يکشنبه ۵ تير ۱۳۹۰ - ۱۲:۲۴
کد مطلب : 66853

زير پوست دموکراسي

زير پوست دموکراسي
خسرو معتضد: بريتانيا که ظاهرا گاهواره دموکراسي و آزادي بيان شناخته مي‌شود دير زماني است با سلطنت در عرف غير مسئول، نماد عظمت امپراتوري و خط زنجير پيوند ممالک متحده بريتانياي کبير شامل جزيره انگلستان دوک‌نشين پيشين اسکاتلند، ايالت ويلز و ايرلند شمالي مشکل اعلام نشده، نامريي و در سايه دارد. ويليام پسر پرنس چالرز وليعهدي كه بيش از 60 سال است وليعهد است با دوشيزه کيت ميدلتون، هزينه 120 ميليون يورويي جشن (گرچه تا حدودي ساده‌ بوده) تعطيلات چهار روزه‌اي با خسران و زيان پنج ميليارد يورويي باعث بابت وقفه افتادن در کليه فعاليتهاي توليدي و سازندگي سبب بروز اين فکر شده که سلطنت در انگلستان چه مي‌کند و چه نقشي دارد؟ انگاره مقدس بودن سلطنت تا کي تداوم خواهد داشت؟ انگلستان در هفته‌هاي گذشته به شدت تحت تاثير و جاذبه فيلم سينمايي پرفروش «سخنراني پادشاه» بوده است. اين سخنراني را جرج ششم پادشاه بيمار انگلستان همانکه در دوران شاهزادگي ميزبان احمد شاه در سفر سال 1298هـ.ش /1919 خود به انگلستان در دوران سلطنت ميزبان محمدرضا پهلوي در سفر سال 1327هـ.ش/1919 خود به لندن بود در روز آغاز جنگ جهاني دوم// 11 شهريور 1318/اول سپتامبر 1939/ ايراد کرده بود اما جرج ششم جز نقش شاهد و ناظر و گاهي بازديدكننده از جبهه هاي جنگ و يا نزديك تر از ويراني هاي ناشي از بمباران جنگنده ها و بمب‌افکن‌هاي نيروي هوايي آلمان چه نقش مهمي در جنگ ايفا کرد؟ واقعا او چه نقشي در پيروزي انگليس داشت؟ هر گاه نقش سياستمداران کارکشته‌اي چون سروينستون چرچيل، سراستافورد کريبس، ارنست بوين، سرکلمنت اتلي، سرآنتوني آيدن و آن همه مارشالها و ژنرالها و درياسالاران نيروهاي هوايي و زميني و دريايي و گارد خانگي را در نظر آوريم نقش پادشاه بسيار کم رنگ خواهد بود. انگلستان به حکومت پادشاهي عادت کرده است پادشاه در تاريخ گذشته انگلستان تاثير بسزايي داشته است هنگاميکه هانري هشتم اراده کرد همسر خود را که دوستش نمي‌داشت طلاق دهد و پاپ مخالفت کرده او آنقدر گستاخ بود که همسرش را به اتهام دروغ خيانت به ساطور جلاد سپرد و چون پاپ او را تقبيح کرد، آيين کاتوليک را در انگلستان منسوخ اعلام کرد. به مذهب ژرمني پروتستان گرويد و براي آنکه انگ لوتري بر پيشاني نداشته باشد کليساي انگلستان را به رياست خود و نيابت توليت اسقف اعظم کنتربوري تاسيس کرد. زماني ژاک ششم پادشاه کالوني اسکاتلند، فرزند ماري استوارت شاهزاده خانمي که به اراده ملکه اليزابت اول اعدام شده بود پس از مرگ ملکه اليزابت بر تخت سلطنت انگلستان نشست (1603 ميلادي) اعلام کرد پادشاهان برگزيدگان خدا و مافوق قانون بوده عموم بايد تعبدا از فرامين ايشان اطاعت کرده در برابر اراده آنان سر تسليم فرود آورند. او در مجلس عوام گفت: پادشاهان در حقيقت به مثابه خداوندهستند و تمام صفات خداوندي در وجودشان متمرکز باشد. اما ملت انگلستان اين گفته را نپذيرفت. چهار بار ژاک مجلس عوام را منحل کرد اما با اينکه در آخرين بار خود ژاک به مجلس رفت. ا عتراض نمايندگان را پاره و در مجلس را بست و رئيس و نمايندگان منتقد را به زندان انداخت