست که رفتارهاي حقوق بشري و منطقهاي ايران را ناديده بگيريم.
جانساکي سخنگوي وزارت خارجه آمريکا ميگويد در مذاکرات هستهاي مسلما موضوع موشکهاي ايران در مذاکرات بررسي خواهد شد.
شرمن نماينده آمريکا در مذاکرات ميگويد نتيجه مذاکرات قطعا منافع و امنيت تلآويو و عربستان را تامين ميکند و آمريکا به آنها ضمانت داده است. هيلاري کلينتون وزير امور خارجه سابق آمريکا ميگويد از اينکه در فتنه ۸۸ اوباما کمک گستردهاي به فتنهگران نداشته پشيمان است. اعضاي کنگره آمريکا صراحتا اعلام ميکنند مذاکرات هستهاي و سياستهاي آمريکا به تغيير نظام در ايران ختم گردد.
در همين حال دولتمردان آمريکا بر يک کليد واژه تاکيد دارند و آن اينکه دوره اعتمادسازي ايران بايد تا دو دهه به طول انجامد. يعني تا دو دهه چارچوب تحريمها باقي خواهد ماند در حالي که ايران بايد در چارچوب راستيآزمايي فعاليتهاي هستهاي خود را متوقف نمايد.
با توجه به تجربه اسلو اين سئوال مطرح ميشود که چه ضمانتي وجود دارد که پس از توافق بر سر کليات (ماه مارس) آمريکا و اروپا بر سر توافقات براي جزئيات (ژوئن) به کارشکني نپردازند و با بهانهتراشي روند طولانيسازي مذاکرات را در پيش نگيرند. اين سناريو مطرح است که غرب توافق مارس را چنان تنظيم نمايد که ايران اجبارا به ادامه مذاکرات بپردازد و گزينهاي جز تمديدهاي مکرر نداشته باشد چنانکه در باب اوسلو فلسطينيان به جاي دوره ۵ ساله ۲۲ سال است که مذاکره ميکنند.
با توجه به سابقه غرب اين مسئله وجود دارد که آنها پس از توافق بر سر کليات به دنبال گرفتارسازي ايران در روند توافق براي جزئيات برآيند در حالي که به بهانه رسيدن به توافق و با استفاده از ابزارهاي فشار براي ماندن ايران پاي ميز مذاکره و هزينه بر سر ساختن ترک ميز براي تهران، مطالبات اصلي خود را مطرح سازند.
باز کردن مسئله حقوق بشر در مذاکرات، حذف دستاوردهاي موشکي و خودکفايي کشور در عرصه علمي و فني، دورسازي ايران از مقاومت به عنوان بازوي قوي ايران در منطقه و در نهايت تبديل ايران به کشوري خنثي و غيرتاثيرگذار در منطقه و جهان و در نهايت گرفتن پرچمداري جبهه ضد امپرياليسم از ايران و منزوي ساختن آن در ميان ملتها و کشورهاي جهان با حربه سازشکار نشان دادن ايران و... و در نهايت چنانکه بزرگان سياستهاي آمريکا گفتهاند فروپاشي نظام اسلامي و سلطه بر ملت ايران و غارت ثروتهاي آن را محقق سازند. (يك نكته بسيار مهم آنكه آمريكا و صهيونيستها ميدانند كه توان مقابله با مقاومت منطقه را ندارند لذا برآنند تا روند مذاكرات بر سر جزئيات را به سمتي سوق دهند كه ايران براي ادامه مذاكرات و گرفتن برخي امتيازات در برابر ساير اركان مقاومت قرار گرفته و مانع از تحرك آنها عليه صهيونيستها و آمريكا گردد. به عبارتي ايراني كه سردمدار مقاومت است به ركن مقابله با مقاومت مبدل گردد و با كاهش رويكرد حمايتي از مقاومت زمينهساز تضعيف مقاومت و به قول آمريكاييها تامين امنيت رژيم صهيونيستي گردد.){لازم به ذكر است اين طرح براي بلندمدت و يك دوره ۱۰ ساله است نه براي كوتاهمدت}
چنانکه بسياري از ناظران سياسي تاکيد دارند مذاكرات هستهاي صرفا يک بهانه است و هدف نابود سازي ايران و حذف آن از معادلات منطقهاي و جهاني در گذر زمان است در حالي که در ظاهر ادعاي تعامل و ديپلماسي را سر ميدهند و در عمل به دنبال نابودسازي هستند.
نبايد فراموش کرد که در ساختار سياسي آمريکا سياست و استراتژي به ويژه در حوزه سياست خارجي ثابت است و صرفا تاکتيک دولتها فرق ميکند، چنانکه استراتژي امروز آمريکا برگرفته از همان طرحي است که شوراي روابط خارجي آمريکا براي سال ۲۰۲۵ ترسيم کرده است. طرحي که در آن ايران به عنوان تهديد آمريکا معرفي و بايد از صحنه حذف گردد. در توافق اسلو نيز تاکنون همه دولتهاي آمريکا حذف حقوق فلسطينيها در لواي مذاکرات را اجرا کردهاند و تاکتيک آنها تفاوت داشته است.
اين جمله هنري کيسينجر تئوريسين بزرگ آمريکايي قابل تامل است که ميگويد ايران در حال تبديل شدن به امپراتور منطقه است آمريکا بايد با ديپلماسي و ابزارهاي گوناگون به مقابله و مهار آن بپردازد.
راهبرد سال ۲۰۱۵ آمريکا نيز اخيرا در حالي انتشار يافته که در بخش ايران ادامه آن حفظ ساختار تحريمها و فشارها و بهرهگيري از ديپلماسي و مذاکرات براي جلوگيري از افزايش قدرت ايران مورد تاکيد قرار گرفته است.
نتيجه تجربيات تاريخي
تمام شواهد اين تجربه تاريخي را در ذهن ايجاد ميکند که اجراي توافق دو مرحلهاي (کليات در ابتدا و جزئيات در آينده) ميتواند زمينهسازي و سناريويي براي تکرار قرارداد «اوسلو» باشد که در هدف نهايي آن نابودي تمام دستاوردها و ارزشهاي ملت ايران و تبديل ايران اسلامي به مطيع و مستعمره آمريکا باشد. نبايد فراموش کرد افرادي مانند اوباما، بايدن، کري، کلينتونها و... که در کاخ سفيد از مذاکره سخن ميگويند همانهايي هستند که در فتنه ۸۸ سرنگونسازي نظام اسلامي و ايجاد دولتي دستنشانده آمريکا را تنها خواسته خود از فتنه عنوان و تمام قد براي تحقق آن وارد ميدان شدند که بصيرت ملت آنان را با شکست مواجه ساخت.