ايرج فتحاللهي «مستانه» كه اين روزها در اكران سينماي ايران حضور دارد، فيلمي است كه تلاش دارد برشي از درافتادن به وادي بياخلاقي در جامعه را با محور قرار دادن سينماي ايران نشان دهد.
داستان مستانه كه سومين كار حسین فرحبخش بعد از «عطش» و «زندگی خصوصی» در كسوت كارگرداني است، روايت داستان زندگي خانم سوپراستار سينما و محبوب مردم است (با بازي سحر دولتشاهي) كه طي رخدادي غيراخلاقي مسير زندگياش تغيير ميكند.
تا پيش از اين سينماي ايران بارها شاهد ساخته شدن و اكران فيلمهايي بوده است كه به نقد دروني سينما از زواياي مختلف پرداختهاند و در اين بين نميتوان از سوپراستار ؟/؟ گذشت. حالا حسين فرحبخش با دست گرفتن و ساختن فيلمنامهاي از اصغر نعیمی تلاش نموده است تا از منظر خود نقدي بر رخدادهاي سينماي ايران داشته باشد.
در فيلم مستانه سوپراستار مردمي سينما است كه به تازگي پدر و مادر خود را از دست داده و به همراه خواهر جوان خود زندگي ميكنند. او كه قبلا از همسر خود طلاق گرفته است و هماكنون در آستانه آشنايي با مردي ميانسال و ازدواج با اوست براي آرامش رواني خواهر جوانش از يك استاد مرد موسيقي دعوت كرده به خواهرش در خانه پيانو آموزش دهد. استاد جوان پيانو (با بازي ميلاد کيمرام) به خانه رفت و آمد دارد. اما اين روابط و آمد و شدها به مرور از روابط بين استاد و شاگرد و خواهر شاگرد گذر كرده و از دو طرف ارتباطات عاطفي مشاهده ميشود. عكس خصوصي استاد پيانو با مستانه نشانگر علاقه عاطفي او به مستانه است. فيلمساز تلاش نموده است تا اين علاقه را با برخي كاتهاي دوربين و زواياي نگاه به خوبي نشان دهد. اما گويا مستانه در اين مدت متوجه علاقهمند شدن استاد پيانو به خود نشده است و اين روابط را تنها روابطي عادي ميپندارد.
روزي كه خواهر مستانه در خانه نيست و قدري با تاخير به كلاس خصوصي خود خواهد رسيد، مستانه به تنهايي از پيانيست جوان در خانهشان ميزباني ميكند و در همين مدت كم كاشف به عمل ميآيد كه هنرمند جوان عنان اختيار شهوت از دست داده و پس از دقايقي به اتاق خواب مستانه رفته و با او به عنف رابطه برقرار ميكند و از خانه فراري ميشود. مستانه كه دچار ضرب و جرح هم شده ميماند و فشار رواني دچار شده به چنين وضعي. بعد از چند روز او در مشورت با دوست وكيلش (با بازي باران کوثري) مصمم ميشود عليرغم احتمال فاش شدن اين رخداد براي او و تبعات رواني و حاشيهسازيها براي او در سينما و عرصههاي رسانهاي از متجاوز به خود، طرح شكايت نمايد. اما شواهد و قرائن ادعاي او براي دادگاه كافي نيست. پيانيست جوان در دادگاه اما زيربار تجاوز به عنف نميرود و اين رفتار را در تعامل دوسويه مدعي ميشود و دفاع جانانه وكيل مدافع پسر جوان (با بازي فرهاد اصلاني) موجب ميشود دادگاه هر دو طرف ماجرا يعني مستانه و استاد پيانو را به جرم روابط غيراخلاقي به ضربات شلاق محكوم نمايد و علاوه بر آن جوان پيانيست به اداي ديه ضرب و جرح مستانه نيز محكوم شود. اما مستانه گويي با اصرار به طرح دعوي در دادگاه، گرفتاريهاي ديگري را هم براي خود ايجاد كرده است اصرار حراست ارشاد براي بيكاري او و ممنوعالتصويري با حكم شفاهي او از ابتلائات ديگر او ميباشد.
روايت اين فيلم روايتي از گناهاني است كه ميتواند جامعه را و افراد مبتلا را به قهقرا ببرد. مستانه خود زندگي سلامتي ندارد و در سينمايي كار ميكند كه عشوهگري و طنازي از جوانب آن است. او در برخي سكانسها در حال بازي نشان داده ميشود. بازيهايي كه همراه با صحنههاي عشق و عاشقي و به دور از حجاب صحيح است.
در سكانسهايي پس از تجاوز مرد جوان، او در حالي كه تصوير مستانه را در لپتاپ خود ميبيند و با بازي او در فيلمي عشقبازي ميكند نشان داده ميشود. اين يعني اينكه اگر چه بازيگري طنازانه فيلم بازي ميكند اما هستند جواناني كه دل به اين طنازي ببازند و در حسرت وصال چنين كساني باشند.
چه بسيار جواناني كه مجذوب پوسترهاي چهره بازيگران بيقيد سينما ميشوند و در خواب و رويا خويش را در وصال آنها ميبينند. اين از آثار گناه است، كه ناخودآگاه ديگران را نيز ميتواند به گناه بيندازد. مستانه به گونهاي روايت ميشود كه با پرداختن به زاويه نگاه هر يك از كاراكترها در اين فيلم از جمله مستانه، پيانيست جوان، وكيل مدافع مستانه و وكيل مدافع پيانيست و البته مخاطب داناي كل، ميتوان به علت و معلولي تجاوز رخداده و دلايل آن پرداخت.
البته محور اصلي اين فيلم گناه نيست، و دلايل رخ دادن فيلم است اما به نظر ميرسد كارگردان تلاش نموده است روايت را به گونهاي پيش ببرد كه مخاطب بيش از همه براي مستانهاي دل بسوزاند كه مستانه در زندگي و در سينما حضور يافته و حالا و پس از اين واقعه تلخ، علاوه بر آنكه آبروي خود را از دست رفته و عزت خود را سركوفته ميبيند، از جامعه و از نامزد و تهيهكننده و ارشاد و غيره هم ضربه ميخورد تا كاشف به عمل آيد كه زن چقدر در جامعه مورد تعريف فيلمساز مظلوم ميباشد.
نفست اژدرهاست او کی مرده است؟
از غم و بیآلتی افسرده است