کاري از پيش نبرد و در همين حين جان سپرد. چارلز اول فرزند او (1625ـ1625) از او شوم اختر‌تر بود زيرا بر سر اختلاف با پارلمان کارش به جنگ و لشکرکشي و سرانجام حتي با قرباني كردن لرد استرات فورد ظفرمند نشد. ارتش پارلمان ارتش سلطنتي را درهم شکست و شاه تسليم دادگاه عالي گرديد. دادگاه عالي راي به گردن زدن او داد و در سياستگاه سر از پيکرش جدا کردند حادثه‌اي که انعکاس غريبي در جهان بدون رسانه‌هاي ارتباطي سال 1648 ميلادي کرد. آوازه آن حتي به گوش شاهان صفوي رسيد، اهميت و اعتبار انگلستان را در دربار اصفهان کاهش داد و سلاطين صفوي تجارت با بريتانيا را به حداقل رسانده هلنديان را جايگزين ملت شاه‌کش کردند. عمر برقراري رژيم جمهوري نظامي در انگلستان به دوازده سال نينجاميد. اوليور کرومول رئيس‌جمهوري انگلستان كه كشتاري وسيع در ايسلند و اسكاتلند به راه انداخت و آن دو سرزمين را به بريتانيا ملحق ساخت زود درگذشت و پسرش لياقت جانشيني او را نداشت. ژنرال مانک فرمانده ارتش ابراز وفاداري به چارلز دوم استوارت وليعهد آواره و متواري و مخفي شده در هلند کرد و او را به انگلستان فرا خواند. چارلز دوم به انگلستان آمد بر تخت سلطنت نشست و عمر خود را به بي‌خيالي ، خوشگذراني و کامراني گذراند. آنقدر هرزه بود که روزي که لردان انگلستان در جلسه افتتاح مجلس گفتند: اعليحضرت پدر ملت انگلستان هستند به طعنه پاسخ داد: نه همه افراد ملت بلکه جمعي از آنان از خانم‌هايي که نامشان را به ياد نمي‌آورم انگلستان به اين ترتيب پس از اتحاد با اسکاتلند در سال 1603 و سپس دست يافتن بر ايالت ويلز به صورت بريتانياي کبير درآمد. با اين همه، اشباح مخالفين سلطنت پيوسته به تاريخ انگلستان سايه افکنده است. جنگجويان مارستون مور اوليور کرومول از طايفه پيرايشگران (پيورتين‌ها در ميان آنها بود) به چيزي کمتر از اعدام علني چارلز اول استوارت رضايت ندادند. حتي پس از برقراري مجدد سلطنت و تحمل بيست سال سلطنت‌ فساد‌آميز چارلز دوم جيمز دوم فرزند ادوارد را از سلطنت خلع کردند. مي‌توان به صراحت اذعان داشت شوکت و عظمت بريتانيا در عصر اوليور کرومول آغاز شده است و نه عصر سلطنت. کرومول جدي‌ترين و منظم‌ترين سپاه را که همه روستاييان چريک آن از فرقه ساده‌زيستان (ان.‌دپان. دان) بودند تشکيل داد. پيوريتن‌ها فرقه‌اي مسيحي و ساده‌زيست که به علت اختلاف با آيين انگلستان به آمريکا مهاجرت کردند و از آيين پاپ نيز خوششان نمي‌آمد و باعث تقويت سياست خارجي بريتانيا شدند کرومول با ادغام ايرلند و اسکاتلند، تاسيس ارتش نوين، برقراري رژيم جمهوريت، صدور فرمان دريانوردي در 1651 و انحصار دادن حمل کالاهاي انگليسي يا مواد خام آسيا و آفريقا و آمريکا به آن ناوگان سبب عظمت و اعتلاي بريتانيا شد. چارلز که از او سخن به ميان آورديم که عشرت‌پرست و هوسران بود بندر دانکرک را به لويي چهاردهم فروخت. تشکيل دو حزب توري و ويگ سنگپايه دموکراسي در بريتانيا شد. انگلستان پس از انقلاب 1688، خلع ژاک دوم از سلاله استوارت و تفويض سلطنت به ويليام اورانشر داماد او و شوهر پرنس ماري صاحب اعلام نامه يا منشور حقوق مردم شد. ا ين اعلام نامه حقوق ملت را اعلام داشت. تمام امور دولتي، اداري و سياسي و نظامي موکول به رضايت پارلمان و پس از راي‌گيري در مجلس شد شاه نمي‌توانست قوانين را موقوف الاجراء کند، نمي‌توانست ماليات وضع کند، نمي‌توانست سربازگيري کند مگر با کسب مجوز از پارلمان انتخاب وکلا در مجلس بايد با آزادي کامل انجام مي‌شد. بحث و شورا در مجلس نمايندگان از آزادي کامل برخوردار گرديد. پارلمان بايد جلسات دايم تشکيل دهد. حق آزادي بيان اعلام مي‌گردد. هيچ کس را نبايد به دليل سخناني که به پادشاه مي گفت و تحت پيگرد قرار داد امور قضايي بايد با صداقت و رافت انجام گيرد، از 13 فوريه 1698 که اين منشور اعلام شد وجود پادشاه در انگلستان جنبه تشريفاتي يافت اما عصر عظمت انگلستان از دوران ويکتوريا آغاز شد. زني که 61 سال بر انگلستان فرمان راند پشتيبان او آمريكاي شمالي را دو نتيجه جنگ استقلال از دست داده ولي استراليا و کانادا و بخش اعظم آفريقا و نيوزيلند و جزاير و مناطق پهناوري در دورترين مناطق زمين زير پرچم بريتانيا قرار گرفته بود. ملکه ويکتوريا از سالهاي پاياني دهه 1830 تا سال 1901 بر بريتانيا فرمان راند. تمدن انگليسي زير لعاب و زرق و برق مسيحيت و مدنيت با خشونت و درنده خويي جهان را فرا گرفت و در عين حال با ظرافت موذيانه و تحجر سياست پيشگي که عنصر ديپلمات و نيز ميسيونر مذهبي در کنار سپاهيان مجهز به کشتي توپدار و توپخانه و سواره نظام و پياده‌نظام بر جهان تحميل مي‌کردند. کمپاني هند شرقي هلند دستيار وفادار امپراتوري بود. انگلستان به تدريج به ابرقدرت جهان قرن نوزدهم تبديل گرديد. با نژادپرستي و نخوت و کبري که زير لعاب نزاکت پوشانده مي‌شد. انگلستان پيوسته با دورويي با جهان رفتار کرده است سياستمداران انگليسي در سال 1914/1293هـ.ش روسيه تزاري را با وعده دادن هاي بي اساس به جنگ با اتريس هنگري و سپس با امپراتوري آلمان و در بحراني‌ترين آشوب‌هاي داخلي روسيه که انقلاب کمونيستي آغاز شده بود سزار نيكلاي دوم را که از نوادگان ملکه ويکتوريا و پسر عم جرج پنجم بود در دست لنين و همرزمانش رها کردند تا بيرحمانه خود و همسر و فرزندانش سلاخي شوند و سپس اجسادشان در اسيد سوزانده شود و استخوانهايشان (که بيست سال پيش به دست آمد) در اعماق چاهي مدفون گردد. نخست‌وزير وقت انگلستان عدم منفعت‌ بريتانيا در نجات دادن جان تزار و خانواده‌اش را علت اين بي‌اعتنايي و چشم فرو بستن قلمداد کرد. انگلستان در جنگ جهاني دوم گرچه به ظاهر پيروز شد اما در حقيقت کشوري ورشکسته به تقصير و درهم پاشيده بود. کشوري با شهرهاي ويران در جنوب، ميلياردها ليره بدهي به آمريکا بابت هزينه‌هاي جنگي از طريق قانون وام و اجاره، کشوري که به زودي هندوستان، مالايا، نفت آبادان، کانال سوئز و بسياري از مستعمرات آفريقايي خود را از دست داد. کشوري که سنگاپور را از کف داد. کشوري که به زودي به صورت يک دولت اروپايي درآمد نفش خانواده سلطنتي در اين ميان چه بوده است. ثروت بالاي 15 ميليارد يورويي ملکه اليزابت دوم که دوران سلطنتش از دوران سلطنت ويکتوريا پيشي گرفته و از هرگونه مالياتي معاف است جز مشكلي از مشکلات مردم بريتانيا را حل مي‌کند. هنوز فحشاء در انگلستان به صورت يک شغل قابل قبول در کشوري با آن ثروت حيرت‌انگيز خودنمايي مي‌کند. هنوز فقر در کنار ثروت غير قابل قبول ملاحظه مي‌شود. هنوز زنان شيردهي هستند که شبها براي دريافت چند يورو، به مجالس استريپ نيز مي‌روند و گهگاه ديده‌اند که لحظاتي براي شير دادن فرزندان خود از صحنه به در مي‌شوند و چون باز مي‌گردند در کشوري که آزادي جنسي به حد وحشتناکي وجود دارد مد نظر چشمان گرسنه قرار مي‌گيرند. انگلستان بيشترين مستعمرات خود را از دست داده است. اگر نبود بر سر حفظ جزاير مالونياس يافالکلند کار را به جنگ بزرگي با رژيم آرژانتين در دهه 1980 نمي‌کشاند که آرژانتين خود غرق در ناآرامي‌هاي ناشي از رژيم ژنرالها قادر باشد با سوپر استانداردهاي فرانسوي خود دو ناو جنگي بزرگ انگلستان را غرق کند. انگلستان هزار مشکل دارد. در سال 1951 اتلي هنگام روبه‌رو شدن سرگلادوين جب نماينده‌اش در جلسه شوراي امنيت که دکتر مصدق جب را با سرافکندگي از شورا بيرون فرستاد عاجزانه اعتراف کرد که انگلستان شکست خورده است اما جاسوسان M.I.6 به ياري حكومت بعدي محافظه‌کاران آمدند و بيست ماه بعد با کودتاي 28 مرداد و البته با کمک CiA آب رفته را به جوي بازگرداندند. اکنون مردم انگلستان از خود مي‌پرسند: از حشمت و شوکت امپراتوري به آنان چه رسيده است؟ مارگارت خواهر اليزابت که حدود 20 سال پيش درگذشت پيوسته در حالت مستي و شوريدگي (بيماري قند او را کور کرده بود) از خود مي‌پرسيد: براي چه زندگي مي‌کنم؟ انگلستان از رنگين پوستان انباشته شده است. زندگي در بريتانيا به آرامش و رفاه سالهاي دهه 1920 و 1930 و 1940 و 1950 و حتي 1970 نيست. همجنس گرايي سخت متداول شده است. سن نخست‌وزيران و وزيران را کم کرده‌اند تا شايد قدرت و چابکي جواني به کارشان بخورد اما انگلستان و دستخوش‌ همان تبعيض طبقاتي است که ديکنز از آن رنج مي‌برد و اتلي در کابينه کارگري با حذف امتيازات لردان ملي كردن صنعت فولاد و ذغال سنگ كوشيد مردم را آرام کنند. گرچه ملکه در ضيافت‌هاي رسمي به دادن کوفته پخته و سوسيس آب‌پز و سيب‌زميني بسنده مي‌کند که مردمي بودن حکومت را بنماياند اما انگليسيهاي خونسرد و آرام نيز کم کم به خروش برآمده‌اند که اين همه امتيازات براي يک طبقه و کارفرساينده براي بورژواها و پرولترها براي چه؟ چرا هيچ حزب ديگري جز محافظه‌کار و کارگر حق ابراز وجود ندارد؟ چرا هيچ چيز تغيير نمي‌کند؟ چرا مجلس لردان پيوسته از صد لرد مطيع و شناخته شده آکنده است. چرا سياستمداراني مانند گيت اسکل ولوان که چپ‌روتر از معمول بودند حذف شدند؟ چرا روسپيان، قوادان دموکراسي و آزادي وجود دارد اما آن همه فقر و بيکاري نيز وجود دارد؟ چرا به مهاجران اجازه داده مي‌شود سه تا شش ماه در انگليس بمانند و وقتي پولي که با خود آورده‌اند تمام مي‌شود با خفت و خواري از بريتانيا اخراج مي‌شوند؟ چرا و فرار چراي ديگر؟ ايرلنديها ناآرام نيستند به ياد بياوريم که آنها درياسالار مونت باتين پسرعموي جرج ششم پدر ملكه اليزابت دوم را در انفجار قايق تفريحي‌اش کشتند. به ياد بياوريم که ايرلند شمالي هنوز ناآرام است و ناسيوناليستهاي اسکاتلند و ويلز هم همچنان داعيه‌هاي خود را فراموش نکرده‌اند.
https://siasatrooz.ir/vdchx6n-.23n-mdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی